سلسله مقالات “مولوی، معلم بلخی، شمس شعر شرقی” (۶)

نویسنده: سید سعید زمانیه شهری 

فصل اول سلسله مقالات «مولوی، معلم بلخی، شمس شعر شرقی» – قسمت پنجم

به نام خداوند رنگین کمان

خداوند بخشنده مهربان

خداوند مهسا، حدیث و کیان

خداوند یک ملت همزبان 

که این خانه مادری، میهن است

که ایران زمین، کاوه اش یک زن است  


داستان شیر و خرگوش از مثنوی معنوی مولوی:

در بیشه زاری زیبا و سرسبز حیوانات زیادی زندگی می کردند. از قضا شیری درنده هم در آنجا سکونت داشت که حیوانات از دست حملات پی درپی او به ستوه آمده بودند. به همین دلیل آن بیشه زار در چشم آنان به جهنمی مبدل شده بود. بالاخره حیوانات دور هم جمع شده پس از کلی مشورت، تصمیم مهمی گرفتند. آنان به نزد شیر رفته و گفتند ما برای تو هر روز خوراکی را آماده      می کنیم. شیرپرسید، چگونه خوراکی؟ آنها پاسخ دادند، هر روز یکی از حیوانات را برای تو می فرستیم تا با خوردن آن سیر شوی، ولی تو نیز قول بده جزآن غذای تعیین شده دنبال صید دیگری نروی، تا این علفی که ما می خوریم بر ما زهر نشود. شیر در جواب گفت اگر گفته های شما از روی مکر و حیله نباشد میپذیرم. سپس حیوانات به شیر گفتند بهتر است تو نیز قانع باشی و زیاده حرص غذا را نزنی. به واقع مردم از ضعف ایمانشان است که دنبال کسب رزق و روزی اضافه می روند. فرعون آن همه تلاش کرد که موسی را بکشد، ولی از قضا موسی در خانه او بزرگ می شود. همچنین آن خدایی که از آسمان باران نازل می کند از رحمت بیکران خود نیز میتواند نان به بنده گانش بدهد و توصیه های این چنینی در باب اعتقاد به جبر به شیر نمودند و شیر در جواب ایشان گفت: 

  سرمقاله سپتامبر ۲۰۲۱: ابتذال شر - قسمت چهارم

پای داری چون کنی خود را تو لنگ؟

دست داری چون کنی پنهان تو چنگ؟

حالا که تو پا داری چرا خود را لنگ نشان می دهی؟ تو که دست داری چرا انگشتان خودت را مخفی می کنی؟

خواجه چون بیلی بدست بنده داد

بی زبان معلوم شد او را مراد

مثلاً وقتی که اربابی بیلی بدست غلام خود میدهد بی آنکه سخنی بگوید منظورش کاملاً مشخص است. یعنی غلام بايد زمین را بیل زده و آماده کشت کند لذا اگر مکلف به امری باشی خدا ترا به خواسته هايت واصل می کند. به واقع هر کوششی، شکر نعمات خداوندی محسوب میشود و اعتقاد به جبر، انکار آن نعمتهاست و اگر قرار بر سعی و تلاش نبود، لزومی به اعطای این نعمتها هم نبود، پس شکر در قبال توانائی، موجب افزونی قدرت است و اعتقاد به جبر، آن نعمت را از دست تو خارج خواهد کرد. 

خلاصه شیر نیز تمثیلهای فراوانی را در رد جبر بیان نموده و گفت:

گرتوکل می کنی در کارکن

کشت کن پس تکیه بر جبار کن

اگر توکل هم می کنی در حین انجام کاربكن و پس از کشت و زرع کردن، بر خدا تکیه بنما تا او ترا حمایت نماید. در مقابل شیر، حیوانات قصه آن مردی را بیان نمودند که از چهره عزرائیل ترسیده و شکایت به حضرت سلیمان برده و از ایشان درخواست کرد تا بوسیله باد او را به هندوستان بفرستد. سلیمان نیز چنان کرد و پس از مدتی که عزارئیل را دید به او گفت تو مأمور قبض روحی یا مأمور ترساندن مردم؟

عزرائیل در پاسخ گفت: من حکم به قبض روح آن مرد در هندوستان را داشتم، ولی از دیدن او در اینجا بسیار متعجب شدم و نگاهم به او از تعجب بود نه از روی خشم. حال ای شیر همه کارهای جهان را بر این مبنا مقایسه کرده و چشم بصیرتت را بگشا و ببين. شیر هم متقابلاً دلایلی دیگر در رد جبر آورده و در آخر حیوانات قانع شده و با شیر پیمان بستند که در این معامله و بیعت، شیر زیانی نبیند و طعمه روزانه او را بدون زحمت بدو برسانند. از آن پس، هر روز قرعه به اسم یکی از حیوانات می افتاد و او نیز با پای خود به قربانگاه می رفت. تا اینکه روزی از روزها قرعه بنام خرگوش افتاد. خرگوش ابتدا خودداری کرده و سخن از ظلم و ستم سر داد، ولی حیوانات گفتند که مدتی است که ما جان خود را در وفای به عهد در کف نهاده ایم، لذا تو نیز لجبازی نکن و برای جلوگیری از رنجش شیر زودتر به نزد او برو. خرگوش مهلتی خواست تا شاید دفع شر نماید. ولی حیوانات او را سرزنش کرده و گفتند حد خود را نگهدار، ولی خرگوش اصرار داشت و می گفت خدا به قلب من الهام کرده که پیروز خواهم شد، ضمن اینکه من نقش هايی دارم …. (این داستان ادامه دارد.)

  شجریان: سروش مردم، فردوسی موسیقی ایران – قسمت بیست و سوم

همه جان من محو جانانه شد

به معشوق من، سينه كاشانه شد

و آنكه بر او جان چو جانانه گشت

سينه بر عشقش چو كاشانه گشت

وصف بر او در سخن افسانه شد 

مستِ بر او اين دلِ ديوانه شد 

ارادتمند شما

خاك پای آستان شما 

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان