گردآورنده: شهرام خبیر

دستور زبان یونانی

بر پایه عقیده ارسطو: بررسی علمی- توصیفی، ضروری و جامع است. به این معنی که حقایقی را به دست میدهد که همه موارد مربوط به موضوع مورد بررسی خود را، شامل می گردد و نیز بر آنها به کار بسته می شود. بر همین اساس، دستور نویسان دوران میانه عقیده داشتند: که روش بررسی علمی زبان، باید اصولی را بیان کند که بر تمامی زبانها بتواند به کار بسته شود و نه آن که تنها چند زبان خاص را توصیف کند. همچنین، ارسطو دانش را به دو بخش عملی و نظری تقسیم می کرد، که بر پایۀ آنها، به ترتیب هدف «کاربردی» یا عملی و یا «کشف حقایق به خاطر خود آنها» مورد توجه قرار می گرفت. نگرش جدید در دستور زبان نیز همین جهت نظری را به خود گرفت و از همین رو، دستور زبان نظری نامیده شد . از این راه، پژوهشگران دوران میانه کوشیدند که دستور زبان «نظری» و «نظریه» زبان را در چهارچوب فلسفه زمان خود، بررسی کنند. به این ترتیب ، دستور زبان نظری، از توصیف محض «داده های زبانی» پا فراتر نهاد، و در نتیجه توجه به ویژگیهای «نظری و عمومی زبان» نگرش تازه ای در این زمینه پدید آورد. از این راه، زمینه های فکری دستور زبان نظری، که نظریه زبان را در درون روش فلسفی آن دوران، توضیح میداد فراهم شد. همچنین، در پژوهشها و بررسی های دستور زبان افزایش شایان توجهی رخ نمود. پژوهشگران دستور زبان نظری، در صدد برآمدند تا برای قاعده های دستوری، که دستور نویسان پیشین از جمله پریسکیانوس ارائه کرده بودند، توضیحات فلسفی جستجو کنند.

از این رو، نقش «فلاسفه» در بررسی دستور زبان بسیار مهم انگاشته می شد. اساس نظری دستور زبان که از کاربرد آموزشی آن متفاوت است، حوزه کار فیلسوف تصور می شد. بر پایه همین عقیده، راجر بیکن (۱۲۹۲ – ۱۲۲۰) که خود یک کتاب دستور زبان یونانی و نیز یکی از نخستین دستور زبانهای نظری را نوشت، و بر اهمیت مطالعه و بررسی زبانهای عربی و عبری نیز تأکید می گذاشت، اظهار عقیده کرد که: دستور زبان از لحاظ «جوهر اصلی» آن برای همه زبانها «یکسان» است و تفاوتهای «روساختی» قابل مشاهده میان زبانها، تنها گوناگونیهایی «تصادفی» است. بر پایه نگرش تازه، پژوهشگران دستور زبان نظری، این عقیده را ابراز داشتند که پریسکیانوس، برای بخشهای دستوری واژه ها و نیز وابسته های آنها، توضیح نقشی روشن و صریحی به دست نداده است، هر چند که توصیفهای دستوری او را برای هدفهای آموزشی سودمند می دانستند. به علاوه، آنان چنین اظهار نظر کردند که پریسکیانوس در روابط دستوری زبان به اندازه کافی غور نکرده، بلکه تنها توصیف ساده ای از زبان لاتین به دست داده است؛ در حالی که به عقیده آنان او می بایستی نظریه« زیر بنایی» زبان را مورد بررسی قرار می داد، و از این راه برای تعیین بخشها و نیز عناصر و مقوله های دستوری، توجیه هایی ارائه می کرد. جالب توجه است که برخی از ایرادهای پژوهشگران دستور زبان نظری بر پریسکیانوس و دیگر دستور نویسان لاتین، به ایرادهایی که امروزه زبانشناسان دستور زبان «گشتاری» بر زبانشناسان «ساختگرا »وارد میدانند شباهت بسیار دارد، از این لحاظ که ساختگرایان نیز از توضیح عناصر و« روابط دستوری» غفلت کردند و تنها به توصیف «داده های» زبانی پرداختند.

بر پایه نگرش تازه یادشده که برای بررسی زبان راه تازه ای گشوده بود؛ مفهوم دستور زبان «همگانی زیربنایی» نیز رخ نمود که از آن زمان به بعد به عنوان مسأله مورد توجه پژوهشگران دستور زبان نظری، همچنان جلوه گر باقی ماند. دستور نویسان پیشین هیچ گونه مفهوم «همگانی» را در باره زبان ارائه نکرده بودند، بلکه توجه آنان نخست تنها به زبان یونانی و سپس به یونانی و لاتین معطوف بود. در سده های میانه، هر چند زبان لاتین به عنوان تنها زبان مورد توجه پژوهشگران همچنان باقی ماند، با این حال، در سده های پایانی دوران میانه، آنان با دیگر زبانهای اروپایی و نیز غیر اروپایی از جمله عربی و عبری بیشتر آشنا شدند. به علاوه، چنان که پیشتر گفته شد، پژوهشگران دوباره به بررسی آثار فلسفی یونانی پرداختند، و از این راه، زبان یونانی بار دیگر مورد توجه قرار گرفت و آموزش داده شد. در واقع، همین آشنایی با زبانهای غیر اروپایی و نیز توجه مجدد به آثار فلسفی یونانی و در نتیجه زبان یونانی، اندیشه توجه به «ویژگیهای همگانی زبان» و «دستور زبان همگانی» را گسترش داد.پژوهشگران دستور زبان نظری، بیشترین نوآوری و پیشرفت را در زمینه «نحو» از خود نشان دادند. شاید دلیل این امر آن بود که پریسکیانوس زمینۀ نحو را خالی گذاشته بود، علیرغم این واقعیت که واژه شناسی کاملی از زبان لاتین به دست داده بود. از این رو، آنان خود را ملزم یافتند که برای به دست دادن «تحلیلهای نحوی» قانع کننده، و در نتیجه دست یابی به «نظریه اساسی «خود، «بررسی ژرف» در زمینه «نحو» را مورد توجه قرار دهند.توجه به بررسی نحوی در این دوره تا آن حد فزونی گرفت که برخی از دستور نویسان ابراز عقیده کردند: که دستور زبان در اصل باید به بررسی نحو بپردازد. چنان که پیشتر اشاره شد، در واقع برخی از مفاهیم اساسی نظریه نحو ارائه شده در دوران جدید، از پژوهشهای دستور زبان در این دوره سرچشمه گرفته است. پژوهشگران دستور زبان نظری برای بررسی مفاهیم و روابط نحوی زبان، مجموعه ای از واژه های فنی دستوری را ارائه کردند. از جمله، دو واژه فنی «نهاد»و «گزاره» را برای نشان دادن دو نقش نحوی اساسی «دو بخش عمده» جمله، و نیز اسم و فعل را به ترتیب: برای عناصر اصلی نهاد و گزاره ،به کار بردند. توضیح این نکته لازم است که دو بخش نحوی یاد شده در اصل بر پایه تحلیل جمله به دو بخش اصلی در منطق ارسطویی قرار داشت. بقیه ساختهای نحوی به دو بخش عمده یادشده، یعنی نهاد و گزاره مربوط می شد. مثلاً، در جمله «سقراط جوان خوب می دود»، دو بخش اصلی« نهاد و گزاره» وجود دارد که به هر یک از آنها ،یک عنصر وابسته پیوند می یابد . همچنین ، مفهوم وابستگی برای تشخیص عناصر و ساختهای وابسته از ساخت های مستقل یا اصلی، به کار گرفته شد، هر چند که در همه موارد، رابطه عنصر اصلی و عنصر وابسته ، همانند مفهوم این رابطه در زبانشناسی جدید نیست.از این راه، جمله های وابسته مانند جمله وابسته« شرطی» از جمله «اصلی» شناخته شد ، مثلاً «اگر سقراط بدود» . مفاهیم «متعدی و لازم» نیز به عنوان ساختهای نحوی فعل با دقت بیشتری مشخص شد ، هر چند که -پریسکیانوس، نیز دو واژۀ فنی یادشده را در ارتباط با فعل به کار برده بود. نیز نقش دستوری برخی بخشهای واژه ها، از جمله تمایز میان «اسم» و «صفت» روشن گردید. همچنین، تعریف های ناقصی که پیشتر برای حرف اضافه ارائه شده بود، با تعریف هایی بر پایه نقش «نحوی» و در ارتباط با حالت «صرفی» واژه و نیز در ارتباط با فعل و یا صفت فعلی جایگزین شد.

ادامه دارد..

 

دیدگاهتان را بنویسید

آرشیو مقالات پیام جوان

همراهان پیام جوان