برچسب: داستان دنباله دار

نویسنده: پریدخت کوهپیمان چند روزی از آمدن ما و مستقر شدن در خانه کرایه ای که البته فقط یک اطاق

نویسنده: پریدخت کوهپیمان پس از تولد مرجان، من دیگه واقعاً دلم می‌خواست پیش خانواده‌ام باشم، به‌خصوص می‌دونستم که مادرم خیلی

نویسنده: پریدخت کوهپیمان تصمیم عجیبی گرفتم و تنها راه نجات خود را در گرفتن این تصمیم دیدم؛ چون تو در

نویسنده: رز راد قدم‌هایش را بی‌شتاب برمی‌داشت. انگار که هیچ عجله‌ای برای رسیدن به مقصد نامعلوم نداشت. پاهایم هنوز دنبالش

نویسنده: پریدخت کوهپیمان آنچه را که در مورد سلامت جسم و روح این بیماران آموخته بود به آنها انتقال داده

نویسنده: پریدخت کوهپیمان در جواب شنید که من یک پسر عمو دارم که خواستگار منست و به قول خانواده سالها

نویسنده: پریدخت کوهپیمان و به همین جهت با داشتن زن و سه کودک کوچک در یک خانه استیجاری ساکن شدن

نویسنده: پریدخت کوهپیمان دل آسمان گرفته ولی تو خونه شیخ سعید جشن عروسی دخترش را امشب باید برقرارکنن. برو بیایی

نویسنده: پریدخت کوهپیمان ولی من می دانستم که نسترن خیلی زرنگتر از آن است که مادر تصور میکند به همین

نویسنده: پریدخت کوهپیمان او در اثر استشمام گاز خردل در جبهه سرطان ریه گرفته. وای مادر آخه چطور تا الان

نویسنده: پریدخت کوهپیمان پدر تو در گذشته نه چندان دور چقدر مسئولیت پذیر و وظیفه شناس بودی! با رفتن به

نویسنده: پریدخت کوهپیمان در یک تابستان گرم و طولانی زندگی خانواده من تغییر بسیار کرد و شاید بتونم بگم سرنوشت