زبان شناسی: سفر حجمی در خط زمان: سیر از “زبان” به “اوزوان”

نویسنده: شهرام خبیر

تعبیر وارانۀ یک رویا!

بخش سوم

گفته بودم به خسرو پرویز باز خواهم گشت که در سی و هشت سال حکومت اش لحظه ای نیارِست آرمیدن و از شگفتی های روزگار آنکه آن دوران پرهیاهو و آشوبی که او در آن می زیست خروسخوان شبی هزار ساله بود. زمانه ای هست که عرصه تاریخ از مردان بزرگ تهی است و آرامشی مرگبار توده مردم را در خوشی و غفلت بخواب می کند و باتلاق رکود پای تمدن را از حرکت باز می دارد و زمانه ای نیز هست، سرِ پل خر بگیری! تاریخ که از تبنگوی (صندق) نهان در پستوی او، صد مرد جنگی و کارآزموده همزمان درکشیده و برکشیده رخ می نماید و جهان صحنه ستیز و درگیری و پیمان بستن و پیمان شکستن مداوم آنهاست زیرا هر یک سهم خود را از تاریخ طلب می کنند. عصر اپَرویچ (تلفظ پهلوی پرویز) فصل بازیگردانی (کارگردانی کردن) روزگار بود.

ما لُعْبَتِگانیم و فلک لُعبَت‌باز،
از روی حقیقتی نه از روی مَجاز؛
یک‌چند درین بساط بازی کردیم،
رفتیم به صندوقِ عدم یک‌یک باز!

بازیگرانی چون شهروراز، بهرام چوبینه، هراکلیوس، شاهین، نرسی، اشتادایزدیاز، بستام (بسطام)، بندویه، و محمد پیامبر و نعمان و ساوۀ خاقان و … .

طور خلاصه ترک و روم و فارس و عرب همه در کار ایفای نقش تاریخی خود بودند. در این میان تقابل دو فرهنگ و تمدن شرق و غرب یعنی ایران و روم در کنار تضادهای درونی آنها در قالب مدعیان داخلی حکومت و نیز فشارهای بیرونی دیگر، محور آسیاب خردایِش (خرد کردن) و له شدگی عوامل ثبات و استقرار تمدن موجود، شد. در بیزانس ماجرای قتل امپراتور موریس، توسط فوکوس و در ایران شورش بهرام چوبین بر ضد خسرو پرویز بنوعی بحران مشروعیت هر دو حکومت در داخل آنها بود. تهدید و جنگ با ترکان در شمال شرق، خزران در شمال غرب و اعراب حیره (شهری در نزدیک نجف عراق) در جنوب (تهدیدی هر چند ناچیز) به آشوب و ضعف حکومت ساسانی می افزود. روم شرقی (بیزانس) نیز از جانب غرب در قاره اروپا با اقوام اسلاو و اَوار و گیپید در جنگ بود.

پایان کار خسرو پرویز را می توان در هر کتاب مرجع تاریخ، پی گرفت امٌا می خواهم به آن رویدادِ شوم که رویای هزار سالۀ ایرانیان را بر باد داد اشاره کنم. رویای تجدید مرزها و عظمت ایران در زمان داریوش کبیر!. این آرزو اگرچه در زمان او برای مدت کوتاهی محقق شد امٌا بزودی با فروپاشی آن تمدن و آن خاندان با شکوه بطرزی وارون تعبیر گشت!

به خاطر می آورم فیلمی از مل گیبون (۲۰۰۶) بنام آخرالزمان (Apocalypto) را با مضمونی مشابه با آنچه در بالا آوردم. در انتهای دورۀ انحطاط تمدن مایا تضادهای درونی آن شدت می گیرد و طبق باور مردم مایا، موجودی ماورائی که سراسر وجود او را خلاء مکیده و او تنها با ملاء کامل این خلاء ، ارضا می شود و به چیزی کمتر از اهداء تمام دنیا و دارایی های آن و نذورات به خود خوشنود نخواهد شد (مانند آزمندی و حرص بی پایان پرویز) و این تنها شرط برون رفت از این بحران است و قربانی انسانی در صدر خواسته های اوست. قبیله حاکم با خشونت و خونریزی به اسارت قومی دیگر اقدام می کند و فیلم به این درگیریها و تخریب زیستبوم و مزارع و جنگل های سوخته می پردازد. در سکانس پایانی که صحنه جنگ و گریز و انتقامجویی شکارگر و شکار انسانی است در امتداد ساحل هر دو متحیر به نمایی دور از دریا خیره می شوند که موجوداتی عجیب با هیبتی ترسناک (فاتحان اسپانیایی) و مسلح به زره و اسلحه های مرگبار از کشتی پا به ساحل سرزمین آنها می گذارند و پایان تمدنی را در آینده رقم خواهند زد که مردم مایا فریب پیام صلح و معنویت آنها را در قالب دینی تازه خوردند و نابود شدند. البته با یک تفاوت بزرگ! اینبار طنز تاریخ، استحاله (نابودی) تمدنی بزرگ و فروپاشی و تحقیر ملتی را که بر ده ها کشور و ملت دیگر سروری می کرد، بدست قومی بدوی و فرومایه مقدر کرد.

  سرمقاله دسامبر ۲۰۲۱: ابتذال شر - قسمت هفتم

خسرو پرویز درست در روزهایی چشم از جهان بست که اعراب دست به عروجی دسته جمعی زده بودند و می رفتند که بزرگترین رویداد جهان را آغاز کنند. انتظار می رفت هنگامی که خسرو پرویز چشمان خود را، در اثر زخم (ضربه) کاری جلادِ فرستاده از سوی پسرش، می بست باید می دانست که در جنوب پایتخت باشکوه او تیسفون، در آنسوی شهر حیره و نخلستانها و دریاهای شن و تک نخل های سوخته و واحه های تشنه و کاروانهای خسته، چنان توفانی در حال تکوین است که یکی از گردبادهای آن میراث پدران او از جای خواهند کَند و انتظار می رفت که او در مقام فرمانروای نصف جهان آن روزگاران، دستکم بداند که با دستگیری و انداختن نعمان بن منذر والی حیره چه حائلی را در سر راه صحرانشینان گرسنه و ناچار از غارتگری، محو کرده است و شاهنشاهی او در جنوب همسایه ای قابل اعتنا خواهد یافت!

از اسب پیاده شو، بر نطع زمین رخ نِه
زیر پی پیلش بین، شَهمات شده نُعمان

خاقانی

که صد البته از چشمان غرب نگر خسرو که همواره رومیان زیباروی و با فرهنگ را شایسته هماوردی خود می پنداشت، او اعراب، این نوکران و خدمتگزاران اشراف ساسانی و تیمار داران اسبان و ستوران آنها را جز بعنوان راهزنان همیشگی فقر و گرسنگی خطری نمی شمرد که همواره با گوشمالی یا پرتاب نواله ای آنها را سرکوب و مدیریت می کرد و باور داشت که از بادیه، جز باد شن، هیچ طوفانی نخواهد وزید!

نی! نی! که چو نُعمان بین پیل افکن شاهان را
پیلان شب و روزش کُشته به پِیِ دوران
ای بس شَه پیل افکن که افکند بشه پیلی
شطرنجی تقدیرش در ماتگه حرمان

  Cosmology | کیهانشناسی (25)

خاقانی

براندازی و مرگ خسرو

در تاریخ است که بزرگان و اشراف ساسانی که از خونریزی و گنج اندوزی و آزار بی پایان او به تنگ آمده بودند از بیم جان، بر آن شدند با آزاد کردن شیرویه فرزند خسرو از زندان، او را به شاهی برکشند. خسرو خرافه پرست از ترس شورش پسر مطابق آنچه اخترشناسان به او هشدار داده بودند شیرویه را به زندان افکنده بود. برای براندازی خسرو، شب هنگام که او در خواب بود نام کواد (قباد) شیرویه را به شاهنشاهی بانگ زدند و روز بعد خسرو را به زندان کردند. چون شاه را که طبق باورهای ایرانی فرۀ ایزدی از اهورا مزدا دارد نمی توان کشت (و گرنه سرنوشتی شوم مانند دژ فرجامی (بد فرجامی) رستم پس از کشتن اسفندیار فره مند در انتظار قاتل خواهد بود) و پدرکشی نیز بسیارنحس دانسته می شد شیرویه و بزرگان نامه ای که خون از آن می چکید با طرح اتهاماتی چند از خسرو خواستند که گناهان خود را برگردن گیرد تا – مرگ ارزان (شایسته مرگ) – شود. – مرگ ارزان – در دین بهی (زرتشتی) استحقاق شرعی مرگ بود. اتهامات شامل: قتل پدر، بد رفتاری با فرزندان و همسران و زندانیان، سختگیری در وصول خراج و وصول به زور اموال از مردم، جنگ های طولانی و ستم بر سربازان و سرداران و آوردن صلیب مسیح به ایران و رد درخواست امپراتور روم از برگرداندن تکه چوبی که نه او و نه کشور را نیازی و سودی در حفظ آن نبود.

ذکر پاسخ های خسرو را برای خوانندگان مفید می بینیم. آنچه آموختنی است آنست که در پایان یک حکومت و طبیعتاً یک دوره، معمولاً رسانه ها و تاریخ نگاران رسمی همزمان با انتشار نظرات حاکمان و قدرتمندان، با پذیرش خطر، دیدگاه ها و عقاید مخالفان را نیز با شگردهایی آشکار و نشر می کنند. منظورم آنست که هزاران واقعه و سند تاریخی در ایران در گورستان فراموشی برای همیشه مدفون شده اند امٌا اینکه متن دفاعیات یک “همچنان آلترنانیو حکومت” حتی اگر در حصر هم باشد، اینک در دسترس ماست نشان از واقعیت انحطاط و سقوط بارزی بود که همزمان با این احوال، تمام دومان خسرو را بگونه ای غم انگیز تهدید می کرد. این درست است که او در طی سلطنت طولانی خود خزانه خالی آغاز کارش را از مال و پول و غنائم آکند (انباشت) اما در عوض کشور را با جنگ های طولانی و خراج سنگینی به ویرانی، کم خونی و اِفلاس (ورشکستگی) قطعی کشانده بود. بعلاوه تندخویی، سوءظن و غرور بیش از حد وی نه تنها ایران را از مردان سرنوشت ساز در آن بحرانها محروم کرد، بلکه خاندان ساسانی را نیز از شاهزادگان لایق و کارآمد تهی ساخته بود. درز در سانسور تاریخی بمعنای روند سقوط شتابان یک حکومت مقتدر است! دیدیم که در این زمان چند سالی بیشتر به سقوط ساسانیان نمانده بود و کسی را هم حوصله طرفداری نمانده بود!

  جشن نوروز

آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست
پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
گو میخ مزن که خیمه می باید کند
گو رخت منه که بار، می باید بست

سعدی

شاید برای نخستین بار در تاریخ ایران از یک سند تاریخی، از شاه چهره ای دیده می شود که با همه ستایش ها و القاب بزرگی که داشته، ناهمسان است. پیش آمد های کشوری هم بگونه ای مطرح می شوند که جدا از آئین ها و سنت های پیشین است.

شاهی که کانون همۀ قدرتها بوده و دارای فره ایزدی هم بوده و بزبان امروزه از مصونیت سیاسی و الهی برخوردار بوده، اکنون در جایگاه فردی پاسخگو از عرش به فرش فرو می شود که باید برای همۀ اعمال و رفتاری که در دوران فرمانروایی خود داشته دلایل استوار آورده و ثابت کند که معیاری که اکنون اعمال و اقدامات او با آن سنجیده می شود یعنی نیک اندیشی و مصالح مردم و کشور، انگیزه و فرادید او بوده و نه منافع شخصی شاه و گروه همراه شریک در قدرت. و این دگرگونی بنیادین در اندیشه سیاسی و اجتماعی ایرانیان در آن دوران است. آنچه را که قرنها بعد در نامه ی پند گونۀ امام محمد غزالی در تذکر به سنجر شاه سلجوقی می توان دید که او را به عنوان مسئول فقر و بی عدالتی مردم خراسان (بزرگ) و ستم ورزی و فساد کارگزاران حکومتش در جامعه، بطور ضمنی محکوم می کند!

دفاعیۀ خسرو پرویز:

(ادامه دارد)

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان