شماره ۱۹۲ مجله پیام جوان

سرمقاله سپتامبر ۲۰۲۵: شاهزاده، کریستال رویش اتحاد و فریاد راه سفید رهایی

نویسنده: شهرداد خبیر

کفالت به رضا پهلوی

از خامنه‌ای به رضا پهلوی

شاهزاده، کریستال رویش اتحاد و فریاد راه سفید رهایی

من چهره ام گرفته،

من قایقم نشسته به خشکی.

با قایقم نشسته به خشکی،

فریاد می زنم: «وامانده در عذابم انداخته است،

در راه پر مخافت این ساحل خراب

و فاصله ست آب، امدادی ای رفیقان با من

از حرف های کام شکن شان، من درد می برم.

خون از درون دردم سرریز می کند!

من آب را چگونه کنم خشک؟

یک دست بی صداست،

من، دست من کمک از دست شما می کند طلب.

فریاد من شکسته اگر در گلو، و گر

فریاد من رسا،

من از برای راه خلاص خود و شما،

فریاد می زنم. فریاد می زنم!

نیما یوشیج

چون به گذشته تاریخی و نامه اعمال نیاکانم می نگرم، شاید با طرح صدها باید و نباید، آنان را قضاوت کنم و حکم به محکومیت شان دهم. اما در این جغرافیای خشک و فقر و زور و اختناق، یک سُنّت شریف هست که امروز بلطف ج.ا. مغفول و ابتر و اخته مانده که هیچ، چنگال زشت سانسور حاکمیت، جز در موارد اشاعه خرافات و تکرار خزعبلات، به قتل آن کمر بسته! مقایسه فرهنگ و صنعت و سنت استنساخ دیروز و صنعت نشر امروز! منظور من است. قضیه از این قرار است: کمتر پادشاه یا حاکمی با همۀ جباریت و جبروت و مهابت بوده که در تاریخ ما به اندازه سرمستی از شمیم خون ،به دیوانسالاران، شعرا یا هنرمندان به هر دلیل احترام و ارج روا نمی داشته است. همچنین به آن اندازه انصاف داشته آند که از اموال غصبی و غنایم و باج ستانده خویش، سهمی چشمگیر به اهل ادب و هنر اختصاص بدهند. این همه دیوان شعرای طراز اول یا کتب تاریخی و علمی و فلسفی، که واقعاً در جهان بی نظیر است، حاصل تمکن و فراغتی است که آفرینندگان آنها نمی توانستند همزمان با بیلزنی و کار گل و نگرانی ازتا چه خورم سیف و چه پوشم شتاو با کد یمین و عرق جبین بدست آورده باشند. ذوق و شعور و ذات زیباشناخت ایرانی، حکم می کرد که چون اثری گرانسنگ خلق شود، آنرا ارزش نهند و همچو سرمه چشم، و تدبیر عقل یا غذای روح و عاطفه،  گرامی دارند.

برای پاسخگویی به تقاضای فرهنگ دوستان و ادیبان، نسخه برداری یا تکثیر از راه دستنویسی، حرفه ای سخت و سخت شریف و تخصصی بوده و شامل این مراحل می باشد: کتابت (خوش نویسی اصل کتاب)، استنساخ (رونویسی از اصل یا نسخه های دیگر کتاب) و استکتاب (آماده سازی، شیرازه بندی یا ترسیس ،و تجلید). کاتب، نساخ و  ورّاق به ترتیب عنوان شاغلین این پیشه ها بوده اند. در سنت ایرانی نسخه برداری نوعی ارزش اجتماعی و فرهنگی تلقی می شده و آنرا از زمینه های عمران و نشانه تمدن محسوب داشته اند؛ بنابراین از بهترین کاغذ واز کاتب ادیب و خوش خط برای نوشتن، و از ابریشم گران رنگین، برای دوختن اجزاء کتاب و شیرازه بندی، و از اعلاترین پوست یا چرم برای جلد ان، استفاده می کردند.

انگیزه و نکوداشت استنساخ را، بویژه توسط شاهان و بزرگان، می توان در سه حوزه علاقه به خرد، تحصیل و اشاعه دانش، امور اقتصادی کلان و تبلیغ اهداف سیاسی، معیشتی و نیز اعتقادی بر شمرد.

از شرایط لازم دبیران و نسخه برداران و منشیان دیوانسالاری شاهان و حاکمان، به این موارد می توان اشاره کرد: عدالت، امانت، آزادگی، قوت عزم و علو طبع، خوش رویی و خوش بیانی، کاغذ شناسی، تهیه دوات و مرکب (امه)، ساختن و تراشیدن خامه (قلم) و خطاطی و خردمندی و آگاهی از شرایط زمانه.. آورده اند اگر دبیر، دوات خود را بر طاق گذارد، عزل خواهد شد یا اگر تراشه قلم خود را بر زمین ریزد و نروبد، گرفتار فراموشی و درویشی (فقر) خواهد شد. پند آن بود که دبیر در زمان سَعد و مکان طلق حلال و پاکیزه ونیز با امانت، کتابت کند و بر جوهرِ تَر نوشته ی بر کاغذ، خاک بپاشد تا برکت دهد و نامش بر دیباچه کتاب قرنها به نیکی بماند.

از میان کتابهایی که به انگیزه دلبستگی به زبان پارسی، تاریخ و فرهنگ ایرانی، و بیگانه ستیزی بیش از همه استنساخ شده، بیگمان شاهنامه بلندترین جایگاه را دارد. بیش از ششصد نسخه خطی از آن زینت بخش کتابخانه ها یا موزه ها و خلوت مجموعه داران مختلف در سراسر جهان می باشد. مهم آنکه هیچیک، از نظر تعداد و مشابهت ابیات، یکسان نیستند و به اصطلاح یا تحریف شده اند یا شامل بخش های مفصل الحاقی هستند که در دل شاهنامه،جا خوش کرده اند و بعضاً از نظر کیفیت و صلابت با اشعار خود فردوسی، پهلو می زنند و سرودۀ شاعران دیگر یا کاتب و نسخه برداران است؛ آنچنان که بازیابی شاهنامه اصیل ناممکن است. آیا باید حسرت خورد و آنان را نکوهید؟!  بویژه شاعرانی را که به دامان فردوسی آویختند و شور ایران دوستی خود را، در طی قرون متمادی، با زبان و روح زمان خود، جهت حفظ و ثبت در تاریخ، بنام فردوسی و به اعتبار نام و نامۀ (کتاب) او در قالب شعر، منجمد کردند،نفرین کرد؟! انانی که خود گمنام در اعماق تاریخ محو شدند. پایه گذار این شیوه از سرایش، خود حکیم فردوسی بوده که به اقرار خودش حدود هزار بیت از اشعار گشتاسب نامه دقیقی طوسی را در شاهنامه خود آورده و به لطف پایمردی او و نیز احترامش به دقیقی زردشتی ایران دوست، این تعداد از گزند روزگار حفظ شده است، در صورتی که بجز این، تنها حدود دویست و اندی بیت از دیوان  شعر این شاعر بزرگ، بصورت پراکنده در دست است.

تمثیلی دیگر می آورم: نبات در سنت ایرانی از دیرباز، نماد شادمانی و تبریک و تبرک و گرمی زندگی و نیز ماده ای حیات بخش بوده است و بنابراین، باید چشم نواز و درخشان هم در نظر می آمده. بدین منظور، برای تهیه آن ابتدا باید شکر را مصفا سازند، یعنی از هر غشی بپالایند، سپس در آب پاک بجوشانند تا محلولی چگال بدست آید. سپس قلمه ای استوار یا نخی محکم حاوی کریستال ناب و بی آمیغ پانیذ (شکر خالص) در مرکز محلول قرار دهند تا بتدریج گرد این قلمه یا ریسمان، بلورهای منظم شکرین، بتدریج روئیده و رشد کنند تا توده ای متراکم تشکیل شود. یعنی آنچه از خلوص، اصالت، صفا و اراده به افاضه خیر و نیکی و ساماندهی، در ذات آن محور است، به سراسر تودۀ بی سر و شکل آن تجمع جوشان، سرایت کند؛ به دلخواه، بی اجبار و نه با صرف انرژی بلکه با جذب کار مایه زندگانی بخش! تا همگان و همگنان را در بر گیرد.

داستان، حکایت عزیز ایران، امید ایرانیان، شاهزاده رضا پهلوی است که سرانجام مقدر شد: پس از سالها پایمردی، پایداری، ایستادگی و فداکاری و خون دل، به دل حادثه بشتابد، فراخوان دهد، همزمان جذب کند، دفع کند، به رویا ببرد و از خواب گران بیدار کند. در لحظه، هم پدر باشد و هم پسر مام میهن، تا همچون قلم فردوسی و شاهنامۀ او، زبان و فرهنگ و خاطره قومی دیر سال ایران، بگرد او انجمن کنند و چون ریسمان یا محور تبلور نبات، مردم شریف و اندیشمندان و مبارزین راستین و صاف و پالوده را، برای فردایی بهتر و پیکاری خشونت پرهیز، سامان بخشد، متحد کند، سازماندهی کند و به آینده ای روشن رهنمون گردد، با هر عقیده و تفکری: یعنی کثرت در عین وحدت. این فرایند اتحاد، این تلأ لوی کریستال های گروه های مختلف و متحد درپیرامون این وجود نازنین در حال رستن، گسترش و تبلور است و اکنون چون تأخیر در انجماد، تنها به یک تکانه به اعماق جامعه جوشان و ملتهب ما نیاز دارد.

ما خود از کوی عشقبازانیم
نه تماشاگران رهگذری
این نبات از کدام شهر آرند
تو قلم نه ای( نیستی) ! که نیشکری

ادامه دارد

دیدگاهتان را بنویسید

آرشیو مقالات پیام جوان

همراهان پیام جوان