
محمد طغانیان دهکردی یکى از کمانچهنوازان بزرگ و ارزشمند که تاکنون کمتر از او گفته شده، محمد طغانیان است که این بیشتر به واسطه دورى از مرکز، در شهرستان شهرکرد مىباشد. وى به سال 1299 در دهکرد قدیم، در خانوادهاى نه چندان مرفه ولى هنرمند و هنردوست دیده باز کرد. درباره موسیقى و کارهاى هنرى این استاد کمانچه از دهان خودش چنین آمد: “آنچه به نظرم از دوران کودکى مىآید، پس از بازىهاى کودکانه، تنها چیزى که برایم جاذبه داشت کمانچهاى بود که بارها در دست استاد نایب على دهکردى که شوهر خواهرم بود، دیده بودم. ایشان در آن موقع تنها استاد کمانچهنواز شهرکرد بودند که از شهرت بسزایى برخوردار و در نواختن کمانچه بىنظیر بودند، این علاقه بدون آنکه دست به ساز بزنم در من بوجود آمد و ادامه یافت و از کوشش کردن ساز، ساز نواها و گوشههاى مختلف دستگاههاى موسیقى سنتى را ذهنى فراگرفتم و شناختم، زمان به همین منوال مىگذشت در آن زمان در دهکرد تنها مدرسهاى وجود داشت، دبستان پروین اعتصامى سابق بود که به مدرسه خانى مشهوربود. مدیریت این مدرسه با شخصى به نام مرحوم ساعى بود که بودجه آن از طرف تنى چند از خوانین بختیارى ساکن تهران پرداخت مىشد. مرحوم ساعى با نواختن تار آشنایى داشت و گهگاهى نوازندگى مىکرد.
بنده برادرى داشتم به نام کربلایى رمضان که از خودم چندین سال بزرگتر بود و سرپرستى خانواده را به عهده داشت و خود عاشق و شیداى موسیقى و نوازنده سنتور بود.” ایشان به اتفاق مرحوم ساعى و من که بیش از سیزده سال از سنم نمىگذشت به اتفاق به تهران آمدیم تا براى تأمین بودجه سالانه مدرسه از آن چند خوانین که ذکرش رفت هزینه را دریافت کنیم، در تهران مرحوم ساعى و برادرم و من به دیدار شادروان استاد ابوالحسن صبا رفتیم، به منزل استاد که رسیدیم، ایشان با ویولن مشغول نواختن قسمتى در مایه «افشارى» بودند. ما نشستیم استاد بعد از این که نواختن ساز را به پایان بردند، با ما به تعارفاتى بسیار گرم و دوستانه پرداخته و بلافاصله مرحوم ساعى که از قبل با استاد صبا دوستى و تعارفى داشت برادرم و من را خدمت استاد معرفى کرد، استاد چون روبروى خود کودکى سیزده ساله را مشاهده نموده بودند، از من سوال کردند که شما به موسیقى علاقه دارید و شناختى با این هنر آیا دارید؟ عرض کردم بلى آنچه شما چند لحظه پیش مىنواختید «افشارى» بود که این گفته من موجب تعجب و تشویق بیش از پیش استاد شد و استاد چند سوال دیگر راجع به موسیقى از من کردند و چون علاقه فراوان مرا به موسیقى دیدند به مرحوم ساعى وبرادرم کربلایى رمضان پیشنهاد دادند که هرطور شده این بچه را که من باشم نزد ایشان جهت یادگیرى موسیقى بگذارند. برادرم با توجه به علاقه شدیدى که به من داشت راضى شد بنده را نزد استاد گذاشت و از آن به بعد این استاد بزرگ و بىنظیر چون فرزند پسرى هم نداشت و در آن موقع فقط داراى یک دختر بود، هم استاد و هم همسر محترمشان محبتهاى بیش از یک مادر و یک پدر به بنده نمودند و من خود را در منزل پدر و مادر خویش مىدانستم و از لحاظ مادى و معنوى و محبت خانواده و پدر و مادر هیچ کم نداشتم. خاطرهاى دارم که هیچ وقت آن را فراموش نمىکنم و آن روزى بود که با استاد صبا بنا به درخواست همسرشان براى خرید سبزى و میوه و سایر مایحتاج زندگى به خیابان ناصرخسرو رفتیم، در بازار مرد درویشى که با لباس مبدل و حالت کاملا عارفانه مشغول خواندن مثنوى بود، توجه استاد صبا را به خود معطوف ساخت، همچنان که او مىخواند، استاد صبا از جیب بغل خود دفتر و قلمى درآورد و مشغول یادداشت کردن شدند که فکر مىکنم در آن موقع ایشان هم اشعار را مىنوشتند و هم نتبردارى مىکردند، آنقدر خواندن و تماشاى درویش و نتبردارى استاد طول کشید که ایشان فراموش نمودند که براى خرید اجناس مورد لوازم منزل و نهار آمدهایم، به هر حال قدرى از ظهر گذشته بود که به منزل برگشتیم، خانم استاد گفتند چون دیر آمدید، امروز نهار هم دیر آماده مىشود. تا آماده شدن نهار، استاد به اتاق مجاور رفت که پس از چند لحظه، مشاهده کردم، همان آهنگى را که آن درویش مىخواند از ساز استاد مترنم است، استاد صبا از من پرسیدند محمد، حتما دنبال درویش مىگردى؟ گفتم بلى. استاد گفت درویش را داخل این جعبه کردم و اشاره به ویولن نمودند. من در منزل استاد صبا، روز به روز با نواهاى آسمانى و دلانگیز آن بزرگ مرد موسیقى ایران خو مىگرفتم و با آن زندگى مىکردم که همین امر هم از دید تیزبین استاد مخفى نماند و روزى استاد به من گفت به چه سازى بیش از همه علاقه دارى؟ من که کمانچه استاد نایب على در نظرم بود گفتم کمانچه. در اینجا یادآور مىشوم که در آن زمان یک شخص نجار هنرمند فرنگىساز بود که هرچند وقتى به منزل استاد آمد و رفت مىکرد، آن روز هم وى به خانه استاد آمده بود، استاد صبا از وى خواستند که براى دیدار بعد که به منزل ایشان مىآید یک کمانچه طبق دستورى که از جهت ساخت آن دادند بسازند و براى من بیاورند من بىصبرانه روز و هفته لحظهشمارى مىکردم تا اینکه بالاخره استاد نجار آمدند و کمانچهاى را که ساخته بودند با خود آوردند و استاد صبا از همان روز به من درس دادند و مشغول فرا گرفتن نواختن کمانچه گردیدم. در طول آموزش از طرف استاد صبا و فراگیرى آن از طرف خودم، من کمتر دچار اشتباه مىشدم فقط یادم هست در دستگاه اصفهان اشتباهى را دوبار پشت سر هم مرتکب گردیدم که استاد مرا مورد تنبیه قرار دادند و خیلى آهسته با کمربند دو ضربه به پشت دست من زدند که من از صبا، صباى سلیمالنفس، صبایى که عصبانیت و بلند حرف زدن او را هنوز هیچکس ندیده و به یاد ندارد توقع نداشتم و شکوه کودکانه خود را نزد همسر ایشان بردم و به ایشان که مادر خطابشان مىکردم، ماجرا را گفتم. ایشان به من گفت فرزندم در این مورد هیچکار نمىتوانم براى تو انجام دهم، خودت باید حواست را جمع کنى. و من بعداز این سعى کردم که دروس خود را خوب تمرین و خوب هم جواب دهم. مدت سه سال به همین منوال گذشت، بعد از این مدت، روزى مرحوم ساعى به خانه استاد صبا آمد و پس از روبوسى و احوالپرسى استاد صبا از من خواستند که براى ساعى کمانچه بنوازم من با اجازه استاد کمانچه را در دست گرفتم و از مرحوم ساعى پرسیدم که در چه مایه و دستگاهى بنوازم؟ ایشان گفتند: افشارى! من «افشارى» را نواختم و آن را تمام کردم، به قدرى مرحوم ساعى خوشحال و سرحال شده بود که من خوشحالى را در چهره و رفتار ایشان ملاحظه کردم و وى براى تشویق من بلافاصله دو عدد سکه یک ریالى احمدشاهى به بنده دادند که بسیار در روحیه من اثر گذاشت. چندى بعد، کربلایى رمضان برادرم آمد نزد استاد و با کسب اجازه ایشان، مرا با خود به اصفهان برد، در این زمان بیش از شانزده سال نداشتم که براى اولین بار در رادیو ارتش که فرستنده و اداره آن با ارتش بود، همکارى خودرا آغاز کردم. محل این فرستنده در فرح آباد اصفهان قرار داشت و برنامهها طبق وضع موجود آن زمان به صورت زنده پخش مىگردید. من بدون تمرین قبلى با صداى غدیرى که خوانندهاى خوشصدا و ردیفهاى موسیقى را خیلى خوب مىدانست به اجراى برنامه مبادرت ورزیدم و پس از چندى که رادیو اصفهان تأسیس شد، بارها با مرحوم تاجاصفهانى و استاد على ساغرى که نوازندگان بزرگ ساز «تار» و خود از فرهنگیان باسابقه بودند همراه با سنتور پسرشان که سنتور را خوب مىنواخت با ضرب محبى همکارى کردم و بعدها این همکارى به تلویزیون اصفهان کشیده شد و ادامه یافت. همکارى من با رادیو و تلویزیون غیر از شرکت در اجراى برنامههاى گروهى موسیقى، به طور تکنوازى هم ادامه داشت، به طورى که ساز سلو و تکنوازى بنده هر دوشنبه از رادیو اصفهان و شبهاى متعددى از سال از تلویزیون پخش مىگردد. نوارهایى از طرف اینجانب در ارائه موسیقى سنتى و اصیل ایران در گوشههاى و ردیفهاى دستگاههاى آن تهیه وتنظیم نمودهام که در رادیو ایران (تهران) و رادیو اصفهان موجود و پخش گردیده. ضمن اینکه به تمام هنرمندان این مرز و بوم احترام مىگذارم و ایشان را چون تنى واحد دوست دارم، به استادان بزرگى مثل: جلیل شهناز، حسن کسایى و سرلک نوازنده «تار» صمیمانه عشق مىورزم و با ایشان در مراوده و معاشرت مىباشد.
محمد طغانیان، از جمله هنرمندانى است که آوازه هنر و شهرتش از مرزهاى کشور گذشت و بارها کنسرتهاى متعددى در کشورهاى خارج براى شناساندن موسیقى سنتى ایران و کمانچه که یک ساز ایرانى است به خارج مسافرت کرده است و آخرین بارى که ایشان براى برپایى کنسرت به خارج سفر کرده بود، کشور فرانسه بود که با استقبال بىحد مردم آن کشور روبرو گردید و جزوههاى متعددى درباره وى و موسیقى سنتى ایران چاپ و در دسترس عموم قرار داده شد. متأسفانه، این هنرمند با ارزش، به علت بیمارى، پاى خود را از دست داد، ولى این هنرمند ارجمند، شکرگزار خالق بىهمتا است که هنوز دستانى هنرآفرین و پنجه سحرانگیز دارد که با مونس خود کمانچه بعد از خداى یکتا، راز و نیاز مىکند.
مهمترین مجموعه منتشر شده از آثار وی یک آلبوم شامل سه عدد نوار کاست است که در سال ۱۳۷۲ به کوشش جناب محمدعلی کیانی نژاد ضبط گردید. او در این مجموعه علاوه بر کمانچه نوازی دستگاهی، تعدادی از شاخص ترین نغمات محلی شهرکرد و بختیاری را نواخته است.
نکته جالب توجه در نواخته های دستگاهی وی، ردپای سبک ویلن نوازی زنده یادان اسدالله ملک و پرویز یاحقی است. چنین به نظر می رسد که لحن ویلون نوازی مکتب صبا و یاحقی در کمانچه طغانیان به گونه ای دیگر متبلور شده است.
محمد طغانیان آخرین بازمانده نسل قدیم کمانچه کش های ایران بود. او در شهرکرد زندگی می کرد. علاوه بر تسلط کامل به ردیف موسیقی ایرانی، گنجینه ای از مقام های اصیل بختیاری در سینه داشت.
محمد طغانیان در سال ۱۳۶۹ به همراه علی اصغر بهاری و جمعی دیگر از هنرمندان موسیقی محلی ایران به فرانسه رفت و در فستیوال آوینیون به اجرا پرداخت و در بخش کمانچه نوازی ایران جایزه فستیوال را دریافت نمود.
استاد محمد طغانیان دهکردی نوازنده ساز کمانچه در شهرکرد، 29 فروردین 1386 در سن 89 سالگی درگذشت.
روحشان شاد و یادش گرامی