آداب فرهنگی و آیین ملی در ایران، قسمت ۵۹

ای وطن ای مادر تاریخ ساز              ای مرا بر خاک تو روی نیاز

ای  کویر تو بهشت جان من               عشق  جاویدان من، ایران من

نویسندگان: سید سعید زمانیه شهری و سونیا سیدالحسینی

فصل هشتم سلسله مقالات ایران باستان (جشن‌های باستانی)

به نام خداوند رنگین کمان 

خداوند بخشنده مهربان

خداوند مهسا، حدیث و کیان

خداوند یک ملت همزبان 

که این خانه مادری، میهن است

که ایران زمین، کاوه اش یک زن است

*جهان مینوی یا فروهری عمر:

خاستگاه و پیشینهٔ ریسندگی و بافندگی در ایران:

پژوهش درباره ‌ ی آغاز هنر بافندگی در ایران باستان بر پایه ‌ ی کشفیات باستان ‌ شناسی و آثار مادی استوار است. از آنجا که پارچه ‌ ها و الیاف طبیعی در گذر زمان به ‌ سادگی از میان می ‌ روند، درک دقیق از این پیشینه جز از طریق ابزارها و نشانه ‌ های غیرمستقیم ممکن نیست. یکی از مهم ‌ ترین یافته ‌ ها در این زمینه، اکتشافاتی است که در غار «کمربند» در حوالی شهر بهشهر در شمال ایران انجام گرفته است. در این مکان ابزارهایی کشف شده که برای تابیدن یا ریسیدن پشم به کار می ‌ رفته ‌ اند. اگرچه هیچ قطعه ‌ ی پارچه یا الیافی از آن دوران باقی نمانده است، وجود چنین ابزارهایی نشان می ‌ دهد که انسان ‌ های ساکن در این منطقه، دانش اولیه ‌ ی ریسندگی را به ‌ خوبی می ‌ شناختند و احتمالاً در زندگی روزمره ‌ ی خود از نخ و پارچه استفاده می ‌ کردند. با توجه به نتایج باستان ‌ شناسی، این ابزارها مربوط به حدود شش ‌ هزار سال پیش از میلاد هستند؛ دوره ‌ ای که هم ‌ زمان با نخستین نشانه ‌ های شکل ‌ گیری تمدن در فلات ایران است.

شواهدی از گذار از پوست به پارچه: در تپهٔ سیلک، نزدیک کاشان، یکی از یافته ‌ های چشمگیر مربوط به ابزار یا شیئی تزئینی است که به حدود چهار ‌ هزار و دویست سال پیش از میلاد بازمی ‌ گردد. این شیء، دستهٔ استخوانی چاقویی است که به شکل انسانی تراشیده شده است. در این پیکره، فردی در حالت احترام ایستاده و دستانش را بر سینه نهاده است. نکته ‌ ی قابل ‌ توجه آن است که این مجسمه، لُنگی پارچه ‌ ای بر تن دارد که تا زانو می ‌ رسد. هرچند تیغه ‌ ی چاقو از میان رفته است، اما خود پیکره دلیلی محکم بر این واقعیت است که در آن دوران، استفاده از پارچه در لباس متداول شده و انسان ‌ ها دیگر به پوشش ‌ های ابتدایی از پوست حیوانات بسنده نمی ‌ کردند.

این شواهد به ‌ روشنی بیانگر آن است که گذار از پوشاک حیوانی به جامه ‌ های بافته ‌ شده، چند هزار سال پیش از میلاد در فلات ایران رخ داده است. چنین تحولی نیازمند درک فنی از الیاف، نخ ‌ ریسی و دوخت بود و نشان می ‌ دهد که ایرانیان پیش ‌ تاریخی در مسیر رشد فرهنگی و تکنیکی قرار داشتند.

سنگ ‌ نگارهٔ سرپل و نشانه ‌ های تکامل لباس : در منطقه ‌ ای میان کرمانشاه و بغداد امروزی، در مکانی به نام «سرپل»، نقش ‌ برجسته ‌ ای بر صخره ‌ ای یافته شده است که از کهن ‌ ترین شواهد بصری پوشاک در این سرزمین به شمار می ‌ آید. این اثر، مردی ریش ‌ بلند را نشان می ‌ دهد که سرش پوشیده است و گردنبندی از مهره یا مروارید بر گردن دارد. او دامن یا پیراهنی کوتاه تا زانو بر تن کرده و سلاحی چون کمان به همراه دارد. در برابر او مردی برهنه بر زمین افتاده است که با فشار پای او مهار شده است. در سوی دیگر تصویر، زنی ایستاده با کلاه بلند نوک ‌ دار ــ همان نوع کلاه مخروطی معروف در سنت ‌ های کهن ایرانی ــ که لباسی بلند و حلقه ‌ ای در دست دارد. در پایین صحنه، گروهی از مردان برهنه دیده می ‌ شوند که دستانشان از پشت بسته است.

باستان ‌ شناسان این نقش را به پادشاه لولوبی، «آنوبانینی»، و ایزدبانو «نی ‌ نی» نسبت داده ‌ اند؛ ایزدبانویی که نماد قدرت و باروری در میان مردمان زاگرس بود. حلقه ‌ ای که در دست الهه دیده می ‌ شود، بعدها در تمدن ‌ های ایرانی به نمادی از فرمانروایی تبدیل شد و در آثار دوره ‌ های بعد نیز تکرار گشت. از لحاظ پوشاک، این سنگ ‌ نگاره گواهی است بر وجود جامه ‌ هایی دوخته ‌ شده و منظم. مرد و زن هر دو لباس ‌ هایی به تن دارند که بر اساس اندازه ‌ ی بدن بریده و دوخته شده است. حتی چین ‌ خوردگی و فرم لباس ‌ ها در نقش برجسته نشانگر وجود مهارت در دوخت و شناخت از جنس پارچه است. چنین جزئیاتی بیانگر آن است که در حدود سه ‌ هزار سال پیش از میلاد، هنر نساجی و دوزندگی در ایران نه ‌ تنها وجود داشته، بلکه به مرحله ‌ ای پیشرفته رسیده بوده است.

گام ‌ های نخست در زیبایی ‌ شناسی لباس : یکی از نکات جالب در نقش ‌ برجستهٔ سرپل، تفاوت میان افراد اصلی و اسیران است. شخصیت ‌ های اصلی لباس ‌ هایی کامل بر تن دارند، در حالی که دشمنان به حالت برهنه به تصویر کشیده شده ‌ اند. این تفاوت احتمالاً صرفاً بیانگر جایگاه اجتماعی نیست، بلکه معنایی نمادین دارد: برهنگی نشانهٔ شکست و خواری، و پوشیدگی نشانهٔ شکوه و قدرت. همین موضوع نشان می ‌ دهد که در فرهنگ ‌ های آغازین فلات ایران، لباس فراتر از پوششی ساده بود و مفاهیم سیاسی و آیینی نیز در خود داشت.

آ ثار شوش و گواهی پیشرفت نساجی: در شهر باستانی شوش، آثار گران ‌ سنگی یافت شده که بیانگر شکوفایی هنر بافندگی در دوران عیلام است. از میان آن ‌ ها، تندیس مفرغی ملکه «ناپیر-آسو»، همسر پادشاه عیلامی «اونتاش-ناپیریشا»، شهرتی جهانی دارد. این پیکره ‌ ی برنزی که در نیمه ‌ ی دوم هزاره ‌ ی دوم پیش از میلاد ساخته شده، اکنون در موزهٔ لوور پاریس نگهداری می ‌ شود. وزن آن به بیش از یک ‌ ونیم تُن می ‌ رسد، زیرا درون مجسمه با سرب ذوب ‌ شده پر شده است.

لباس ملکه ساده اما دقیق ساخته شده است: پیراهنی با آستین کوتاه که کمربندی آن را در کمر جمع کرده و با شالی تزئینی پوشانده است. هرچند ظاهر مجسمه فاقد تزیینات پیچیده است، اما ظرافت در طراحی، توازن اندام و توجه به چین ‌ ها و جزئیات، نشان ‌ دهنده ‌ ی شناخت عمیق هنرمندان عیلامی از زیبایی و لباس است. چنین ظرافتی بی ‌ تردید بدون وجود سنتی قوی از ریسندگی و بافندگی ممکن نبود.

تصویر زن نخ ‌ ریس و شواهد فنی : اثر مهم دیگر، نقش ‌ برجسته ‌ ی زنی در حال نخ ‌ ریسی است که از همان منطقه ‌ ی شوش و از نخستین هزاره ‌ ی پیش از میلاد به ‌ دست آمده است. این اثر نیز اکنون در موزه ‌ ی لوور نگهداری می ‌ شود. در این نقش، زنی دیده می ‌ شود که دوک نخ ‌ ریسی در دست دارد و لباسی بلند و ساده پوشیده است. پایین لباس با چین و تزئیناتی ظریف آراسته شده است. وجود دوک در این تصویر ثابت می ‌ کند که در آن زمان، فرآیند ریسیدن نخ به ‌ صورت سازمان ‌ یافته انجام می ‌ شده است. چنین تصاویری، همراه با ابزارهای یافت ‌ شده در حفاری ‌ ها، مدارک ملموس و تاریخی از مسیر تکامل نساجی در ایران به شمار می ‌ روند. از غار کمربند که ریشه ‌ های ریسندگی را نشان می ‌ دهد، تا پیکرهٔ سیلک که بیانگر آغاز استفاده از پارچه است، و سپس سنگ ‌ نگاره ‌ های سرپل و آثار شوش که نشانه ‌ ی ظهور مهارت ‌ های دوخت و زیبایی ‌ شناسی ‌ اند، زنجیره ‌ ای از شواهد به ‌ هم پیوسته شکل می ‌ گیرد که روند رشد این هنر را در طی هزاران سال ترسیم می ‌ کند.

از صنعت تا هنر: بررسی این آثار نشان می ‌ دهد که ایرانیان باستان از همان ابتدا میان کارکرد و زیبایی در لباس تمایز قائل بودند. جامه ‌ ها تنها برای حفاظت از بدن ساخته نمی ‌ شدند، بلکه جلوه ‌ ای از نظم، شأن اجتماعی و ذوق هنری بودند. از همین دوران است که مفهوم «لباس به ‌ مثابه ‌ ی نشانه» پدیدار می ‌ شود: نشانه ‌ ای از منزلت، از تعلق فرهنگی و از پیوند انسان با جامعه و باورهایش.

لباس ‌ های دوخته ‌ شده در آثار باستانی از خطوط ساده و در عین حال موزون برخوردارند و گاه با چین یا قلاب ‌ دوزی تزئین شده ‌ اند. این ویژگی ‌ ها نشانگر رشد سریع در فنون بافندگی و آگاهی از ترکیب رنگ و فرم است. چنین مهارتی نمی ‌ تواند ناگهانی پدید آمده باشد، بلکه نتیجه ‌ ی تجربه ‌ ای طولانی از کار با نخ، الیاف طبیعی، و آزمایش ‌ های متوالی در ساخت ابزارهای بافندگی است.

جمع‌ بندی: از کنار هم نهادن شواهد متعدد می‌توان چنین نتیجه گرفت:

در حدود شش ‌ هزار سال پیش از میلاد، مردم فلات ایران با فن ریسندگی آشنا بودند و ابزارهای اولیه ‌ ی آن را ساخته بودند.

حدود چهار ‌ هزار سال پیش از میلاد، استفاده از پارچه در لباس جایگزین پوشش ‌ های حیوانی شد.

سه ‌ هزار سال پیش از میلاد، دوخت و برش لباس به ‌ صورت دقیق و هنرمندانه انجام می ‌ شد.

در هزاره ‌ ی دوم و نخست پیش از میلاد، بافندگی به صنعتی پیچیده و دارای ارزش زیبایی ‌ شناختی تبدیل گردید.

این مسیر، تاریخِ چند ‌ هزارساله ‌ ی یکی از کهن ‌ ترین هنرهای بشری را در سرزمینی نشان می ‌ دهد که از دیرباز زادگاه ظرافت و اندیشه بوده است. نساجی در ایران نه ‌ تنها نیاز مادی را برطرف می ‌ کرد، بلکه بیانگر پیوند میان هنر، هویت و تمدن بود. از دوک نخ ‌ ریسی غار کمربند تا لباس ‌ های فاخر عیلامی، همه حکایت از ذهنی خلاق و دستی هنرمند دارد که در گذر قرون، جامه را از ابزاری برای پوشش به نمادی از فرهنگ و شکوه تبدیل کرده است. ادامه دارد…

و…. سرانجام نور بر تاریکی پیروز خواهد شد و ایران، ققنوس وار و نیلوفرانه از خاکستر خویش برخواهد خواست

بگویید آهسته در گوش باد

چو ایران نباشد تن من، مباد