March 2021

  • 2021-03-02
  • ۱۴۶ View

با عاشقـــانه ترین ســـرود و بنام نامی او و آنان می آغازم:

کنار سیب و رازقی، نشسته عطر عاشقی
من از تبار خستگی، بی خبر از دلبستگی
عاشقم!
ابر شدم صدا شدی، شاه شدم گدا شدی
شعر شدم قلم شدی، عشق شدم تو غم شدی
لیلای من دریای من، آسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو، گم شده در صدای تو
من عاشقم مجنون تو، گم شده در بارون تو
مجنون لیلی بیخبر، در کوچه های در بدر
مست و پریشون و خراب، هر آرزو نقش برآب
شاید که روزی عاقبت آروم بگیرد در دلت
کنار هر ستاره ای، نشسته ابر پاره ای
من از تبار سادگی، بیخبر از دلدادگی
عاشقم!
ماه شدم! ابر شدی، اشک شدم صبر شدی
برف شدم آب شدی، قصه شدم خواب شدی

تداعی طلیعه بهار: بسیار ساده و مختصر مستندی بود از حال و هوای بیمارستانی کرونا زده در تهران. عنوانش “نفس ققنوس”. نمایشی در سکوت از خروج پرستاری از اتاق بیماران کرونایی.
شتابان بعد از چند گام ایستاد تا زمانی کوتاه بیاساید و توان لطیف زنانه اش را که تحلیل رفته بود بازیابد. گویی ندای – عجله نکن یک لیوان چایی – را نشنید و بسرعت دوباره به همان اتاق بیماران بازگشت.

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان