نقد کتاب وداع با اسلحه

نویسنده کتاب: ارنست همینگوی

ترجمه: نجف دریابندری

نویسنده نقد: امیر فغانی

ارنست همینگوی نویسنده امریکایی در جنگ جهانی اول در سن ۱۹ سالگی برای خدمت در جنگ داوطلب شد ولی به دلیل ضعف در بینایی نتوانست در ارتش خدمت کند و لذا به عنوان راننده صلیب سرخ در نزدیکی جبهه ایتالیا به خدمت گرفته می شود. او در جنگ بر اثر برخورد خمپاره آسیب دید و مدت زیادی در بیمارستان بستری بود. بسیاری اعتقاد دارند همینگوی بر اساس تجربیات خود در جنگ جهانی،  کتاب وداع با اسلحه را نوشته است و احتمالا شخصیت های داستان بر اساس شخصیت های حقیقی شکل گرفته اند.  کتاب به ماجرای جوانی آمریکایی با نام فردریک هنری می‌پردازد که در شمال ایتالیا به زندگی می کند و به طور داوطلبانه برای جنگ به ارتش این کشور می‌پیوندد و در آمبولانس به خدمت مشغول می‌شود. هنری هم در جنگ مجروح می‌شود و برای درمان به بیمارستانی در میلان فرستاده می‌شود. در این شرایط، علاقه‌ای میان هنری و کاترین به وجود می‌آید.  کتاب از سه عنصر اصلی، خوب ، بد و زشت یا همان عشق، مرگ و جنگ  تشکیل شده است. داستان روایت عاشقانه ای است در بستری از تلخی و خشونت جنگ و یا شاید روایت جنگی است خشن و تلخ در بستری عاشقانه. هر چه باشد قصه تلخی ها و ناکامی ها یی است از تمام افراد جنگ زده و زخم خورده که در سراسر داستان از نفرت و خشم خود نسبت به جنگ میگویند. 

جنگ

روایت همینگوی از جنگ در این کتاب بسیار واقع گرایانه است. درست است که وقایع این کتاب در مورد جنگ جهانی اول نوشته شده است اما روایت های آن را به سادگی می توان درسایر جنگها هم معتبر دانست. انگار که روایت ها در مورد همه ی جنگ ها نوشته شده است . در این کتاب زشتی جنگ  و نفرت از جنگ بیش از همه از زبان سربازان گفته می شود. یعنی همان ها که باید جنگ را ادامه دهند. سربازان آنچنان از شکست نمی ترسند. به نوعی آرزوی شکست را دارند تا به خانه هایشان بروند. هنری از عقب نشینی ایتالیا نه تنها ناراحت نیست بلکه ابراز خوشحالی نیز میکند،آنچه برای افراد مهم است اتمام جنگ است و نه پیروزی.

  نقص دیواره بین بطنی

در روایت جنگ در این کتاب، خبری از جنگ افروزان نیست. فقط رزمنده ها هستند. جنگ افروزان مانند ارواح، در جای امن نشسته و سوخت و غذا و مهمات برای این آتش تامین میکنند و چه بسا از آن ارتزاق می کنند. آنها مدال شجاعت تقدیم میکنند، تشویق به جنگ می کنند. سربازان هستند که مهمات دریافت می کنند استفاده می کنند و کشته می شوند و در قبال آن مدال شجاعت می گیرند.  در جایی از زبان سرباز می خوانیم “در حقیقت در جنگ کار همه ی طرف ها  ساخته است. اما تا وقتی که خبر ندارند اشکالی ندارد. در حقیقت کشوری که آخر از همه متوجه شود کارش ساخته است جنگ را خواهد برد” . کشیش در جایی می گوید “من ابتدا به پیروزی امید داشتم ولی اکنون به پیروزی عقیده ندارم”. در جایی دیگر می گوید “اونا [سربازها] از همون اول شکست خورده بودند. از همون وقتی که دستشونو گرفتن بردن توی قشون”. 

عشق

روایت نویسنده از عشق هم مانند جنگ واقع گرایانه است. وقتی نمی توان در مقام تصمیم گیرندگان قرار گرفت و از شر زشتی جنگ راحت شد یا آن را کاهش داد، چه چیزی می تواند انسان را از آن راحت کند؟ همینگوی در این کتاب “عشق” را به عنوان درمان معرفی کرده است.  هنری، با دوست بسیار صمیمی خود رینالدی، سراغ فاحشه ها می رود، مشروب می نوشد، شوخی میکند و از پیروزی و شکست می گوید.  یکی از پیامدهای جنگ منع از زندگی جنسی طبیعی ست! بنابراین جنگ می تواند از انسان یک فرد ترسو یا استبداد پذیر یا طغیانگر و یا حتی بی عاطفه بسازد!  شخصیت های این داستان در هنگام جنگ یا در حال مبارزه با طبیعی ترین نیازها هستند یا در حال رفع تنها همین ابتدایی ترین نیازها!  سروان در پی دوستی با میس برکلی (کاترین) به دیدارش میره ولی مشغول صحبت با دوست برکلی میشود! هنری هم تنها جهت همراهی با سروان می رود، اما با میس برکلی صحبت می کند و دوست میشود و اصلا برای هیچ کس مهم نیست که معشوقه ها جابجا  شده اند! چون احساس و عاطفه و عشق در میان نیست و تنها موضوع، رهایی از فکر جنگ برای مدتی حتی کوتاه از طریق توجه به نیازهای جسمی است.

  سلسله مقالات “مولوی، معلم بلخی، شمس شعر شرقی” (8)

خواننده وقتی معاشقه ها و صحبت های عاشقانه ی هنری و کاترین می خواند، تقریبا فراموش می کند که این ارتباط در زمان جنگ اتفاق افتاده است. این دو در کنار یکدیگر دنیا را فراموش می کنند، و خواننده هم در رابطه و عشق این دو غرق می شود. انگار که جنگی وجود ندارد مگر آنکه یکی از دو شخصیت در مکالمه، به جنگ اشاره کرده باشد. هنری از جنگ به خاطر عشق کاترین فرار می کند. و قدرت عشق به قدری زیاد است که وقتی این دو در کنار یکدیگرهستند انگار دنیا وجود ندارد. قدرتی پیدا میکنند که به مدت ۷ ساعت پارو بزنند تا به آنسوی دریاچه ای برسند تا بتوانند بدون خطر، در کنار یکدیگر باشند.

مرگ

در جای جای کتاب می توان رد مرگ را دید. جاهایی که شخصیت های داستان از مرگ چندین و چند صد هزار نفری در حال نوشیدن مشروب صحبت می کنند. به راحتی آب خوردن!. کم کم مرگ به شخصیت های داستان نزدیک می شود. مرگ به هنری نزدیک می شود در جایی که خمپاره ای وسط جمع دوستان هنری منفجر می شود و برخی از همقطارانش میمیرند. پس از مدتی خطر مرگ هنری را  توسط خطر تیرباران تهدید می کند. و سایه ی مرگ حتی تا آخرین صفحات کتاب با شخصیت های داستان است. در پایان کتاب خواننده متوجه می شویم که مرگ چقدر دردناک است و زندگی چه موهبتی است. صد هزار کشته در جنگ یعنی صد هزار هنری. صد هزار کاترین و صد هزار عزیزی که کسانی منتظرشان بوده اند تا برگردند.  جنگ یعنی ویرانی، یعنی کشف گورهای دسته جمعی ، یعنی شلیک به فرد دست بسته، یعنی تکه تکه شدن، یعنی جدایی عشاق، جدایی پدرها از فرزندانشان، یعنی کشته شدن در قالب دهها و صدها و هزاران و دهها هزارن نفری، جنگ یعنی آوارگی، بدبختی، بیماری و ترسی و عذاب.  جنگ چه زندگی های زیبایی را بر باد داده است” به امید روزی که بشر اگاه گردد و بداند که آثار جنگ هرگز از چهره طبیعت پاک نخواهد شد و در صدد عشق ورزی به هم نوع خود با “سلامی بر عشق” برای همیشه “با جنگ و اسلحه وداع “کند.  در پایان باید به ترجمه ی روان نجف دریابندری  اشاره کرد و و البته احتمالا نثر همینگوی به قدری روان است که متوجه نمی شویم برگهای کتاب تند تند در حال خوانده شدن است.  گویی در حال دیدن فیلم هستید.  ممکن است خواب یا خستگی اندامهای بدن ناشی از نشستن یا خوابیدن و یا گوشزد یکی از اعضای خانواده به شما یادآوری کند که مدت طولانی است که پای کتاب نشسته اید . می توان این کتاب را در زمره ی ۱۰۰ کتابی قرار داد که هر کتابخوانی باید بخواند.

  شجریان: سروش مردم، فردوسی موسیقی ایران - قسمت نهم

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان