گردآورنده: شهرام خبیر
دستور زبان –پریسکیانوس، تا هشت سده، پایه دستور زبانهای بعدی لاتین و نیز شالوده آموزش زبان لاتین را پدید آورد. در واقع، همه افزوده ها و اصلاحات دستور نویسان بعدی زبان لاتین، در همان چهارچوب دستور زبان پریسکیانوس، ارائه شد. پریسکیانوس نقطه اوج زبانشناسی رومیایی را نشان میدهد. او در به کارگیری نظریه دستوری زبان یونانی بر زبان لاتین، بیشترین توفیق را به دست آورد. از این رو، دستور زبان پریسکیانوس نه تنها پایان بخش پژوهشگری دستوری در دوران رم باستان، بلکه همچنین پل میان دوران باستان و پژوهشهای زبانشناسی در سده های میانه، به شمار میرود. دستور زبان او همچنین شالوده فلسفه زبان را در دوران میانه می دهد. در واقع، همه توصیفهای دستوری زبان لاتین در روزگار کنونی، نتیجه مستقیم گردآوریهای دستور نویسان زبان لاتین در سده های میانه به شمار میرود که همه به نوبه خود، بر پایه دستور زبان پریسکیانوس، فراهم آمده اند. از این رو در میان همه کتابهای دستور زبان لاتین، دستور زبان پریسکـیـانـوس اثری برجسته می باشد. به این ترتیب، آثار –وارو، و دیگر دستورنویسان دوران باستان رم و نیز دستور زبان پریسکیانوس، و توصیفهای دستوری دیگر دستور نویسان دوران میانه، چگونگی جذب نظریه و مقوله های دستوری زبان یونانی و نیز کاربرد آن را، در توصیف زبان لاتین نشان میدهد. پژوهشهای یادشده، پایه تمامی آموزشهای ادبی در سده های پسین دوران باستان و نیز سده های میانه و همچنین آموزش سنتی در دنیای جدید، به شمار میرود. در سده های میانه، هنگامی که زبان لاتین از حالت باستانی به صورت زبانهای رومیایی کنونی تغییر سیما می داد، باز هم بررسی و آموزش دستور زبان لاتین به عنوان سنتی کهن، همچنان ادامه داشت و زبان لاتین همچنان نفوذ ادبی، دینی و فرهنگی خود را دارا بود.
دستور زبان لاتین یکی از موضوعهای اصلی آموزشی بود. همچنین، درست خواندن و درست نوشتن زبان لاتین، پایه ای برای هرگونه پژوهشگری در دوران میانه به شمار می رفت. در همین دوران فلاسفۀ مسیحی (مدرسه ای) برخی دیگر از مشخصه های دستوری زبان لاتین را آشکار ساختند، از جمله : برخی تمایزها میان اسم و صفت، مطابقه دستوری (مطابقه میان برخی واژه های مرتبط در جمله)، حاکمیت دستوری (مطابقه میان دو عنصر از مقوله های متفاوت، مثلاً فعل و اسم) و بدل. البته همه پژوهشهای زبان لاتین در خدمت عقاید و الهیات مسیحی به کار می رفت. مسیحیت دین جهانی انگاشته می شد، و از این رو هم از طریق آموزش زبان لاتین به سخنگویان دیگر زبانها و هم از راه ترجمه متون دینی مسیحی از زبان لاتین به زبانهای دیگر، بررسیها و دانش زبان گسترش می یافت. از جمله نظریه ترجمه (مثلاً، ترجمه «مفهوم به مفهوم»، در برابر « واژه به واژه») از همین راه پدید آمد. به منظور آموزش، در نقاط گوناگون اروپا دستور زبان لاتین نوشته شد.
در این میان، دستور زبان لاتین برای تدوین دستور زبان برای دیگر زبانهای اروپایی نمونه قرار گرفت. در این راه، هر چند که دستور نویسان از تفاوتهای موجود میان زبان لاتین و زبانهای خود آگاه بودند، با این حال، تفاوتهای یادشده برای به کارگیری نظام دستور زبان پریسکیانوس بر زبانهای دیگر، مانعی محسوب نمی شد. بنابر آنچه در بالا گفته شد، در تاریخ زبانشناسی، نیمه دوم دوران میانه از اهمیت بیشتری برخوردار است، زیرا دورۀ مذکور دوره شکوفایی فلسفه مسیحی بود که در آن مطالعات زبانی جایی مهم داشت، و از همین رو، چنان که در بالا اشاره شد، بررسیهای زبانشناسی قابل ملاحظه ای صورت پذیرفت.
گفتنی است که پژوهشگران زبان در سده های میانه، همانند یونانیان باستان در مورد زبان یونانی، در زبان لاتین باستان از لحاظ منطقی، شکل کلی زبان انسان را مشاهده می کردند. به علاوه زبانهای دیگر را چندان در خور بررسی و توصیف نمی دانستند. عقیده به وجود شکل کلی زبان انسان در سده های بعد، بینش تازه ای را پدید آورد. به این معنی که بر پایه عقیده یادشده، برخی پژوهشگران در صدد برآمدند تا قاعده های دستور زبان همگانی را تدوین کنند. شناخته ترین رساله در این باره، «دستور زبان همگانی و مستدل» است که به سال ۱۶۶۰ میلادی، به کوشش انجمن– پورت رویال، تدوین شد. دستور زبان سنتی، کتابهای دستور زبان متعددی برای لاتین نوشته شد.چنان که پیشترگفته شد، در سده های آغازین دوران میانه، بر پایه توصیفهای دستوری– دوناتوس و– پریسکیانوس، کتابهای دستور زبان متعددی برای لاتین نوشته شد. همچنین، با به کارگیری شیوه های توصیف دستوری باد شده، برای زبانهای رومیایی نیز دستور زبان تدوین گردید.
به این ترتیب، دستور نویسی بر پایۀ بخشهای دستوری واژه ها، که در اصل از دستور زبان یونانی«تاکس» آغاز شده بود، از راه دستور زبان لاتین دوناتوس و پریسکیانوس به عنوان چهارچوبی مورد قبول برای زبان لاتین و سپس برای دیگر زبانهای رومیایی پذیرفته شد. همین روند که در دوران جدید از آن به عنوان دستور زبان سنتی یاد میشود، برای همه زبانهای اروپایی و غیر اروپایی همچنان ادامه یافت. توجه به این نکته لازم است: که گسترش دستور زبان سنتی بر پایه این عقیده دستور نویسان صورت می پذیرفت که«شکل ظاهری زبانها ثابت و کم و بیش با یکدیگر مشابه» است. از این رو، به عقیده آنان، بخشهای واژه و مقولات دستوری زبان لاتین در زبانهای دیگر نیز یافت می شد. به این ترتیب، در دوران میانه توصیفهای دستوری گسترده ای در بارۀ زبان لاتین و نیز زبانهای رومیایی فراهم شد. در سده های بعد، همین اطلاعات گسترده دستوری، به عنوان پایه ای برای تدوین دستور، برای دیگر زبانهای اروپایی و نیز زبانهای غیر اروپایی مورد استفاده قرار گرفت . به این معنی که بر پایه نظریه سنتی بخشهای دستوری واژه ها، برای بسیاری زبانها دستور زبان نوشته شد.
نظریه یادشده تا سده بیستم بویژه در اروپا، اساس تدوین دستور زبان را تشکیل می داد. در نظریه سنتی دستور زبان، اصول خاصی به عنوان ابزار روش شناختی بررسی و توصیف زبان الزامی شناخته میشد. از جمله تأکید بر درستی صورتهای زبانی، عقیده به پاکی زبان، برتری زبان ادبی، برتری زبان نوشتاری، و به کارگیری ساختهای زبان لاتین را می توان بر شمرد. به عقیده دستور نویسان سنتی، منظور از صورت درست، همان صورتهای زبانی بود که در آثار نویسندگان ادبی باستان یافت میشد. همچنین، تأکید بر پاکی زبان از این اعتقاد آنان ناشی میشد که هر گونه قرض گیری و ورود عناصر از زبانهای دیگر را موجب ناپاکی و فساد زبان می پنداشتند. نیز اعتقاد داشتند که تنها زبان نوشته های ادبی باستان، درخور توصیف است. بر این اساس تنها «زبان نوشته» را مورد توجه قرار می دادند و به «گفتار» اعتنا نمی کردند. به علاوه، بر این باور بودند که ساختهای دستوری زبان لاتین همگانی است. از این رو، برای توصیف همه زبانها میتواند به کار رود. اصول یادشده در بالا تقریباً در همه دستور زبانهای سنتی مورد توجه قرار می گرفت، هر چند که در عمل، همۀ آنها دشواری ها و ناسازگاری هایی را موجب می شد. برعکس، زبانشناسی جدید: برپایه روش شناسی عملی آن، درستی توصیف، معیارهای تحلیل، جامعیت، و صراحت توصیف، «معیارهای بررسی زبان» شناخته می شود، وبنا براین، دربروز رسانی دستور زبان سنتی، همۀ اصول یاد شده به کنار می رود.
در واقع، همه نارسایی های عمده دستور زبان سنتی، از باورهای نادرست یادشده در بالا ناشی میگردد. با این حال، بسیاری از مفاهیم اساسی تحلیل دستوری در زبانشناسی جدید، در سنتهای پیشین بررسی زبان ریشه دارد. از آن جمله بویژه سلسله مراتب تحلیل دستوری و دسته بندی های همگانی واژه ها را می توان ذکر کرد. از این رو هر چند که در دستور زبان سنتی نارسایی های عمده بسیاری را می توان مشاهده کرد، با این حال، در میان اطلاعات زبانی گسترده ای که به دست می دهد، برخی مفاهیم اساسی را میتوان تشخیص داد که خود پایه پیدایش و گسترش مفاهیم تازه ای در زبانشناسی جدید بوده است. به همین دلیل، با آنها باید با احتیاط و دقت برخورد شود. نکته مهمی که باید به آن اشاره شود این است که یافته ها و اطلاعات گسترده ای که از دوران باستان درباره دستور زبان یونانی و سپس دستور زبان لاتین، فراهم آمد و تا سده های میانه همچنان به آن افزوده شد، به همراه بینش فرهنگی خاص دوران میانه، زمینه مناسبی را پدید آورد تا بررسی دستور زبان از دیدگاه دیگری نیز مورد توجه قرار گیرد. به این معنی که بر پایه تحلیلهای منطقی و فلسفی، که ویژگی خاص همه زمینه های دانش در این دوران بود، جستجوگری درباره «طبیعت ژرف زبان» نیز آغاز شد. گرایش به تحلیلهای منطقی در رشته های دانش در سده های ده و یازده میلادی پدیدار شد و آن هنگامی بود که پژوهشگران به مطالعه و بررسی ترجمه «رسایل منطقی ارسطو» و برخی دیگر از اندیشه گران باستان پرداختند. رسایل یادشده در سده های نخستین دوران میانه مورد غفلت قرار گرفته بود. البته در سده های بعد فلسفه ارسطو به زبان اصلی نیز مطالعه شد، به گونه ای که سرانجام در سده چهاردهم میلادی، زبان یونانی در برخی دانشگاههای اروپا تدریس میشد. در این دوران، فلسفه و منطق ارسطو از راه فلسفه مسیحی، که خود از پیوند عقاید دینی مسیحی و فلسفه ارسطو پدید آمده بود، و در اصل برای تقویت ایمان مسیحی آموزش داده می شد، مورد توجه و بررسی قرار گرفت، و به نوبه خود، تمامی رشته های دانش از جمله: دستور زبان را تحت تأثیر قرار داد. تأثیر روش تحلیل منطقی ارسطو که از لحاظ روش شناختی در همه رشته های دانش در دوران میانه انقلابی پدید آورد، در بررسی دستور زبان نیز دگرگونی عمده ای را موجب شد، و آن شکل دادن دوباره دستور زبان، از صورت «توصیف محض» داده های زبانی به «شکل ساختاری» نظری، بود.
ادامه دارد…