سرمقاله جولای ۲۰۲۳ – وکـالت به شاهـزاده رضا پهلوی (۵)

نویسنده: شهرداد خبیر

شهرداد خبیر

اصفهان نصف جهان تمام ایران

روزهای خوب، روزهای سپید

سرانجام از پس ناکامی ها، باز می آیند.

چگونه می توان باور کرد، که من

از مصاف این همه درد، عبور می کنم؟؟

وقتی در چهارباغ قدم می زنیم

با گامهایی که از آن ما نیست؛

و نسیمی با خنکنای بهار، که 

در گرمترین روز تابستان زودرس

از فراز برج و باورها

میان پاهامان پیچ می خورد،

چگونه می توان باور کرد که تلخی مرگ

گذشته است؟

*******

وقتی لبخند باز می گردد و گلها رنگ آفتاب می گیرند

چگونه می توان غم اردیبهشت را بخاک سپرد

آنگاه که همه جای شهر سایه می نشیند

در شهری که مرگ از سر آن گذشته است

چگونه می توان بهار را باز آفرید؟

وقتی از سر پل هایی به قدمت سالیان دراز

عطش رودخانه را تماشا می کنیم

بر رودی که دیگر نیست و زمینش تشنه است

چه می توان گفت!؟

آه زاینده رود

آه زاینده بود!

شاید از تلخی های من بود

که مرگ اینچنین طراوت شهر را

به یغما برد!

اکنون دیگر مسئله جامعه ایرانی، موعظه های کلی و روایت های مذهبی بی سر و ته و مردم فریب نیست که بر سر منبرها بصورت وعده و وعیدهای ۴۴ ساله در مورد تحقق بهشت یا حداقل رسیدن بهآرمانشهرتوسط این حکام ریاکار برای سلطه بر سرزمین ایران ادا کرده اند. مسئله ایران، شعار اصالت اخلاق و نفی دنیا و گسترش معنویت، ذیل شعارما هم دین شما و هم دنیای شما را تأمین می کنیمهم نیست زیرا اینکه همۀ اینها یعنی کشک در انجماد یک مرغ یخزده، آشکارا نقش بسته است تا این مرغ زبان بسته هم این نقش ریا را در پایان، در صف خریداران گرسنه، آب کند و به جوی کنار فروشگاه و سپس به فاضلاب تاریخ روانه کند!

  چشم های گریان (2)

چهرۀ غمزده یک پدر ایرانی، رنجیده و رنجبر و استثمار شده توسط این حکومت، هنگام چرتکه انداختن در تخصیص حقوق ناچیزش برای تغذیه و حمایت خانواده با حداقل ها، وضعیت تاریخی ملت ما را از پس سده های تاریک، چون روشنایی آفتاب چشمان ما را از فرط بداهت کور می کند. آنکه عمری با پاکدستی و خوشدلی بخاطر فردایی بهتر در طی این سالها، در جنگ و بعد از آن، از وجود و جان خود یا فرزندانش مایه گذارده و در تصمیم به حفظ شرافت ذاتی بدون لغزش و فساد مالی جهت تأمین آینده خانواده خود همچنان شریف مانده، اکنون باید بهای آنرا با فقر و گرسنگی و اضطراب تراز کند.

اکنون برابر ما حکومتی است که بدست گروهی مغرض و نادان مدیریت میشود که بخاطر همین دنیای فانی! و بی ارزش! از نظر آنها، از مرحله ترویج خرافات و دریدن گلو، اینک به مرحله اعمال خشونت بی پروا رهسپارند. آنهم نه در شب بلکه در روز روشن که وقیحانه جوانان رستمپیکر این مرز و بوم را برای عبرت دیگران و ارعاب دلیران برای خفقان فریاد آزادی خواهی، با طناب خفه میکنند.

این مرا بیاد جنبش مشروطه واستبداد صغیر محمد علیشاه وخفه کردن ۳ شهید ایران (صور اسرافیل.ملک المتکلمین ورادقی) بدست لیاخوف روسی می اندازد.اما اینبار بکجا شکایت میتوان برد که جلادان نام ایرانی دارند و ادعای حمایت از مستضعفین و اشاعه رحمت اللهی!!

در خبرها بود که همزمان مردی را در مراغه در خیابان، در ملاء عام بدار مکافات کشیده اند و ظاهراً این فردی نه سیاسی بلکه مفسد اجتماعی بوده؛ بگذریم از تقارن این اعدام با طناب کشی عزیزانمان در اصفهان که بقصد لجن پراکنی و تشویق اذهان به جرم انگاری یکسان هر دو واقعه انجام شده، اما در حیرت از تجمع مردمی هستم ستایشگر مرگ (البته برای همسایه!) به غیر انسانی ترین شیوه که برای دیدن جان دادن و دست و پای زدن انسانی هر چند تبهکار در رکاب مرگ، به تماشاگه جنایت می آیند و برای تماشای این صحنه دراماتیک در سحرگاهان از خواب شیرین خود نیز می گذرند! و بعضاً کودکان خود را نیز برای سرگرمی همراه می کنند!

  شعر سعید عرفان - ایران ما

این شاید پاسخی باشد به این پرسش که چرا در این سرزمین مرگ و فقر و بیکسی و جهل از پس قرنها ماجراما چرا همچنان دوره می کنیم شب و روز را و هنوز را ….

اکنون به ادامه تحلیل تاریخی از ماه قبل می‌پردازم ونشان خواهم داد که روند غصب دارایی مردم واستثمار وسرکوب انها توسط شاهروحانیت چگونه به سرانجام رسید:

در این سه منطقه بترتیب زمانی، مصر، بین النهرین و چین بهر حال شاهان پیوسته وظایفی معنوی به عهده دارند و این معنویت سهم عمده ای در القای توهم برکت بخشی به امور زراعی توسط آنان، به توده مردم دارد. در تشدید و تثبیت این خودکامگی، جنگ های فاتحانه مهاجمان وغصب اموال و اراضی سرزمین های مفتوحه نیز عاملی یاری دهنده بوده است. در پی پدید آمدن این دولتهای خودکامه اعصار باستان در دره نیل، بین النهرین و هوانگ هو در چین تنها گونه های نارسایی از مالکیت اشتراکی بر زمین (مشاع) و گاه بصورت مسخ شده آن در بعضی از سرزمین های آسیایی و درۀ نیل تا دوره های بعد دوام می آورد؛ اما بنابر مدارک تاریخی، آنچه در همان اعصار باستان در این سرزمینه ها وقوع یافت سلب مالکیت مشترک تولید کنندگان در اراضی کشاورزی و تبدیل آن به مالکیت شاهروحانیان بوده است. در اواسط هزارۀ سوم پ.م کشاورزی سومر در جنوب بین النهرین (عراق امروز) بر اساس آبیاری متکی بر نهرها، سدها و بندها قرار داشت. در این زمان جامعه هنوز بر اساس اشتراک آب و زمین تعریف می شود. هر چند در این زمان دام و زمین جزء مالکیت خصوصی خانواده های کوچک بشمار می آمد ولی جامعه اشتراکی دارای حقوق وسیعی بوده که استقلال آنها را محدود می کرد. حتی توزیع زمین، چارپایان و سایر اموال در  میان جامعۀ اشتراکی بصورت نابرابر انجام می گرفت زیرا خود جامعۀ بصورت اقشار اشراف، تولید کنندگان آزاد و بردگان تقسیم می شد. در این دوره نیمی از املاک در دست معابد بود که نجبای روحانی اداره و حفظ دارایی آنها را بعهده داشتند. فرمانروا نیز در شمار مقامات عالی روحانیت محسوب می شد و نماینده خدایان بود. او بر سپاه، معابد و اقتصاد آن و بر امور آبیاری و ساختمانی فرمان می راند. از حدود همین دوره است که با تمرکز قدرت در دست فرمانروا، اندک اندک، مالکیت اراضی وسیع کشور و سپس سراسر کشور، بجز اراضی معابد، از آن شاه می شود.

  جدول کلمات متقاطع - شماره ۱۶۳

در نیمه آخر هزاره سوم پ.م سارگن در اکد (عراق) خاندانی سلطنتی بر پا می کند و همۀ بین النهرین را متحد می سازد. این اتحادی به پیشرفت سازمان های آبیاری و حفر کانال های طولانی می انجامد و این تمرکزها به تجزیه و فروپاشی هر چه بیشتر جامعه اشتراکی منجر می شود و بتدریج در اوایل هزارۀ دوم پ.م این تمرکز مالکیت و قدرت، و پیشرفت اقتصادی ناشی از آن باز هم توسعه می یابد بنحوی که پادشاه حتی زمین های معابد را نیز تصرف می کند و تیول (اجاره داری) در تاریخ بین النهرین و آسیا پدید می آید.

ادامه دارد

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان