فردوسی، حکیم طوس، طبیب زبان پارسی(۱)

نویسنده: سید سعید زمانیه شهری

چو ایران نباشد تن من مباد                          بدین بوم و  بر،زنده یک تن مباد

شاهنامه حکیم طوس ، حضرت ابوالقاسم فردوسی، گذشته از بازنگری و بازگویی تمدن ایرانی و برجسته نمودن رفتار نیک انسانی و رفتارهای پسندیده پهلوانی و زنده نمودن و پایداری تاریخ ملی ایرانیان ، دربرگیرنده نکات و داستانهای اخلاقی پند آموز و نیز روایتگر صادق هنجارهای بشری و روابط صحیح اجتماعی است که به نوبه خود ، حاصل درخشان اندیشه والا ، ذوق سلیم و روح بردبار حکیم توس است. ویژگی دیگر آنکه در سرتاسر شاهنامه حتی یک واژه غیراخلاقی و نابهنجار نمود نیافته که خود بیانگر پا کی زبان و خلق و خوی پاک و ویژگی نجیب سراینده است .خراسان از دیرباز سرزمین ناماوران و بزرگان شعر، ادب و هنر پارسی است اما به راستی مثلّث  حضرات، حکیم ابولقاسم فردوسی، مولانا جلال الدین بلخی( نه رومی) وجناب محمد رضا جان شجریان، سه قلّه تکرارنشدنی و دست نیافتنی در شعر، عرفان و موسیقی ایران هستند که سرآمد تمامی مفاخر خراسان بزرگ به شمار می آیند.شاهنامه تنها این مختصر که بدان اشاره شد ، نبوده و نیست ؛ از بررسی داستانها و روایت های آن نکات آموزنده و پند آموز بسیار فراتر و فراوان تری به دست می آید که هر کدام ره توشهای درس آموز برای نوع بشر بوده و به یقین تفکر و تأمل در آن راهگشا و راهنمای انسانها خواهد بود . و مهمتر آنکه شاهنامه به سادگی تمدن ایرانی و پیشینه متمدن ایرانیان را تصویر و ترسیم می کند.

انگیزه اینجانب، از نگارش سلسله مقالات “فردوسی، حکیم طوس، طبیب زبان پارسی”، در درجه اولی، ستیز و نزاع با افسانه سازی و اسطوره پروری غلط نظام حاضر در نیم قرن أخیر می‌باشد که آگاهانه کوشیده با به انزوا بردن پهلوانان و اساطیرایران و جایگزین کردن آنان با طبل های توخالی خود، الگوهای به ظاهر اخلاقی (ولی در باطن شیطانی)، را جایگزین اساطیر ایران نماید که امیدوارم هر سطر این سلسله مقالات همچون نوری هدایتگر باشد بر ظلمت و جهل حاکمان در رژیم کنونی  که علاوه بر ثروت ایران نازنین، فرهنگ آن مملکت را نیزبه تاراج  برده اند. من یقین دارم که سرانجام نور بر تاریکی پیروز خواهد شد و ایران ققنوس وار و نیلوفرانه از خاکستر خویش برخواهد خواست.

  امتحان الهی!

اثرگذاری شاهنامه در ادبیات جهان بدان حد است که شاعران و سخنوران نامی و بزرگ دنیا همچون ژوکوفسکی ( روسی )، گوته ( آلمانی) ویکتورهوگو ( فرانسوی) ، هانری، هاینه ( آلمانی)، ماتیو آرنولد (انگلیسی)، فرانسوا کوپه ( فرانسوی ) و … با اثرپذیری از فردوسی و اثر ماندگارش شاهنامه، آثاری در خور و ارزشمند خلق نمودند. اما با همه آنچه بدان پرداخته شد، رفته رفته شاهنامه که در برگیرنده مطالب گوناگون و متنوع اسطوره ای، پهلوانی، تاریخی و سرشار از نکته های آموزنده و اخلاقی و وطنی بود، به دلایل مختلف، دور از دسترس عامه قرار گرفت و تنها بخش هایی از آن چون داستانهای رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، بیژن و منیژه و سیاوش و کیخسرو مورد توجه قرار گرفت و این مهجوری در سالهای اخیر به اوج خود رسید، چرا که از یک سو نقالها و پرده خوانهای سنتی، به تدریج کنار رفتند و از سوی دیگر مردم با زبان هنرمندانه شعر که آمیخته به صنایع بدیعی و بیانی گوناگون بود، آشنایی چندانی نداشته و در درک مفاهیم با مشکلاتی روبرو شدند، به ویژه که شاهنامه، برخلاف آثار دیگر بزرگان ادب پارسی همچون حافظ و سعدی و … حکایت و داستانی را دنبال می کند که درک خواننده در ارتباط با ابیات و پیوند میان آنها بایسته و ضروری است. علت مهم دیگربه انزوا رفتن شاهنامه در مقایسه با سایر آثار ادبی زبان فارسی، اینست که شاهنامه عزیز ما، از نعمت بودن در عرصه موسیقی بازماند و جز همایون جانِ شجریان نازنین که بخش هایی از آن را به رهبری هومن خلعتبری در هلند اجرا کرد، این اثر گرانمایه بواسطه ساختار حماسی و مثنوی بودن آن مورد انتخاب آهنگسازان واقع نشد و همانطور که میدانیم همراهی موسیقی با یک اثر شاعرانه تاثیر دوچندانی در ثبت آن شعر در حافظه تاریخی ملت ها دارد همچنان که غزلیات حافظ یا حضرت مولانا جلال الدین بلخی (نه رومی) ، بواسطه همراه شدن غزلیاتشان با موسیقی، بخشی از حافظه تاریخی مردمان سرزمینمان گشته اند و شاهنامه از این نعمت مرحوم بوده است. از این رو نقل روایت ها و داستانها به زبان روان می تواند پلی باشد بین  مردم و شاهنامه،  به گونه ای که همگان توانایی بهره مندی از آن را داشته و با فضای حماسی و روایی آن ارتباط بهتری برقرار کنند. در تاثیر شاهنامه بر روحیه حماسی ملت ما همین بس، که جناب ابوالحسن بنی صدر، نخستین رییس جمهور ایران، به عنوان فرمانده کل قوا در روزهای ابتدایی جنگ، در دادن انگیزه به خلبان های ایرانی جهت ایستادگی در برابر ارتش کشور مهاجم، داستان رستم و اشکبوس را برای خلبان های ایرانی بازگو میکند و این روایت آنچنان شوری در خلبانان ایرانی ایجاد میکنند که باعث خلق حماسه در روزهای اولیه جنگ میشود.

  اختلالات شخصیت - قسمت آخر

‏داستان کیومرث نخستین پادشاه ایران:

از این که چه کسی نخستین بار بر تخت پادشاهی بنشست پاسخی در دست نیست، اما چنین روایت است که کیومرث نخستین کسی بود که بر کوه جایی ساخت و آئین پادشاهی بر جای نهاد و سر بخت و تختش از کوه بر آمد. وی ۳۰ سال بر تخت سلطنت نشست و طی آن همه موجودات حتی دد و دام به واسطه وجود او در آرامش و رفاه بودند:

دد و دام هرجانورکش بدید

زگیتی به نزدیک او آرمید

دوتا می شدندی بر تخت او

از آن برشده فرّ و بخت او

کیومرث را پسری بود «سیامک» نام، هنرمند و چونان پدر نامجوی که دلش از برای وجود فرزند زنده و دلشاد بود. بر این نیز چندی بگذشت و دولت شهریار فروزنده گشت و در جهان کسی دشمن وی و تختش نبود جز اهریمن بد سگال که وی را نیز فرزندی بود دیو صفت که از برای نابودی کیومرث و براندازی تختش سپاهی عظیم گرد کرد و به سوی وی شتافت. از آن سوی، سیامک مهربان، چون از کار دیوزاده آگاه گشت، دلش به جوش و خروش آمد و با گرد کردن سپاهی آماده رزم با اهریمن گشت اما در آن دوران سپر و جوشن آهنینی از برای رزم نبود از این رو سیامک تن را از چرم پلنگ پوشاند و سوی دشمن شتافت:

بپوشید تن را به چرم پلنگ

که جوشن نبود آنگه آئین جنگ

و….. سرانجام نوربرتاریکی پیروز خواهد شد و ایران، ققنوس وار و نیلوفرانه  از خاکستر خویش برخواهد خواست

بگویید آهسته در گوش باد

چو ایران نباشد تن من مباد

  شجریان: سروش مردم، فردوسی موسیقی ایران - قسمت چهارم

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان