کتاب نادرشاه افشار (۴۲)

نوشته: دکتر محمد حسین میمندی نژاد

ادامه ساکنین قم به پیشواز نادر رفتند…

سومین شکست اشرف در مورچه خورت…

پنچ هزار عسکر عثمانی به کمک اشرف آمدند.

برای این که سپاه اشرف محاصره شود و زودتر نیست و نابود گردد، نادر به فعالیت پرداخت و در صدد اجرای نقشه ای که همیشه به فتح و پیروزی اش خاتمه می یافت پرداخت، در حالی که تبرزین خود را بر سر دست گرفته بود، فرمان حرکت به سوارانش که آماده بودند صادر کرد. سواران نادر در حالی که هله می کشیدند از طرف راست میدان به سرعت قوای اشرف را دور زدند، از پهلو و عقب حمله به سپاه اشرف را آغاز کردند.

پیاده نظام نادر که یاران سوار خود را مشغول فعالیت دیدند با قوت قلب بیشتر حمله خود را به قلب سپاه اشرف شدیدتر و دامنه دار تر ساختند.  محشری بر پا شد، سوار و پیاده به هم درآمیختند، سیل خون به راه افتاد، از کشته پشته ساخته می شد، اجساد شهیدان و زخمی ها در زیر ستم ستوران آش و لاش می گردیدند. سواران نادری شجات بی مانندی به خرج می دادند و بی محابا بدون هراس می جنگیدند.

نادر بر بالای تپه ای که مشرف بر میدان جنگ بود بی تابانه سپاهیان خود را نظاره می کرد، نادر می دید افراد غیورش با چه دلاوری و شهامت می جنگند، او می دید چه طور از جان گذشتگی به خرج می دهند، او متوجه شد سوار نظام و قوای پیاده اش نزدیک است قوای اشرف را از چهار طرف محاصره کنند. نادر خوب متوجه شد سپاهیان اشرف در کمال رشادت و دلاوری برای شکستن حلقه محاصره، برای شکست دادن قوایش می کوشند. برای این که او هم در این جنگ شرکت داشته باشد، برای این که به سواران نظام و قوای پیاده اش کمک کند، با سواران مخصوص خود، با سوارانی که محافظ جان و فدائی اش بودند از تپه سرازیر شد و از طرف دیگر حمله به قوای اشرف را آغاز کرد.

سیدال خان فرمانده سوار نظام اشرف، همین که متوجه شد نادر با تعداد کمی از سوارانش از یک گوشه میدان سر به در آورده است، خوشحال شد، در منتهای نا امیدی بارقه ی امیدی در قلبش دمید. سیدال خان به فکر افتاد با تمام قدرت بکوشد تا سپاه ایران را بی سپهسالار کند، علم افراشته قوای نادر را سرنگون سازد، برای رسیدن به مقصود سوار نظام اشرف را به طرفی که نادر حمله ور شده بود کشاند. به سرعت نادر و سوارانش را محاصره کرد. سوار نظام اشرف که مقصود فرمانده خود را دریافته بودند با بی پروائی حمله را آغاز کردند. نادر و سوارانش در کمال قدرت بدون این که ترس به خود راه دهند حملات سوار نظام اشرف را دفع می کردند. حاجی خان بیک افشار که حرکت ناگهانی سواران اشرف را به یک گوشه میدان دید، متوجه آن نقطه گردید. نادر دلاور را در میان سواران اشرف دید، به سرعت دریافت قصد جان سپهسالار را دارند. برای این که نگذارند آسیبی به جان سپهسالار برسد سوار نظام ایران را به آن سوی میدان برد. با سرعتی بی نظیر سواران اشرف را محاصره کرد، نادر و سوارانش از وسط و از اطراف حاجی خان بیک افشار با سوارانش به جان سواران اشرف افتادند. فریادهای شورانگیز سپاهیان نادر غوغائی به راه انداخت. سواران اشرف روحیه خود را باختند، به هر طرف رو می آوردند با سوار نظام نادر مواجه شده چون برگ درخت به زمین می ریختند.  فریادهای وحشت زای ضربت خوردگان، شیحه اسبان لجام گسیخته، به هم درآمیخته، محشری بر پا شده بود. سوار نظام نادر با یورش های متعدد دمار از روزگار سوار نظام اشرف کشیدند، همگی را از دم تیغ گذراندند. پیاده نظام اشرف همین که متوجه شدند کار سوارانشان ساخته شده گرفتار ترس و وحشت گردیدند، برای این که جان سالم از معرکه به در برند پا به فرار گذاردند. به سرعت از میدان جنگ گریختند به طرف جاده اصفهان حرکت کردند. در این جنگ تعداد زیادی از عساکر عثمانی تسلیم و اسیر گردیدند، اسلحه و مهمات آنان از طرف نادر ضبط شد. باقی مانده توپخانه، بار و بنه سپاه اشرف و مقدار زیادی اسلحه و مهمات، تعداد زیادی اسب که راکبین شان به هلاکت رسیده بودند در اختیار قوای نادر در آمد. اسبان بدون راکب و سرپرست که ویلان و سرگردان در میدان پراکنده شده بودند توسط کمند اندازان قوای نادر اسیر گردیدند. آن عده اسبانی که زخم کاری خورده و از درد بی تابی می کردند و به درد نمی خوردند اعدام شدند.

  طرز تهیه پای کدو حلوایی - دسر هالووین

نادر عساکر عثمانی اسیر شده را بخشید…

خبر سومین شکست را به عرض ظل الله رساند…

به نادر خبر دادند در بین اسیران تعداد زیادی از عساکر عثمانی می باشند. همین که نادر دانست عساکر عثمانی به کمک اشرف علیه او می جنگیدند ناراحت شد، تحقیقات را شروع کرد، پس از آن که دانست اشرف شاه از آنان کمک خواسته است دستور داد تمام اسرای ترک را در گوشه ای از میدان جمع کنند.

سربازان ترک اسیر شده می لرزیدند، نمی دانستند چه سرنوشتی در انتظارشان می باشد. رنگ از رویشان پریده عده ای بر بی نوائی خود می گریستند، مرگ را در نظر مجسم می دیدند و به یاد کسان خود افتاده ندبه و زاری می نمودند، فکر می کردند شکست خورده اند، اسیر شده اند و عنقریب به شدیدترین وجهی عقوبت می بینند.

نادر با هیبتی که داشت از دور ظاهر شد، محافظینش با شمشیرهای برهنه در اطراف عساکر ترک ایستاده منتظر رسیدن نادر شدند. قلب ترکان بیش از پیش به تپش افتاد، تاب و توان از دست و پای عده ای رفت به طوری که به زحمت خود را سر پا نگه می داشتند. فکر می کردند اجل به سوی آنان می آید و با یک فرمان دستور قبض روحشان را صادر می نماید. شاید عده ای از آنان آرزو می کردند اسب نادر در گودالی فرو رود و راکب و مرکوب آناً معدوم شوند، شاید به خدا متوسل می شدند صاعقه ای از آسمان فرود آید و فاتح بزرگ را جابجا از پا در آورد. شاید بعضی از آنان که جسارتی داشتند، فکر می کردند حالا که باید کشته شوند و جان دهند،‌ رشادتی به خرج دهند، دفعتاً بر سر محافظین خود ریخته آنان را خلع سلاح کنند، مردانه بجنگند آن قدر که قدرت دارند بکشند تا کشته شوند. این افکار هر چه بود آن چه واقعیت داشت و بالاخره به وقوع پیوست این بود که نادر دلاور رشید به جلوی اسرای ترک رسید، سواران محافظش با سردارانی که هنرنمائی کرده بودند اطرافش را گرفته منتظر بودند طبق دستور سپهسالار اوامرش را اجرا کنند. هیچ کس نمی دانست نادر درباره اسرای ترک چه تصمیمی گرفته است. نادر پس از بازدید اسیران عثمانی که چند دقیقه طول کشید و برای هر یک از آنان زمان طولانی جلوه گر شد، شروع به صحبت کرد و گفت: ما با برادران ترک خود سر جنگ نداریم، ما همگی مسلمانیم و با هم برابر و برادر هستیم. ما به فرمان قبله عالم ظل الله برای خاتمه دادن به هرج و مرج، برای بر جای نشاندن عده ای یاغی و طاغی که خیانت ورزیده اند و با کمال گستاخی درصدد غصب مقام سلطنت برآمده اند، به جان و مال و ناموس مردم ترحم نکرده اند، دست به پیکار زده ایم. برای ما بسیار جای تأسف است که برادران ترک و همسایه های عزیزمان را در بین خاطیان و یاغیان می بینیم، بسیار متعجب هستیم چرا برادران ترک و همسایگان عزیز ما آلت دست عده ای ماجراجو و خیانت پیشه گردیده اند. خاطر من و تمام سردارانی که با من در این جنگ شرکت کرده اند و هم چنین فرد فرد سپاهیان عزیزم بی اندازه ملول است که عده ای از شما بی جهت شهید شده اند و قربانی هوی و هوس ماجراجویان گردیده اند. شما شکست خورده اید، شما اسیر گردیده اید، آئین و رسم جنگ این است که بر اسیران ترحم نکنند، برای جبران خون کسانی که شربت شهادت نوشیده اند به شدیدترین وجهی انتقام پس بدهند، ما فتح کرده ایم، ما پیروزه شده ایم، بنا به رسم و عادت باید از شما انتقام بگیریم. به شدیدترین وجهی شما را عقوبت دهیم اما فکر می کنم شما ندانسته آلت اجرای مقاصد شوم عده ای پلید گردیده اید، به این جهت نه تنها از عقوبت شما صرف نظر می نمایم بلکه به شما که باقیمانده اید به چشم میهمان نظر می کنم.

  آبدیدگی، دورۀ دیگری از رشد (4)

با این که نادر به زبان ترکی آشنائی داشت و می توانست ترکی حرف بزند معذلک فارسی صحبت کرد، دستور داد یکی از فرماندهان ترک که زبان فارسی را خوب می فهمید هر یک از عبارات را ترجمه می کرد. اسیران ترک از شنیدن بیانات نادر گاهی گرفتار امید و زمانی دستخوش وحشت و بیم می گردیدند. همگی مجذوب بیانات رسای نادر شده متنظر بودند سرانجام را بدانند. همین که عبارت آخر نادر برای آنان ترجمه شد و دانستند نادر به چشم میهمان به آنان نظر می کند از شوق و شعف سر از پا نشناختند، عده ای از ذوق غش کردند، آن دسته که استقامت داشتند و با دقت سخنان نادر را گوش می دادند همین که دانستند زنده خواهند ماند و نادر بر آنان رحمت آورده است با فریادهای یاشاسین نادر و یاشاسین سپهسالارین، مراتب مسرت و خوشی و سعادت خود را ابراز داشتند. فریادهای شادی اسرای ترک قطع نمی شد، می خواستند به پای نادر بیافتند، مردانگی و بزرگواری اش را ستایش کنند.

در برابر این طغیان احساسات اسیران ترک، نادر و سردارانش لذت می برندند، شاید می فهمیدند که این گفته: در عفو لذتی است که در انتقام نیست، چقدر منطقی و صحیح است. نادر می خواست به کارهای دیگر برسد، میل داشت خوشحالی ترکان را به سرحد کمال رساند و برای انجام مقاصد خود در آینده نظر آنان را جلب نماید، به این جهت دست بلند کرد و فرمان آرامش و سکوت داد. عساکر ترک این فرمان را وحی منزل دانستند، آن کسانی که لحظه ای قبل نادر را اجل می دانستند در این دقایق متوجه شدند، فرشته رحمتی در برابر آنان قرار گرفته است. همه واله و شیدا سکوت کردند. نادر مرتبه دیگر شروع به صحبت کرد و گفت: در نزد ما ایرانیان میهمان عزیز است، رسم و عادت ما این است که مقدم میهمان را گرامی بداریم، بنا به پیروی از خصلت نیک نیاکان و اجداد خود نه تنها مقدم شما را گرامی می شماریم بلکه از این لحظه آزادی کامل دارید، همگی در امن و امان هستید، می توانید به موطن خود باز گردید، سلام گرم و آتشین ایرانیان را به برادران ترک و همسایگان عزیز برسانید. آرزومندم از این پس موردی پیش نیاید که ما خصمانه با هم روبرو شویم. ما مسلمانیم، ما با هم برادر هستیم. بروید به سلامت. دعای خیر من بدرقه راه شما است.

  زبان شناسی – بخش چهاردهم؛ ویژگی های اساسی زبان

نادر افسران و سربازان خود را که غرق در شادی بودند مخاطب ساخت و فرمود، سربازان عزیز من از میهمانان خود پذیرائی کنید، سعی کنید تا موقعی که حرکت می کنند به آنان بد نگذرد.

نادر عنان اسب خود را گرداند و از آن نقطه دور شد. عساکر ترک آزاد شده محافظین خود را می بوسیدند، برای سلامتی نادر دعا می کردند. هر یک از آنان عوالمی داشتند، از این که عمر دوباره یافته بودند سر از پا نمی شناختند. همگی به زمین افتاده سجده شکر به جای آوردند و برای حرکت به طرف وطن خود به فکر افتادند.‌

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان