گردآورنده: شهرداد خبیر
برگرفته ازکتاب “از کودتا تا سقوط”
دولت مهدی قلی هدایت
ورود نمایندگان طرفدار رضاشاه به کابینه، سرعت اصلاحات را افزایش داد. در این مدت اصلاحاتی در عدلیه و امور مالی انجام شد. داور با انحلال عدلیه، قوانین جدیدی وضع کرد. بنیان جدیدی برای قوۀ قضاییۀ کشور گذاشته شد. چون قانون جدید عدلیه رونمایی شد، کاپیتولاسیون نیز ملغی گردید.
در زمینۀ مالی هم با انجام اصلاحات و استخدام متخصصین، مقدمۀ اخراج میلسپو آمریکایی فراهم آمد. بهانه هم پایان قرارداد او بود که تمدید و تجدید نشد. با شروع اصلاحات، عمردولت مستوفی نیز به پایان آمد. این بار استعفا توسط رضاشاه پذیرفته شد. یادداشت روزنامۀ اطلاعات در هفتم خرداد ۱۳۰۶، یک روز پس از استعفا، گویای این نکته است که استعفای مستوفی با انجام اصلاحات و تحولات در ارتباط بوده است – اصلاحات و تحولاتی که تمامی ارکان جامعه در زمینه های قضا، مالی، آموزش، اوقاف و … را در بر می گرفت.
یادداشت نویس اطلاعات به طور تلویحی از اراده و خواست عده ای برای تسریع در انجام اصلاحات سخن می گوید. بدین ترتیب حسن مستوفی آخرین دولت خود را تحویل داد و کناره گرفت. او پس از استعفا، بار دیگر بخت خود را در عالم سیاست با شرکت در انتخابات مجلس هفتم آزمود. هرچند در این انتخابات توانست به مجلس راه یابد، اما به دلیل دخالت های نظمیه در تصویب اعتبارنامۀ نمایندگان، از حضور در مجلس هفتم انصراف داد. چند سالی بعد از آن، در ششم شهریور ۱۳۱۱ خورشیدی در سن شصت سالگی درگذشت. در اطراف مرگ او شایعه های بسیار رواج یافت، اما واقعیت امر سکته بود و حقیقت آن مکشوف نشد.
دولت مهدی قلی هدایت
جانشین مستوفی وزیری کهنه کار و از همان رجال سابق بود. مهدی قلی هدایت جانشین مستوفی شد، درحالیکه سن و سالی بیش از او داشت. جدّ او، رضاقلی خان هدایت بود. خداندان هدایت از همان ابتدا با قاجاریه در ارتباط بود و رضاقلی خان از سوی ناصرالدین شاه به للگی مظفرالدین میرزا، ولیعهد، گمارده شد. خاندانش اهل ادب و تاریخ ، و از همان ابتدا در سیاست داخل بودند. پدرش ، علی قلی مخبرالدوله، در ورود تلگراف به ایران نقش داشت. مهدی قلی علاوه بر آشنایی با تاریخ و ادب فارسی، به دیار غرب رفت و در آلمان تحصیل کرد. برادرش، مرتضی قلی خان صنیع الدوله، پدر صنعت ایران به شمار می رود – همانی که در مشروطه به ضرب گلولۀ یک روسی از پای درآمد. مهدی قلی خان هدایت پس از بازگشت به ایران، سمت های گوناگونی به عهده گرفت که از پیشخدمتی خاص ناصرالدین شاه شروع شد. او به همراه برادرش، صنیع الدوله و افرادی چون مشیرالدوله ، مؤتمن الملک و محتشم السلطنۀ اسفندیاری در تهیۀ قانون انتخابات مجلس مشروطه دخیل بود. از جمله حوادث مهم زندگی هدایت، می توان به سرکوب قیام شیخ محمد خیابانی در مقام حاکم آذربایجان اشاره کرد.
هدایت در یازدهم خرداد ۱۳۰۶ کابینۀ خود را تشکیل داد. گزارش سفارت فرانسه در تهران از تغییر دولت در ایران، حاکی از یکدست شدن صحنۀ سیاست در ایران است. به اعتقاد این سفارت، دولت مستوفی به سبب نداشتن اکثریت لازم در مجلس سقوط نکرده بود. دولت جدید بیش تر به سمت اجرای فرامین دربار پیش می رفت:
وزیران جدید … مردانی هستند درست در اختیار جناب اقای تیمورتاش؛ مخبرالسلطنه پیرمردی هفتادساله که سه هفته پیش وی را به سمت رئیس دولت شده است؛ اسعد بختیاری، رئیس سابق ایل بختیاری که شهرتش را از فتح تهران در انقلاب سال ۱۹۰۹ دارد و حالا به سبب سرمایۀ هنگفتش مشهور گردیده و منظمأ آن را در بازی پوکر از دست می دهد؛ ادیب السلطنه، فرماندار پیشین تهران که مدتهای مدیدی از عرصۀ سیاست کنار رفته بود، حالا به تصدی وزارت داخله رسیده که این انتصاب حتی برای ایرانیها ایجاد خنده کرده است! معهذا کابینه بروی هم یکدست به شمار می رود و نقش عمده اش اجرای اوامر اعلی حضرت است، بی آن که وزیر دربار مسئولیتی داشته باشد.
برنامۀ دولت هدایت ادامۀ برنامه های دولت پیشین بود. او بر تکمیل الغای کاپیتولاسیون و « پیدا کردن طرق رضایت بخش مبادلات تجارتی » میان ایران و شوروی تأکید کرد. چندی از تشکیل دولت هدایت نگذشته بود که بحران میان دولت و روحانیت گریبان گیر دولت شد. بحرانی که سایه اش در تمام سالهای سلطنت پهلوی خودنمایی می کرد.
مهاجرت علمای اصفهان به قم
قانون نظام وظیفۀ اجباری از جمله قوانینی است که جامعۀ ایران را از ساختار سنتی خارج ، و یک ارتش منسجم ایجاد میکرد. آغاز این قانون در تیرماه ۱۳۰۱ بود که با عنوان « قانون سربازگیری» از تصویب مجلس گذشت. از این زمان تلاش برای ایجاد ارتش متحد الشکل آغاز شد. ارتش شاهنشاهی، آن ارتش متحدالشکل بود که از ادغام قوای ژاندارمری، قزاق و دیگر نیروهای نظامی به وجود آمد. پس از این تحولات، رضاخان سردار سپه با همراهی نمایندگان شاخص مجلس، از جمله سیدحسن مدرس توانست سمت فرماندهی کل قوا را به دست آورد. سپس در شانزدهم خرداد ۱۳۰۴ قانون نظام اجباری را از تصویب مجلس گذراند. مادۀ اول این قانون تصریح داشت کلیۀ اتباع ذکور، اعم از سکنۀ شهرها و قصبات و قرا و ایلات و عشایر و متوقفین خارج از کشور، از اول سن بیست و یک سالگی به مدت دو سال مکلف به خدمت سربازی هستند. اجرای قانون نظام اجباری، یک سالی در ماجرای تغییر سلطنت وعدم تثبیت دولت ها متوقف ماند. سرانجام در اوایل مهر ۱۳۰۶ اجرای این قانون آغاز شد. در اصفهان، از همان ابتدا مخالف ها با این قانون ظاهر گشت. به گزارش محمدعلی مکرم، مدیر روزنامۀ ملی سپاهان، حاج آقا نورالله نجفی پیش از آمدن هیئت نظارت بر سربازگیری به اصفهان، تحریکات علیه آن را آغاز کرده بود. در مقابل، حکومت اصفهان هم به زبان تهدید متوسل شد. نظام الدین حکمت، حاکم اصفهان، در اعلامیه ای که صادر کرد، مردم شهر را این گونه مورد خطاب قرار داد:
به موجب این ابلاغیه، به عموم اهالی اطلاع داده میشود که اگر دست از این تشبثات و شرارتها و اجتماعات برندارند، وضعیت اصفهان صورت دیگری به خود خواهد گرفت و ممکن است فجیع ترین وضعیات برای اهالی پیش بیاید. آن وقت جز ندامت ابدی برای اهالی هیچ نتیجه نخواهد داشت.
این تهدیدات اما مؤثر نیفتاد و طبق گزارشی که حکمت برای تهران ارسال کرد، تمامی طبقات اصفهان در این اعتراض همراه بود تا آنجا که « مسلمان و یهودی و ارمنی با هم در این کار متفق هستند». گزارش ها دربارۀ اقدامات دولت در شکستن مقاومت مردم کافی به مقصود نیستند. اما از گزارش روزنامۀ اطلاعات میتوان دریافت که مقاومت مردم، از جمله تعطیلی بازار مدتی طولانی، نزدیک به یک ماه طول کشید. به نظر می رسد رفتار حکومت در این باره خشن بوده که در اواخر مهرماه علمای اصفهان به سرکردگی حاج آقا نورالله اصفهانی، تصمیم به مهاجرت به قم گرفتند. علمای اصفهان که با عنوان هیئت علمیۀ اصفهان مکاتبات و اعلامیه های خود را صادر می کردند. در آستانۀ مهاجرت به قم بیانیه ای خطاب به علمای بلاد سراسر کشور صادر کردند و از آنان خواستند « از هر بلدی یکی از حجج اسلام حرکت به تهران نمایند و حضور اعلی حضرت عرایض خود را عرضه دارند. چنانچه از اصفهان هم حرکت خواهند فرمود. اعلی حضرت به خوبی می دانند که حفظ استقلال مملکت متوقف به حفظ دیانت است و عرایض صادقانۀ داعیان را به موقع اجرا خواهند گذاشت».
علمای مشهد، از جمله حاج آقا حسین طباطبایی قمی از حرکت علمای اصفهان تقدیرکردند و خواستار ارتباط علمای بلاد با یکدیگر در این جهت شدند. علمای مشهد در نامۀ خود، به اقدامات دشمنان داخلی و خارجی به « مقام روحانیت و دیانت » اشاره کردند و در واقع، تلویحأ به اقدامات دولت در تضعیف نهاد روحانیت اشاره داشتند. مهاجرت و تحصن علمای اصفهان در قم در نجف اشرف نیز بازخورد داشت؛ مهاجرت و تحصن علمای اصفهان در قم در نجف اشرف نیز بازخورد داشت؛ به طوری که برخی از طلاب خواستار « تعطیل دروس و نماز علما» بودند. نهایت با پادرمیانی مهدی آیت الله خراسانی، پسر آخوند خراسانی، علمای نجف مجاب شدند حجه الاسلام سید حسین بروجردی ( آیت الله سالهای بعد) را برای مذاکره با دولت روانۀ ایران سازند. کم کم با علمای مهاجر همنوایی به وجود آمد. عده ای از طبقات مختلف برای حمایت از آنان راهی قم شدند. این همنوایی و همراهی پشتوانه ایی برای مهاجران شد.
ادامه دارد…