نویسنده: هستی موسوی
در سفر اخیرم به لسآنجلس، به پیشنهاد یکی از دوستانم سری به موزهی نورتون سایمون در پاسادنا زدم؛ موزهای که مجموعهای ارزشمند از آثار هنرمندان بزرگی چون پل روبنس، رامبراند، پیکاسو، ونگوگ و بسیاری دیگر را در خود جای داده است، بازدید از این موزه را برای علاقه مندان به هنر و نقاشی توصیه میکنم. در حالی که در سکوت و تامل میان سالنها قدم میزدم و مشغول تماشای آثار بودم، ناگهان در برابر تابلویی از الیزابت لوبرن با عنوان «پرترهی ترزیا، کنتس کینسکی» ایستادم؛ او از برجستهترین نقاشان زن قرن هجدهم فرانسه بهشمار میآید. نکتهی جالب این بود که پیش از آنکه نوشتهی کنار تابلو را بخوانم، با توجه به سبک و چهره فوراً او را شناختم.
پرترهی ترزیا، کنتس کینسکی–۱۷۹۳ میلادی
به یاد آوردم که چندی پیش در کتابخانه، کتابی با عنوان «The Exceptional Woman» نوشتهی مری دی شریف را ورق زده بودم که به زندگی و آثار همین نقاش میپرداخت. همانجا تصمیم گرفتم مقالهای در معرفی و تحلیل آثار این هنرمند برجسته بنویسم، تلاشی برای بازشناسی جایگاه او بهعنوان یکی از زنان پیشگام در تاریخ هنر، زنی که آثارش همچنان در سایهی روایتهای مردانه دوران خود قرار دارد. بخش عمدهی مطالب این مقاله مبتنی بر همان منبع است. در ادامه، همراه من باشید تا نگاهی دقیقتر به زندگی و آثار الیزابت لو برن بیندازیم.
از کودکی تا جوانی
الیزابت لوئیز ویژه لوبرن در ۱۶ آوریل ۱۷۵۵ در پاریس و در خانوادهای اهل هنر به دنیا آمد. پدر او، لویی ویژه، نقاش پرتره بود به همین دلیل الیزابت در فضایی هنری رشد کرد که این امر نقش مهمی در پرورش ذوق هنری الیزابت در سالهای ابتدایی زندگیاش ایفا کرد. او از همان کودکی علاقهی زیادی به نقاشی نشان داد و چنان با اشتیاق قلم مو به دست میگرفت که پدرش به استعداد بینظیر دخترش پی برده بود. او از همان ابتدا به الیزابت اجازه داد در کارگاهش نقاشی کند، چیزی که برای دختری در آن دوران کاملاً غیرمعمول و برخلاف عرف بود.
اما این روزهای آرام خیلی زود پایان یافت، زمانی که الیزابت تنها دوازده سال داشت، پدرش از دنیا رفت. پس از مرگ او، خانواده با مشکلات مالی روبهرو شد و مادرش مدتی بعد با مردی ازدواج کرد که نه تنها علاقهای به نقاشی نداشت، بلکه با فعالیت هنری الیزابت نیز چندان میانهای نداشت.
الیزابت با وجود محدودیتهای اجتماعی و فشارهای خانوادگی نقاشی را رها نکرد. او در نوجوانی بیآنکه آموزش رسمی دیده باشد و بهطور خودآموخته با تلاش بسیار و تمرین مداوم، مهارتش را گسترش داد. هرجا فرصتی دست میداد، نقاشی میکرد؛ از چهرهی دوستان و آشنایان گرفته تا سفارشهایی که از خانوادههای طبقهی متوسط دریافت میکرد.
مهارت چشمگیر او در بازنمایی چهره و تواناییاش در ایجاد نوعی صمیمیت و زنده بودن چهرهها در نقاشیهایش، خیلی زود توجه محافل فرهنگی پاریس را به خود جلب کرد. نام او پیش از ۲۰ سالگی در میان حلقهای از اشرافزادگان و هنردوستان پاریسی شناخته شده بود و همین شهرت اولیه او، سکوی پرتابی برای ورودش به محافل مهمتر هنری و فرهنگی فرانسه آن دوران شد.
در مسیر دربار، ازدواج، فرصتها و شکوه هنری
الیزابت در سال ۱۷۷۶ با ژان باتیست پییر لو برن، یکی از دلالان شناختهشدهی آثار هنری در پاریس، ازدواج کرد. این ازدواج در ظاهر، برای یک زن هنرمند جوان فرصتی مناسب به نظر میرسید؛ چرا که همسرش ارتباطات گستردهای با مجموعهداران، اشراف و هنرمندان داشت و همین موضوع میتوانست مسیر حرفهای الیزابت را هموارتر کند. با این حال، زندگی مشترک آنها از نظر عاطفی و شخصی چندان موفق نبود. شوهرش نه تنها همراهی چندانی با دغدغههای هنری او نداشت، بلکه بعدها مشخص شد که بخشی از درآمدهای او را بدون اطلاعش صرف امور شخصی کرده است. با این حال، الیزابت که زنی مستقل و هدفمند بود، اجازه نداد مشکلات زندگی شخصی مانعی در مسیر پیشرفت هنریاش شود.
نقطهی عطف زندگی هنری الیزابت زمانی رقم خورد که در سالهای پایانی دههی ۱۷۷۰، به دربار فرانسه راه یافت و توجه ملکه ماری آنتوانت، همسر پادشاه لوئی شانزدهم، را به خود جلب کرد. ملکه که به هنر، زیبایی و فرهنگ علاقهمند بود، از همان دیدارهای نخستین مجذوب سبک نقاشی الیزابت شد. خیلی زود، الیزابت به عنوان نقاش رسمی دربار منصوب شد؛ این انتصاب، برای یک زن هنرمند در آن زمان، افتخاری کمنظیر و بیسابقه بود و الیزابت نیز بهخوبی از این فرصت بهره برد.در طول همکاری با دربار، او بیش از سی پرتره از ملکه و اعضای خاندان سلطنتی نقاشی کرد. پرترههایی که برخلاف قالب رسمی و خشک آن دوران، نوعی صمیمیت، لطافت زنانه و گاه حتی آسیبپذیری را را در چهرهی ملکه به نمایش میگذاشتند. یکی از مشهورترین این آثار، تابلویی است با عنوان «Marie Antoinette en chemise» (ماری آنتوانت با پیراهن نخی سفید) که در آن، ملکه نه با لباس پرزرقوبرق سلطنتی، بلکه با پیراهنی ساده سفید، شبیه لباسهای روستایی، به تصویر کشیده شده بود. این شیوهی نمایش، هم جسورانه بود و هم متفاوت از الگوهای رسمی نقاشی درباری که از ملکهها تنها تصویرهای سرد و دستنیافتنی میساختند.
ماری آنتوانت با پیراهن نخی– ۱۷۸۳ میلادی
نمایش این تابلو در سالن رسمی پاریس، واکنشهای زیادی را در پی داشت. گروهی آن را توهینی به شأن سلطنت تلقی کردند، چرا که سادگی لباس و ژست طبیعی ملکه، با انتظار مردم از تصویر یک ملکهی فرانسوی فاصله داشت. اما ماری آنتوانت، با درک ظرافت و جسارت پنهان در این اثر، از الیزابت حمایت کرد. رابطهی میان آن دو، تنها یک رابطهی کاری نبود، آنها در طول زمان، به دو زن با درکی مشترک و ارتباطی صمیمانه بدل شدند. الیزابت در خاطرات خود بارها از ملکه یاد کرده و او را زنی نجیب، باهوش و مظلوم به خاطر میآورد. حضور در دربار فرانسه، موقعیت اجتماعی و هنری الیزابت را بهشکلی چشمگیر ارتقا داد. نام او در محافل فرهنگی پاریس و سراسر اروپا بر سر زبانها افتاد و سفارشها از اشرافزادگان و خاندانهای سلطنتی کشورهای مختلف به سویش سرازیر شد. اما این پیوند با دربار، در سالهای انقلاب فرانسه به نقطهی حساسی رسید و او را در معرض تهدید جدی قرارداد، ماجرایی که سرآغاز فصل تازهای از زندگی پر فراز و نشیب اوست.