• Home
  • >
  • مقالات مجله - آگوست ۲۰۲۱
  • >
  • برگهایی از تاریخ: به مناسبت ۱۰۰ سالگی کودتای رضاشاه؛ از رضا خان به رضا شاه – از احمدشاه به احمد خان – قسمت چهارم

برگهایی از تاریخ: به مناسبت ۱۰۰ سالگی کودتای رضاشاه؛ از رضا خان به رضا شاه – از احمدشاه به احمد خان – قسمت چهارم

گردآورنده: شهرداد خبیر

برگرفته از نوشته های دکتر حسین زرین کوب

اچ. پی چرچیل، کارشناس مسائل ایران در وزارت خارجۀ انگلیس، رجال قدیمی و مستبد را توصیه می کرد:

فکر حکومت بر ایران از طریق یک مجلس یا از طریق به کارگیری دموکرات های پیشرفته در این مرحلۀ خطرناک باید بکلی فراموش شود. حکومت باید از مردانی قوی تشکیل شود که قبایل بزرگ آن ها را می شناسند و از آن ها در هراسند. درست است که این مردان اغلب فاسد و درنده خو هستند، اما آن ها تنها کسانی هستند که می توانند با رؤسای عشایر که از رهبران دموکردات حرف شنوی ندارند و آن ها را تحقیر می کنند، سر و کله بزنند. احتمالاً عین الدوله بهترین شخص از میان این دسته است… .

در رابطه با بختیاری ها، اشکال عمدۀ خصلتِ ایلی آنان و رقابت شان با ایلات دیگر بود که برای ایجاد حکومت مرکزی مناسب نبودند. حکومت هند و نورمن با استفاده از بختیاری ها مخالف بودند. نورمن در پیامی به کرزن مشکلات و خطراتی را که بر این امر مترتب بود، چنین بر می شمرد:

این نقشه مستلزم این است که اگر نه تمام نقاط کشور، بلکه دست کم بخش بزرگی از ایران در اختیار درنده خوترین حکومتی که تا کنون تجربه شده است، قرار می گیرد. در حال حاضر هر جا که حکام بختیاری فرمانروایی می کنند، به مناسبت شیوه های سرکوبگرانۀ خود منفورند. اما بخش بزرگی از کشور در اختیار چنین حکامی قرار بگیرد و همان حداقل نظارتی که مثلاً حکومت فعلی ایران به کار آن ها می کند، وجود نداشته باشد، باید از تمایل مردم برای خوش آمدگویی به بلشویک ها ترسید. در چنین صورتی همان طور که حکومت هند در تلگرام خود به وزارت خارجه خاطر نشان کرده است، ما در جنوب نیز با همان مسائل رویارو خواهیم شد که در شمال از حل آن عاجز مانده بودیم. ایجاد یک حکومت بختیاری نیز به معنای خاتمۀ تمام تلاش ها برای بازسازی دولت ایران‌ خواهد بود.

انتخاب آیرونساید اما نقشی حیاتی ایفا کرد. او به همراه کلنل اسمایس، رضا خان را به فرماندهی قزاق های مستقر در آق بابا منصوب کرد.

شهرداد خبیر

رضاخان از نظرگاه آیرونساید می توانست حتی رهبری کشور را بر عهده گیرد:

آنچه ایران به آن احتیاج داشت، یک رهبر بود. شاه جوان، تنبل و بزدل بود و همیشه ترس جان خود را داشت. برخورد کوتاه من با او، مرا وا داشت که فکر کنم او همیشه در آستانۀ اتخاذ این تصمیم است که به اروپا بگریزد و ملتش را به حال خود رها کند. در آن سرزمین من تنها یک مرد را دیدم که توانایی رهبری آن ملت را داشت. او رضا خان بود مردی که عنان اختیار تنها نیروی مؤثر نظامی کشور را در دست داشت. آیا شاه آنقدر عاقل بود که به این مرد اعتماد کند؟

آیرونساید هنگام واگذاری فرماندهی قزاق ها به رضا خان، از او تعهد گرفت هنگام عقب نشینی نیروهای انگلیسی، این نیروها را مورد حمله قرار ندهد و هم چنین “دست به اقدام خشنی برای سرنگون کردن شاه نزند و نه اجازۀ چنین اقدامی را به دیگران بدهد”. به نظر می رسد آیرونساید تحت تأثیر نورمن از برکناری شاه توسط رضا خان جلوگیری کرده است، زیرا نورمن قبلاً در گزارشی به کرزن، خلع احمد شاه را با توجه به شرایط کشور منتج به بی ثباتی در کشور دانسته بود.

  برگهایی از تاریخ – به مناسبت 100 سالگی کودتای رضاشاه؛ از رضا خان به رضا شاه – از احمدشاه به احمد خان – قسمت سی و یکم

آیرونساید در حالی ایران را به قصد بغداد ترک می کرد که نطفۀ یک کودتا را منعقد ساخته بود- عملیاتی که دنبالۀ آن به اسمایس و نورمن سپرده شد.

با انجام کودتا، نظر حکومت هند نیز تأمین شد. لرد چلمز فورد، نایب السلطنه هند، با تخلیۀ تهران و انتقال پایتخت به اصفهان مخالف بود. او هم چون دیگر مقامات انگلیسی از حملۀ بلشویک ها در هراس نبود، بلکه معتقد به ریسک در مورد صداقت بلشویک ها در عدم حمله به ایران به دنبالِ عقب نشینی انگلیسی ها بود، لرد چلمز فورد هم‌چنین لغو قرارداد را برای حفظِ منافع بریتانیا توصیه می کرد: … ما اعتقاد داریم چنانچه حکومت ایران در تهران مقاومت کند و حکومت علی احضرت از انعقاد معاهدۀ ایران و انگلیس صرف نظر نموده، در پیمان خود با ترکها نیز تجدید نظر نماید، هنوز شانسی برای نجات از این موقعیت هست. بدون در نظر داشتن موارد فوق، ظاهراً حفاظت از منافع بریتانیا به منافع نفتی و حوزۀ خلیج فارس محدود خواهد شد.

ایرانی ها و کودتا

مردم به تجربۀ این پانزده ساله دانسته بودند که نه خیالات واهی و ماجراجویانه و انقلاب طلبانۀ دموکرات ها، و نه احتیاط و ترس و لرز یا به عبارت ساده تر، بی عرضه گی اعتدالی ها، هیچ یک کاری پیش نمی برد و دولت مقتدر و مجلس صالحی لازم است که بتواند بدون طمع و غرض قدرت قانون را از پایتخت گرفته تا اقصی بلاد و دهات سرحدی کشور جانشین این هرج و مرج نماید و از بهبودی های مالی دولت و اقتصاد عمومی به نفع جامعه استفاده کرده، راههای تازه ای برای انتفاع جامعه باز کند و دولت را به تأسیسات جدید، بخصوص برای قشون و مهمات نائل کرده و اساس استقلال کشور را استوار و محکم نماید.

انقلاب مشروطه به بن بست رسیده بود. شور و نشاط طبقۀ متوسط شهری به یأس و سرخوردگی مبدّل شده بود. این طبقه احساس می کرد در ساختار جدید نتوانسته در لایه های فوقانیِ قدرت سهم چندانی به دست آورد. کوچک جنگلی و شیخ محمد خیابانی دو فرد شاخص این طبقه بودند که علیه حکومت مرکزی که در ید قدرت اشراف بود، به پا خاستند. بهار که خود از طبقۀ متوسط بود و در شغل شاخص این طبقه، یعنی روزنامه نگاری فعالیت می کرد، خواستار اتحاد طبقاتی طبقۀ دوم در مقابل طبقۀ اول( اشراف و نجبا) بود: باید این طبقه ( طبقۀ اول) از صفحه سیاست محو شوند. باید اجتماعاتی در روی منافع حقیقی و مشروع طبقاتی شروع شده و با تکیه به مبادی ثابتۀ معاصر، این اجتماعات طبقاتی جنبش کنند.

باید در مقابل طبقۀ اول یک طبقه به نام و نشان و با صفات طبقۀ دوم که به محض ریاست و زمامداری پارک صد هزار تومانی برای خود بنا ننماید، ایجاد شده و به تودۀ مردم ثابت کند که من یا ما بهتر و باصرفه تر و ساده تر از طبقۀ اول قادر هستیم که مصالح شما را تشخیص داده و منافع شما را تامین نماییم.

همان طور که طبقۀ اشراف و اعیان و قلدرها در صورتی که ظاهراً روابط زیادی با هم ندارند، منافع هم را تأمین‌ می کنند، باید این طبقه، یعنی طبقۀ دوم هم در هر جای ایران که هستند، منافع سیاسی یکدیگر را منظور نظر داشته و در عین حال به نفع طبقات مادون صنف کارگر و پیشه ور و زارع و تودۀ طبقۀ سوم و چهارم سعی نمایند.

  سین هشتم

سرکوب قیام خیابانی توسط رئیس الوزرای وجیه المله، یعنی مشیرالدوله نیز سرکوب یکی از فعالان آزادی خواهی توسط بازماندگان رژیم قدیم محسوب می شد:

الحق که خطا کرده و تقصیر نمودند
این سلسه در سلسه جنبانی ایران
در سلطنت مطلقه چندی پدرانشان
بردند منافع زپریشانی ایران
نعم الخلفان نیز در این دورۀ فترت
ذیروح شدند از جسد فانی ایران

بل شکست قرارداد ۱۹۱۹، در صحنۀ سیاسی ایران بن بست عجیبی ایجاد شد. اصلاحات و ایجاد حکومت مرکزی قدرتمند که از آمال مشروطه بود، سرابی بیش نبود. در این زمان سیدضیاء الدین طباطبایی، مدیر روزنامۀ رعد که از طرفداران پر و پا قرص قرارداد بود، با تشکیل کمیته ای به نام ” کمیتۀ فولاد” شروع به فعالیت کرد. این کمیته قبلاً در اصفهان به نام “کمیتۀ آهن” فعّال بود. بیش تر اعضای کمیته از فعالین سیاسی طبقۀ دوم بودند که اوضاع کنونی را برنمی تابیدند و از نفوذ روس های بلشویک در هراس بودند. اعضای کمیته را میرزا محمود مدیر الملک، رئیس انبار ارزاق؛ دکتر منوچهرخان، طبیب ژاندارمری، میرزا موسی خان، رئیس خالصجات، مسعود خان، سرهنگ‌ ژاندارمری، ملک الشعرای بهار خراسانی، میرزا کریم خان گیلانی، دکتر مؤدب الدوله کرمانی، سید محمد تدین بیرجندی و اپیکان ارمنی تشکیل می دادند. به گفتۀ دولت آبادی: وستدال (وستداهل) سوئدی رئیس نظمیه، و آقا محمد صادق طباطبایی از دوستان سوسیالیستش با این کمیته در ارتباط بودند. در اسامی فوق نام افرادی از نظامیان به چشم می خورد. این نظامیان از افسران ژاندارمری بودند_نهادی نظامی که در دورۀ مشروطه ایجاد شد. افسران آن از تحصیل کردگان طبقۀ دوم بودند که تحت تأثیر مستشاران سوئدی در جنگ جهانی اول به نفع آلمانی ها فعالیت می کردند.

گویا سخن هارون کوهن دربارۀ اقدام افسران مصر در ۱۹۵۲، در مورد ایران ۱۲۹۹ نیز صدق می کند؛ آن جا که می گوید: وقتی فرمانروایان قدیمی دیگر قادر به اعمال قدرت نیستند، طبقات متوسط بی اندازه ضعیف هستند که قدرت را به دست گیرند و طبقه کارگر هنوز برای انجام این وظیفه به حد اعلایش نرسیده، در نتیجه افسران فضا را برای انجام کودتا خالی می بینند.

کودتای سوم اسفند

فضای سیاسی تهران کاملاً پذیرای کودتا بود و به گفتۀ سید ضیاء، “اگر من کودتا نکرده بودم، مطمئن باشید که مدرس کودتا کرده، همۀ ما را به دار می آویخت”!

آیرونساید در قریۀ آق بابای قزوین فرد مورد نظر خود را یافته بود_ فردی که با فعالین تهران در نفرت از لایه های فوقانی قدرت اشتراک نظر داشت. امتیاز او بر مرکز نشینان، عملگرایی اش بود:

او (رضاخان) بسیار رُک و راست با من حرف زد و گفت که از سیاستمدارانی که به خاطر نفع شخصی خود کنترل مجلس را در دست گرفته اند، بیزار است. او یک سرباز بود و در خانوادۀ یک سرباز پرورش یافته بود. از این رو از سخنان بی پایان و بی نتیجۀ سیاستمدران تنفر داشت. رضاخان فرزند عباسقلی خان سوادکوهی، معروف به “داداش بیک” متولد ۱۲۵۶ خورشیدی در روستای آلاشت از توابع سوادکوه بود. در پانزده سالگی وارد فوج سوادکوه شد و سپس در بیست و دو سالگی به عنوان قزاق در خدمت قزاقخانه درآمد در استبداد صغیر جز نیروهای سرکوبگر بود. در سال ۱۲۹۴ رئیس آتریاد قزاق در همدان شد تا به ماجرای کودتا رسید. نیروهای قزاق فرماندۀ خود را بدست آورده بود. کودتا تنها به یک مهرۀ سیاسی نیازمند بود و آن هم کسی جز سید ضیاء الدین طباطبایی نبود. سید یزدی هم از لحاظ شخصیت و هم از لحاظ ارتباط با سفارت بریتانیا مرد مناسبی برای احرازِ این مقام بود. یک ناظر در ترجیح سید بر سیاستمدرانِ وجیه المله می نویسد: وجیه المله ها که مردم از آن ها شنوایی دارند و اگر کارهایی صورت دهند، طرف اعتراض واقع نمی شوند، ولی اینها هم این نفوذ یا تنفذ را از راه اطاعت به قانون برای خود دست و پا کرده اند جرأت و دل و گرده ای که برخلاف قانون رفتار کنند، ندارند. در صورتی که برای وصول به حکومت مقتدر، ولو موقتاً هم باشد، نمی توان طابق النعل از روی قانون رفتار کرد. این کار به اشخاص بی باک بیش تر از اشخاص ملاحظه کار حاجت دارد.

  برگهایی از تاریخ – به مناسبت 100 سالگی کودتای رضاشاه؛ از رضا خان به رضا شاه – از احمدشاه به احمد خان – قسمت سی و سوم

سید ضیاء در انجام کودتا از پشتیبانیِ دو نیروی عمدۀ نظامی برخوردار بود: تعدادی از افسران ژاندارمری از قبل با او در کمیتۀ آهن (فولاد) همکاری می کردند و رضاخان نیز به کمک انگلیسی ها در رأس نیروی کارآمد قزاق قرار گرفته بود. نیروی قزاق در آغازین روز اسفند ۱۲۹۹ به سوی شهر تهران حرکت کرد. ورود قزاق ها به تهران با کوچک ترین مقاومت و ممانعتی روبه رو نشد. کاردار سفارت آمریکا در گزارشی از همکاری ژاندارمری و نظمیه با کودتاچیان خبر می دهد: کلنل گلیراپ، از ژاندارمری و کلنل وستداهل، سرپرست پلیس تهران، دستور فوری به واحدهای خود دادند که در شبهای ۲۰ و ۲۱ فوریه (دوم و سوم اسفند) در پادگان خود بمانند و هر دو بعداً به خاطر وفاداری به منافع بریتانیا در ایران نشان صلیب اعظم شوالیه ها … گرفتند.

به گفتۀ یک ناظر، به شاه و ولیعهد هم اطمینان داده بودند که این کودتا براب تشکیل دولتی قوی در برابر نفوذ مسلک بلشویکی است. از این رو دربار قاجار آماده می شد تا از وزیرالوزراهای گذشته پذیرایی کند.

دولت سید ضیاء

مردم تهران در سپیده دم سوم اسفند هنگامی که چشم گشودند، برگه هایی بر دیوارها دیدند که در سال های حکومت مشروطه سابقه نداشت. عبارت “حکم می کنم” و مادۀ اول آن که امر کرده بود “تمام اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند.” خبر از گفتمان تازه ای می داد که روح حاکم بر آن متعلق به ماقبل مشروطه بود. بی جهت نبود که “… بعضی از رنود جلوی “حکم می کنم”، بامداد،… می خوری گذاشتند”. سیدضیاء الدین طباطبایی با حضور در نزد احمدشاه فرمان رئیس الوزرایی را دریافت کرد. رضاخان هم به عنوان فرماندۀ دیوزیون قزاق به لقب سردار سپهی نائل آمد. احمدشاه در تلگرافی به حکّام ایالات و ولایات در توضیح واگذاری پست رئیس الوزرایی به سید ضیاء نوشت:

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان