شماره ۱۷۱ مجله پیام جوان

سرمقاله دسامبر ۲۰۲۳ – وکـالت به شاهزاده رضا پهلوی (۱۰)

نویسنده: شهرداد خبیر

شهرداد خبیر

درود بر شما عزیزان تشنه ی صلح و عاشقان میهن. کریسمس، زادروز عیسی مسیح را به شما و جهانیان تبریک می گویم. در این ایام، آرزوی سلامتی و موفقیت برای تک تک هم میهنانم در آمریکا و ایران را دارم.

با دیگران همانطور رفتار کنید که میخواهید آنها با شما رفتار کنند. این است خلاصۀ تورات و نوشتههای انبیا (عیسی مسیح)

مصدق در آینه تاریخ معاصر

در سرمقاله این ماه، می خواهم تا در چارچوب بررسی زندگی و اقدامات و نظریات محمد مصدق بعنوان یک سیاستمدار مطرح و تأثیر گذار در تاریخ معاصر ایران، یک پرسش اساسی را پیش نهم؛ که با اندیشیدن دوباره دربارۀ آن، شاید طرحی نو برای آینده ایران عزیز دراندازیم و اشتباهات گذشته را که ریشه در غرور ملی تاریخی کاذب دارد و از نوع من آنم که رستم بود پهلوان می باشد تکرار نکنیم. پذیرفتن واقعیت عینی دردناک شهامتی می خواهد از گونۀ پذیرفتن یک بیمار از بیماری سرطان خود، که تنها پس از تصمیم سخت برای مراجعه به آزمایشگاه و بررسی نتایج تست های مربوطه امکان پذیر است.

انتخاب سخت مردم ترکیه پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی و اخیراً پذیرش جدایی قره باغ از ارمنستان و الحاق دوباره آن به آذربایجان از سوی دولت ارمنستان پس از آن ستمکاری استالین و آن همه قربانی و فداکاری ارمنیان در راه احقاق حق خود، مثالهای خوبی هستند از آنچه خواهم گفت. نقش برجسته و تاریخی مصدق در ماجرای ملی کردن صنعت نفت و اتفاقات منتج از آن، ایجاد موج ملی بزرگی به دلیل یا به بهانۀ نقش او در این امر بود که در آن نهضت، ایرانیان به رهبری او کوشیدند خود را از احساس تحقیر ناشی از شکست تاریخی از روسیه و دخالت های ارباب منشانه انگلیسی ها در تن دادن به قرارداد ترکمنچای برهانند. ایرانیان که هنوز خود را وارثان ابرقدرتی تاریخی می پنداشتند (و می پندارند)، بعد از دو شکست متوالی از روسها، که دومی پس از ده سال مقدمه چینی و بسیج و برنامه ریزی کل امکانات مادی و معنوی روی داد، با یکسان انگاشتن روسها در جایگاهرومیان زمانه، بر خلاف قدیم که در پی هر شکستی از رومیان در زمان اشکانیان و ساسانیان، به جبران و پیروزی بعدی امید داشتند، بویژه بعد از شکست دوم، جبران آن را نا ممکن و فرنگیان را شکست ناپذیر و خود را در برابر آنان ناتوان دانستند. از فردای آن شکست، سیاستمداران بویژه سیاستمردان ایرانی کوشیدند بر آن احساس زبونی و مغلوب شدگی فائق آیند. عباس میرزا بخوبی درک کرده بود که عقب ماندگی علمی و فرهنگی نقطه ضعف بزرگ ایران است؛ از این رو در صدد رفع آن برآمد. برنامه طولانی امیرکبیر که دست پرورده عباس میرزا بود، در احداث دارالفنون که حتی ناصرالدین شاه به حمایت از آن ادامه داد (البته به موازات گسترش حرمسرای خود !)، با تفکر مشروطیت که از دل آن جوشید، ونیز با سفرهای ناصرالدین شاه و سپس مظفرالدین شاه به فرنگ و تأثیرات جانبی آن ها تقویت شد. تلاش های موفق برخی از سفیران قاجار در ممالک راقیه  در دوران مظفری به گشایش مدارس عالی سیاسی و حقوق و تجارت، بدست مشیرالدوله پیرنیا و همت کسانی مانند ذکاالملک فروغی (پدر و پسر) و همکاری استادانی مانند دهخدا، تفکر مشروطه را رواج داد و رجال و مدیران آینده ایران را پروراند. اما از هم گسیختگی کشور و توهم در فهم آزادی و عدم آمادگی مردم و بزرگان محلی و رؤسای عشایر ایران در آن زمان در غیاب استبداد، در درک دموکراسی بمعنی مسولیت پذیری در برابر قانون و برعکس فهم آن بمثابه حکومت دلبخواهی و لجام گسیخته مطابق منافع و سنت های هر گروه قومی یا محلی، شیرازۀ امور را گسست و منجر به هرج و مرجی بزرگ شد.

  سلسله مقالات “مولوی، معلم بلخی، شمس شعر شرقی” (8)

وارد شدن به بحث جایگاه رضاشاه و مخالفت با سلطنت او از طرف مصدق، با توجه به استدلال حقوقی که او با تحصیلات در این رشته در سوئیس کسب کرده بود کار دشواری است زیرا مصدق در نقش نمادین و اسطوره ای نزد برخی از طرفدارانش نقش مریدی و مرادی یافته که با پیشداوری تقدس او، راه را بر هر گونه انتقاد بیطرفانه نسبت به وی سد می کند. متقابلاً طرفداران اصلاحات و برنامه های سازنده رضاشاه با پذیرش استبداد او به عنوان پیش شرط موفقیت آن اقدامات، با اطلاق لقب کبیر او را از پطرکبیر و بیسمارک با نظر به شرایط آنروز ایران بزرگتر می شمارند. در این میانمصدقیونابتدا می پذیرند که مصدق پاکدست ترین و کاملترین رجل ایران در عهد خود بوده و رفتار و اقدامات سیاسی او از هرگونه نقص و ایراد مبراست و منظورشان در بحث های تاریخی اثبات این دیدگاه است. در بحث رضاشاه نیز چنین امری صادق است. در واقع در بارۀ نقش دوره جوانی مصدق این مبالغه بیشتر است. ایشان به دلیل وابستگی های قاجاری در نوجوانی یعنی ۱۲ سالگی به سمت مستوفیگری بزرگترین ایالت کشور یعنی خراسان برگزیده شد. مستوفیگری بزبان امروز بالاترین مقام در امور مالی و دیوان اخذ مالیات و حسابداری هر ایالت می بود. بدیهی است که چنین مسئولیت خطیری جز با وابستگی قوی خانوادگی در آن سن کم امکان پذیر نبوده. او بزودی با علاقه مندی این شغل را پیگیری نمود و ۲۵ ساله بود که به دنبال انقلاب مشروطه و برقراری معیارهای جدید که این گونه مقام های اشرفی رامنتفی کرد به تهران آمد. به این ترتیب نظر برخی که او را یکی از رجل مشروطه می دانند، درست نیست. البته در مراحل بعدی خود را با شرایط جدید وفق داد.

  دعوت از ارتشیان غیور حافظ میهن

اصولاً انقلاب مشروطه در مقابل این گونه امتیازات ویژه و برقراری قانون مداری بجای خویشاوند سالاری رخ داد که مصدق تا پیش از آن در جریان آن حداکثر استفاده را از بقول امروزیها آقازادگی قاجاری ورانت حکومتی  کرده بود. مصدق حتی کوشید وکیل اول مجلس شورای ملی اول شود که به دلیل عدم صلاحیت سنی که ۳۰ سالگی بود اعتبار نامه او پذیرفته نشد; در حالیکه در ۱۵ سالگی بدلایلی که گفته شد مقام و حقوق و اختیارات بسیار بیشتری داشت. مصدق پس از ورود به تهران در میان رجال فرهیخته عصر مشروطه احساس نیاز به آموزش بیشتر کرد. به دلیل سن کم و نپذیرفتن تحصیلات خانگی به جای سابقه تحصیلی رسمی، همت بسیار به خرج داد و زمانی که محمد علی شاه اعتبار خود را از دست می داد به فرانسه و سپس به سوئیس رفت و توانست دورۀ مدرسه حقوق را به پایان برساند و رساله دکتری خود را نیز در بابوصیت در اسلامبگذراند و در بازگشت به ایران در مدرسه ای که او را زمانی به شاگردی نپذیرفته بود، یعنی مدرسه سیاسی مشغول تدریس شود.

ادامــــه دارد

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان