ژانوس ایزد رومی

Cosmology | کیهانشناسی (۲)

نویسنده: شهرام خبیر

“Two things fill the mind with ever new and increasing admiration and awe, the more often and steadily we reflect upon them: the starry heavens above me and the moral law within me.”

“نوشته روی قبر امانویل کانت:

“دو چیز، هر چه مکررتر و ژرف‌تر به آن‌ها می‌اندیشم، ذهنم را با شگفتی و هیبت باز هم تازه‌تر و فزاینده‌تری به خود مشغول می‌دارند: آسمان پر ستاره بر فراز من و قانون اخلاقی در درون من.”

کیهانشناسی ( Cosmology ) شاخه ای از علم فیزیک است که به عنوان زیر گروه ستاره شناسی: سرآغاز، تکامل و سرانجام نهایی جهان را مطالعه و بررسی می کند. با توجه به تعریف و اهدافی که کیهانشناسی از برای خود متصور است، و گستردگی مسائلی که پاسخ آن را می جوید، ناگزیر دارای وجوه مختلف است و ناچار از تمامی علوم بشری و فلسفه و دین نیز بهره می گیرد. کیهانشناسی در معنای عام خود مطالعه ساختار، پیشینه و تحول جهان و سرانجام آن به مثابه یک کل در مقیاس کلان است و نظر به وسعت جهان هستی، هم از نظر ابعاد فیزیکی و نیز مقادیر زمانی، در مقایسه با توان و ابزار محدود بشری، کیهانشناسی مرز و پیون مشترک بین عالم (فیزیک) و فلسفه و دین (پیدایش و غایت شناسی) است. یعنی همزمان به کشف قوانین علمی حاکم بر جهان و دینامیسم آن می پردازد، و هم نگاهی به پیکره ای از باورهای برآمده از متون و رسوم تاریخی، اساطیری، قومی و دینی دارد، و از مفاهیم فلسفی و متافیزیکی در تعمیم رویدادها و آینده نگری و کشف قوانین نیز استفاده می کند. تحلیل های زبانی اغلب پندارهای بشری را در گذشته های دور رمزگشایی می کند. نکته جالب در زبان فارسی، واژه های کیهان، جهان، گیتی، جانور، جاودان، گیاه، زن و زندگی همه به جزء “گی” یا “جی” به معنای حیات و جانومندی آغاز می شوند که اندیشه ی طبیعت یا جهان به عنوان هستومندی “زنده” را در نگرش نیاکان ما آشکار می کند. در پایان این مقدمه دو پیام بالا بار دیگر با محتوای مربوط به مفهوم ژزفِ “زنده پنداری” کیهان یا اتحاد عالم صغیر (انسان) و عالم کبیر (جهان) می آورم که رابطه و پیوستگی دیالکتیکی جزء و کل را بیان می کند.

  طرز تهیه کوکی زنجبیلی کریسمس

 

 ژانوس ایزد رومی

ژانوس ایزد رومی

آسمــــان پر ســـتاره (جوهر جسمانی یا مادی) قانون اخلاقی درون (جوهر روحانی یا ذهنی)
ثنویت دکارتی (وحدت در اندیشه ی کانت)
***

فِرَشن (مسئله) اصلی هستی شناسانه ی کیهانشناسی: چرا اصولا چیزی هست به جای آنکه هیچ چیز نباشد!؟ الف – توضیح یا تببین – علت – دليل مشکل فلسفه، اگر بخواهیم آن را به کلّیترین وجه ممکن بیان کنیم، عبارت است از توضیح با تبیین کائنات. بیگمان مشکلات فلسفه به یک معنی بسیارند؛ مثلاً مسائل مربوط به اخلاق و ماوراء الطبیعه و زیبایی شناسی و نظرّیۀ شناسایی [Epistemology] ولی توضیح کائنات، همۀ این مسائل را حل خواهد کرد. ممکن است ادعا شود که تعهد به توضیح کائنات به یاری دانش و استعدادهای محدود ما، در حکم تعهد به آن است که تاریکی شبی قیرگون را به روشنایی شمعی بزداییم. ولی اگر معنای این ادعا آن باشد که توضیح نهایی چیزها برای ما امکانپذیر نیست، چنین ادعایی نا مقبول است. از سوی دیگر اگر معنایش فقط این است که ما هرگز نمی توانیم توضیح کاملی را دربارۀ کائنات چشم (انتظار) داشته باشیم، شاید بتوان آن را پذیرفت. اما این امر که دانش ما هرگز نمی تواند به درجۀ کمال برسد دلیل آن نیست که از هر گونه کوششی درحدّ امکان برای تکمیل دانش خویش دست برداریم. پس جستجوی ما در پی توضیح کائنات کاری موجّه است. فیلسوفان بر سر این ‌نکته اختلاف داشته اند که آیا آنچه کائنات را توضیح می کند ماده است یا ذهن یا علة العللی نایافتنی و یا آفریدگاری فرزانه. ولی مسئله ای که پیش از همۀ اینها باید فیصله یابد این است که اصلاً توضیح خود چیست؟ وقتی ما خواستار توضیح کائنات می شویم آیا چه چیزی را درباره کائنات میخواهیم بدانیم؟ معمولاً هنگامی می گوییم که آن امر بخصوص برای ما توضیح داده شده است که علّت آن بر ما کشف شده باشد، و اگر نتوانیم این علت را معیّن کنیم می‌گوییم که آن امر بی توضیح مانده است. پاهای من‌سرد است چون در جریانِ هوا قرار گرفته است. ولی کائنات را به این شیوه نمیتوان توضیح داد. اگر چنین فرض شود که کائنات علّتی دارد، آن علت یا خود معلول علّت پیشینی است و یا نیست. یا زنجیره علتها تا بی نهایت وا پس میرود و یا در جایی می توان عله العلل یا «علّت نخستینی» را یافت که معلول هیچ علّت پیشینی نباشد. اگر این زنجیره، پایان ناپذیر باشد، یافتن توضیح غائی و نهایی ناممکن است. و اگر علّت نخستینی در کار است این علّت نخستین خود امری توضیح ناپذیر است. اگر منظور ما از توضیح، کشف علت يك چيز است، در آن حال، علّت نخستین بنا بر فرض توضيح داده نشده و توضیح ناپذیر است. توضیح کائنات به یاری چیزی که خود رازی غائی است بیگمان هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد. پس چنین به نظر می رسد که علّیت، اصلی است که فقط از عهدۀ توضیح امور جزئی برمی آید ولی از توضیح کائنات به طورکلی ناتوان است. اما اگر در این معنی اندکی ژرف بین تر شویم در می یابیم که به راستی، علّیت حتی امور جزئی را نیز نمی تواند توضیح کند. سرما آب را منجمد می کند. سرما علّت است ( یا جزئی از علّت) و یخ معلول. ولى محال است که بتوان دریافت که چرا سرما باید مایۀ انجماد شود. این علت و معلول، هیچ گونه شباهتی به هم ندارند و هیچ گونه ارتباطی را نیز میان آنها نتوان یافت. این که سرما مایۀ انجماد آب می شود امری مرموز و بی توضیح است که هیچ کس در آغاز توانایی پیش بینی آن را نداشته است. زیرا آدمی می توانسته خلاف آن را نیز پیش بینی کند و چنین گمان برد که سرما می تواند آب را به بخار مبدل کند. این مشکل ربطی به نادانی ما در بارۀ علل میانجی ندارد. به دنبال علت (A) معلول (B) می آید. شك نیست که میان (A) سرما و (B) یخ ممکن است تغییرات بیشمار مولکولی نوع دیگر روی دهد و مدت زمان وقوع آن به اندازه ای اندك باشد که به ادراك آدمی نیاید. ولی حتی اگر ما بر همۀ این علل و آثار میانجی آگاه باشیم سراسر جريان باز برای ما رازی خواهد بود. فرض کنیم که به سبب آگاهی ما این جریان به صورت زنجيرۀ A, A₁, A₂, A₃; … B در آید، ولی در این حال، توالىA, A₁ به همان اندازه توجیه ناپذیر خواهد بود که توالیAB زیرا A₁ چیزی است متفاوت از A و نکته آنجاست که محال است بتوان دریافت که چطور يك امر، امری کاملا متفاوت از خود پدید می آورد. مشکل ما این است که نمی توانیم درک کنیم که چرا B به دنبال A می آید. کشف علل میانجی این مشکل را برای ما آسان نمی کند زیرا درك علت این که چرا A₁ به دنبال A می آید به همان اندازه دشوار است. عیب از کمبود دانش ما نیست. عیب در خود اصل علّیت است. علّیت هیچ چیز را توضیح نمی دهد.

  برگهایی از تاریخ به مناسبت 100 سالگی کودتای رضاشاه از رضا خان به رضا شاه – از احمدشاه به احمد خان – قسمت بیستم

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان