وکـالت به شاهـزاده رضا پهلوی (۱۶)؛ در پوست شیر یا شیر بسته به زنجیر؟

نویسنده: شهرداد خبیر

شهرداد خبیر

بنظر می رسد در آغاز سال نو، بحران کشور شدت چشمگیر یافته و به همه عرصه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آن سرایت کرده و ورشکستگی ایده لوژیک و گفتمانی در اثر فساد فراگیر و سیستماتیک، دامنگیر جناح اصول گرا و یکدستی شده است که در واقع، بعنوان آخر تیر کنتیر (ترکش) و به امید رستگاری و خروج از بن بست، به حاکمیت رسیده است.آنچه از رفتار سرکوبگرانه رژیم برمهسا آغاز شد، در اثر مقاومت مدنی ملت بزرگ ایران، تبعاتی را در پی داشت که نقاب ریای اخلاق و نجابت و شریعت دینی را که ضامن بقای او بود، به کنار افکند و همزمان با اقدام به جنگ خیابانی و آزار بدنی بر ضد زنان و دختران مبارز ما، به بهانه حفظ عفاف ،حجاب و اخلاق، به اعدام حنجره آزادی خواه توماج نیز رای داد. در این شرایط، ما به رویارویی هر چند دردآور، با حقیقت و پیچیدگی های زندگی اجتماعی نیاز داریم، نه به از خود گذشتگی، بعلت گمگشتگی در درک معنای زندگی، یا از سوی متقابل، زیستن با هر فرومایگی، با پذیرش هر چه – بود و هست و خواهد بود –  با فراموشی یا لاپوشانی و تحریف و تقدیس – هم خطا و هم خطاکار!. در اینجا منظورم برخورد با کارنامه سیاسی مصدق و ذکر بی‌طرفانه و نقادانه افکار و اعمال‌اوست. میهن ما، امری است سرمدی(جاودانه)، لذا گذشته و آینده در آن حضور دارد. ما ضمن راز پرسیدن و راز شنیدن از آن در زمان حال، بناچار در میانه هر سه زمان، رفت و آمد داریم و می خواهیم با کشف حقیقت، از تاریخ خطی و سنتی که از مصدق چهره ای قهرمان و قدیس ساخته، فاصله بگیریم و از دریچه امروز بلطف تجارب تاریخی گذشته، چشم انداز گسترده تری را فرادید خود داشته باشیم تا سرنوشت و مقصد آینده میهن را به تباهی و گمراهی نکشانیم.

  آداب فرهنگی و آیین ملی در ایران باستان – قسمت 24

حقیقت براستی همراه  با پوشیدگی است، یعنی آن گوهری که پوشیده و نهان است تنها در فرایند نقد و تفکر و حضور فعال ما در عالم و با افزایش شناخت مان کشف می شود. اکنون زدگی، آفت شناخت است و چنان غفلتی را به همراه دارد که “اکنون زده” نه گذشته را توان درک دارد و نه به آینده روی تواند کند و در این ماجرا میهن نیز به موضوعی مبهم، عادی و خوار تبدیل می شود. عوام زدگی نیز بصورت عوام پرستی، چه در ذهنیت روشنفکران و چه در غلبه معیارها، سلائق و خواست های عوامانه در سیاست، همیشه آفت بزرگی در تاریخ ترس خورده ما بوده که منجر به تفکر ستیزی، نقدگریزی، اصیل کشی و نخبه زنی شده است. ابزار آن یعنی توطئه چینی، ریاکاری، تهمت زنی به بزرگان و تفکیر آنان، یا اسطوره سازی و تحریف تاریخ حتی توسط به اصطلاح روشنفکران ما، چه سرگشته و گمراه، چه سرسپرده و مغرض، بویژه در جناح چپ و نیز قشر مذهبی، حاصلی جز آن نداشته که هزار معنی دقیق از بیخردی خلق ناگفته بماند!

در تاریخ ایران، تبعات عوام زدگی و عوام فریبی بسیار سنگین و زیانبار بوده و هست. بی انصافی نکرده باشم که انقلاب ۵۷ را انقلاب عوام بنامم، به این مفهوم که  ذهن و عمل آنچه روی داد، و ایدئولوژی آنکه به حاکمیت نشست، از فرهنگ عوام گرایی برخاست که ریشه در مصدق گرایی، بصورت دین مداری و غرب ستیزی جبهه ملی و فرزند خلف آن یعنی نهضت آزادی داشته است. در سراسر تاریخ گذشته ما، همواره زورمندان و علما (به معنای مذهبی آن) و روشنفکران عوام اندیش، در صحنه حضوری پررنگ داشته اند و جهت تأمین منافع خود، تا آنجا که حاکمیت سیاسی به آنها نیاز داشته و اجازه می داده، در کنار جباران سیاسی با مشروعیت بخشی به آنها، نقش اجتماعی مهم و اغلب مخربی را ایفاء کرده اند. صفت های ایشان  شامل: خودبینی و کبر، دنیاخواهی، کاهلی و ستمگری، فرصت طلبی و زرپرستی و ریاکاری را، بدرستی میتوان بر شمرد. اینان از حیله گری در سیاست و حکومت ابایی نداشته و از دین، برای ابطال حق یا احقاق باطل، بهره جسته اند. اکنون با پوزش از این مقدمات مفصل، ببینیم کنشگری مصدق چه نسبتی با آنچه گفتم دارد.

  سلسله مقالات “مولوی، معلم بلخی، شمس شعر شرقی” (12)

مصدق و جمهوری اسلامی: مصدق را باید براستی پدرخوانده معنوی و تئوریسین ایدئولوژی و برداشت از دین، البته به صورت مشروط، و غرب ستیزی و بیگانه هراسی در سیاست خارجی، بصورت مطلق، جمهوری اسلامی در نظر گرفت. او می گوید: “دیکتاتور با پول ما و به ضرر ما، راه آهن کشید و بیست سال برای متفقین امروز با تدارک، میهمان دید. عقیده، ایمان و رجال مملکت را از بین برد، املاک مردم را ضبط و فساد اخلاق را ترویج و اصل ۸۲ قانون اساسی را تغییر داد و قضاوت دادگستری را متزلزل کرد. برای بقاء خود قوانین ظالمانه وضع نمود چون به کمیت اهمیت می داد، بر عده مدارس افزود و به کیفیت عقیده نداشت و سطح معلومات تنزل کرد. کاروان معرفت به اروپا فرستاد، نخبه آنها را ناتوان و معدوم کرد. اگر بتدریج که دختران از مدارس خارج می شدند، حجاب رفع می شد، چه می شد؟ رفع حجاب از زنان پیر و بی تدبیر چه نفعی برای ما داشت؟ “

در فلسفه برای اثبات وجود خداوند به دلیلی تمسک می کنند بنام “برهان صدیقین” که در واقع هیچ “دلیل” به معنای عقلی و منطقی آن نیست! دعوت و نهیب به گشودن و گشادن چشم است و تهی کردن دل است، از غرض و مرض و غشی که به قول حافظ سیه رویی ببار می آورد! بین آنچه من پیش از این، در باره اتهام زنی، تکفیر و تحریف تاریخ با دروغزنی و … توسط روشنفکران عوام فریب و اغلب سرسپرده نوشتم، و این چند جمله مصدق که حتی سران جمهوری اسلامی در بارۀ رضاشاه نگفته اند، واقعاً چه رابطه ای هست؟

  فردوسی، حکیم طوس، طبیب زبان پارسی – قسمت 19

براستی “شاهد صادق” شهادت می دهد که با وارونه نمایی حقیقت، شعار– هدف وسیله را توجیه می کند– از نظر مصدق بظاهر مظلوم، قانون مدار! و دمکرات!! اصل مشروعی است. در باره دیکتاتوری، بویژه نوع شرقی آن، طی چند سرمقاله در گذشته، به بررسی علل و ریشه های تاریخی آن تحت عنوان: استبداد شرقی  به تفصیل پرداخته ام و نیاز به تکرار آن مطالب نیست. اما آنچه بسیار جالب است، آنست که مصدق السلطنه! از سر ناآگاهی و صداقت!!؟، فراموش می کند که در کدام سرزمین و با کدام پیشینه تاریخی بدنیا آمده، زندگی کرده و می کند و به پشتوانه کدام روابط رانتی، در این مقام و این مجلس  سخنرانی می کند؟ او مانند اسبی است که اشرافیت قاجار را بر پشت زین خود دارد و هماهنگ با سوارکار، در اسپریس(میدان) سیاست به زیبایی یورتمه می رود. او به مقتضای روزگار و با فرصت طلبی، گاهی دو دستش را برای ارعاب رقبا بالا می برد، اما از روی نجابت! نمی تواند در این حال، دو پایش را نیز از روی زمین جدا کند (منظورم قطع وابستگی اش به اشرافیت قجری و مستبد خود است)!!.

ادامه دارد

دیدگاهتان را بنویسید

آرشیو مقالات پیام جوان

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter Payam Javan

همراهان پیام جوان