فردوسی، حکیم طوس، طبیب زبان پارسی – قسمت ۳۵

نویسنده: سید سعید زمانیه شهری

“فصل ششم سلسله مقالات فردوسی، حکیم طوس، طبیب زبان پارسی”

به نام خداوند رنگین کمان

خداوند بخشنده مهربان

خداوند مهسا، حدیث و کیان

خداوند یک ملت همزبان 

که این خانه مادری، میهن است

که ایران زمین، کاوه اش یک زن است

* داستان خواب دیدن سیاوش از شاهنامه

چون سه روز از رفتن گرسیوز نزد افراسیاب بگذشت، به روز چهارم، سیاوش کابوسی بس وحشتناک دید و بر خود لرزید. فرنگیس چون سیاوش را بدین حـال دیـد، شمعی برافروخت و بر بالین وی نشست و خواب وی بپرسید، سیاوش نیز خواب خویش چنین یاد کرد که رودی بیکران در یک سوی و کوهی از آتش بر سوی دیگر شعله می کشید و همان دم سیاوش گرد آن جای خرم را به آتش کشیدند، در حالی که افراسیاب با سپاهش و پیلان جنگی در پیش بودند، گرسیوز آتشی افروخت و او را در آتش سوزاند. فرنگیس در حالی که سیاوش را آرام می نمود، از آن خواب تعبیر نیکو کرد و مژده داد که همانا گرسیوز را بخت شومی فرا رسد و به دست سالار روم کشته شود و اکنون براوست تا شادمان باشد و غم نخورد. لیکن سیاوش، بالفور سپاهیان را بخواند و فرستاده را به توران فرستاد، پس از مدتی فرستاده هراسان بازگشت و از لشکرکشی افراسیاب خبر داد. از آن سوی گرسیوز با اسبی تیز رو نزد سیاوش آمد و بدو گفت که گفتارش در شاه توران اثری نکرده و اکنون باید چاره جان خویش کند. شهریار جوان بخت برگشته که از نیرنگ گرسیوز بی خبر بود، گفتار گرسیوز سراسر راست پنداشت و همان کرد که او گفته بود.

* داستان اندرز کردن فرنگیس توسط سیاوش از شاهنامه

سیاوش دیگر یقین داشت که خوابش تعبیر شده و همانا زندگانی وی به سر آمده است:

چنین است کار س‍پهر بلند

گهی شاد دارد گهی مستمند

گر ایوان من سر به کیوان کشید

همان زهـر گیتی بباید چشید

اگر سال گردد هـزار و دویست

به جز خاک تیره مرا جای نیست

از این رو فرنگیس را دلداری داده و چنین گفت که اگر فرزندی که در شکم دارد پسر باشد، نام «کیخسرو» بر وی نهد و به یقین او شهریاری نامور خواهد بود و دلش را به سبب غمخواری بر پدر آرام خواهد کرد، سپس از روزگار تیره ای که در پیش داشت یاد کرد و ادامه داد که از این پس، به فرمان افراسیاب، سرش را بی گناه از تن جدا کنند و غریبانه بدون تابوت و گور و کفن بر خاک افکنند وکسی بر او نخواهد گریست و به خواری جفتشفرنگیسرا سر و تن برهنه نزد پدر (افراسیاب) برند، عاقبت پیران، جان دختر بیچاره را از گناهی که نکرده از شاه امان خواهد. روزگاری دراز بگذرد تا کیخسرو در جهان سرفراز شود. از آن سوی گیو دلاور از ایران چاره گر شود و فرنگیس را به همراه پسر نهانی سوی رود جیحون برد و خسرو را بر تخت شاهی نشانند. پس از چندی، لشکری از ایران برمی خیزند و این جنگ و آشوب تا قیامت به کین خواهی سیاوش ادامه خواهد داشت، سپس روبه فرنگیس کرده و با وی بدرود گفت.

  آداب فرهنگی و آیین ملی در ایران باستان – قسمت ۳۹

سیاوش چون غم دل با جفت خویش بگفت، در حالی که از بخت شوم خویش نالان بود، سوی ایران رفت و با عده ای از سپاهیان ایران، راه توران در پیش گرفت، اما در نیمه راه سپاهیان افراسیاب با گرز و شمشیر و زره رسیدند و همه راهها به روی ایرانیان بستند. چون چندی بگذشت، سیاوش با افراسیاب به سخن درآمد و علت آن کارها که با سپاهش چـنین جنگجوی آمده و بیگناه می خواهد او را به کشتن داده و تخم کینه و دشمنی بپراکند از شاه بپرسید، اما ناگهان گرسیوز به میان آمد و بدو گفت که گفتارش دروغی بیش نیست و اگر بی گناه بدینجای آمده پس چرا با زره و شمشیر به دیدار شاه آمده است؟

سیاوش که تازه پی برده بود علت پدید آیی چنین جنگ و آشوب و بر آشفتن شاه تنها گرسیوز است و بس، بدو چنین گفت: «به یقین ازگفتار تو بود که من چنین بیراه گشتم و به دروغ پیغام آوردی که افراسیاب از دست من آزرده و دردمند است و اکنون سر هزاران مردم بیگناه بدین گفتار تو تباه خواهد شد و بی گمان جزای کرده خویش خواهی دید». آنگاه رو به افراسیاب کرد و او را از کار گرسیوز آگاه کرد، اما برادر بدطینت شـاه توران همچنان بر جنگ و خونریزی تأکید می کرد، سرانجام افراسیاب فرمود تا شمشیر بر کشند و حمله ورشوند. اما سیاوش همچنان بر عهد خویش پایدار ماند و به کسی فرمان نداد تا در جنگ پا پیش نهد. بدین ترتیب از سپاه ایران همگی در آن دشت کین کشته شدند و چون به سیاوش رسیدند، تیرهای فراوان به سویش روانه کردند و آنگاه که سیاوش خسته و زخمی بر روی زمین افتاد، «گروی زره» دو دست وی از پشت بیست و قلاده ای بر گردن وی نهادند و پیاده او را تا سیاوش گرد بر زمین کشاندند وچون بدانجا رسیدند، شاه توران دستور داد تا با خنجر سرش را از تن جدا کنند. پیران را برادری بود پیلسم نام و با دانش و عقل و هوش. وی نزد افراسیاب آمد و او را از کار گرسیوز آگاه کرد و اینکه گرسیوز به جهت کینه ای که روز نبرد از سیاوش به دل گرفت بر آن شد تا خون سیاوش بر زمین ریزد و اکنون رواست تا شاه توران در کشتن آن بیگناه تندی و شتاب نکند تا پس از آن پشیمانی به بار آورد و از ایران، کاووس و رستم و یا همان طوس و گودرز و گیو وکینه خواه گشته و جهانی را به آشوب کشند.

  جدول ماه سپتامبر 2022

افراسیاب با شنیدن سخنان پیلسم کمی نرم شد، لیکن برادرش را کین خواهی سیاوش همچنان در دل بود و به شاه گفت که با گفتارجوانی چون پیلسم سست نشود و وی را از پای در آورد، چرا که اگر سیاوش را زنده بر زمین گذارد، او با سپاهی از روم و چین به کینخواهی شهریار خواهد آمد و جهانی را پر آشوب خواهد کرد و اکنون اگر شاه توران او را به جان امان دهد، خود از لشکر شهریار برون خواهد رفت و در گوشه ای مسکن خواهد گزید تا زمانی که عمرش سر آید. اما حقیقت آن بود که افراسیاب در پیش گرسیوز اعتراف کرده بود که تا کنون از سیاوش گناه و خطایی ندیده، ولی در پیشگویی ستاره شمر آمده بود که سرانجام از او به شاه توران بدی خواهد رسید و اکنون اگر خونش ریخته شود، جهانی به کین خواهی او لشکر خواهند کشید و اگر رهایش کند، همانا بدتر از کشتنش است. گرسیوز آنچنان افراسیاب را خام ساخته بود که حتی ناله های دختش فرنگیس نیز در او اثر نکرد. فرنگیس چون خبر کشته شدن سیاوش شنید، با پای پیاده نزد شاه آمد و در حالی که خاک بر سر و روی خویش می ریخت، پدر را سرزنش کرد که چرا فریب گرسیوز بدگمان را خورده و سیاوش را که از برای او به ایران پشت کرد و پدر را به سبب آن کار آزرد و نزد او که شاه توران بود، آمد و پشت و پناهش شد و او را چونان پدر خویش عزیز دانست، اکنون از او چه دیده که چنین ستمگری پیشه کرده و با خیره سری در پی آن است تا توران زمین را به باد دهد. فرنگیس همچنان بر سر و روی خود می زد و بر «گرسیوز» و «گروی» و «دمور» لعن و نفرین می فرستاد.

  شجریان: سروش مردم، فردوسی موسیقی ایران – قسمت هجدهم

افراسیاب چون گفتار فرزند بشنید، جهان در پیش چشمش تیره و تار گشت و دستور داد تا از آنجا رفته و به عمارت خویش بازگردد. گویی این بار دل پدر بر دختر بیچاره رحم آورده بود، سپس نگهبانان را فرمود تاکشان کشان در یکی از خانه های کاخ شهریار افکندند و درب آن قفل نمودند، آنگاه دستور داد تا سیاوش را در جایی سر ببرند که فریادرسی از برای نجات او نباشد.

و…. سرانجام نور بر تاریکی پیروز خواهد شد و ایران، ققنوس وار و نیلوفرانه از خاکستر خویش برخواهد خواست.

بگویید آهسته در گوش باد

چو ایران نباشد تن من، مباد

ادامه دارد

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان