زبان شناسی – دستور زبان یونانی، بخش ۴۵

گردآورنده: شهرام خبیر

ادامه:

به این ترتیب، ارسطو و فلاسفه دیگری که به قیاس پذیری و قاعده مند بودن زبان، عقیده داشتند، در برابر دسته دیگری از فلاسفه پس از ارسطو، قرار گرفتند که برخلاف او به بی نظمی و بی قاعدگی زبان اعتقاد داشتند. دسته اول «قیاسیون» و دسته دوم« بی قاعدگی گرایان» نامیده شدند.

بنابر آنچه در بالا گفته شد: هر چند که افلاطون و ارسطو چهارچوبی ابتدایی و ناقص از دستور زبان، به دست دادند با این حال، توجه به بررسی دستور زبان و ارائه واژگان فنی، برای توصیف و تحلیل زبان یونانی، حائز اهمیت بسیار است. در واقع، یافته های آنان، شالوده ای را پدید آورد که بر پایه آن در طول مدت دو هزار سال دستور زبانهای اروپایی و نیز غیر اروپایی، تدوین شد.

از لحاظ تاریخ زبانشناسی، در میان مکتبهای فلسفی پس از ارسطو، «مکتب رواقی» اهمیت بیشتری داشت. مکتب رواقی بتوسط زنون (۳۰۰ پیش از میلاد) بنیان نهاده شد. فلاسفه رواقی در همان زمینه هایی به مطالعه و جستجو پرداختند که پیشتر ارسطو به بررسی آنها  پرداخته بود. بر این پایه، آنان در برخی زمینه ها، روشها و نظریات خود را گسترش دادند. دراثر کوشش فلاسفه رواقی، زبانشناسی در درون حوزه کلی فلسفه، جایگاه مشخصی یافت  و از این راه، برخی پرسشهای فلسفی به بررسی جنبه های زبان اختصاص داده شد. با این حال، آثار فلاسفه رواقی در دسترس ما نیست و نظریات آنان در نوشته های نویسندگان بعدی آمده است.

رواقیان به بررسی های چندگانه ای درباره زبان پرداختند. از جمله، آواشناسی، ریشه شناسی و نیز برخی مسائل فلسفی زبان، بویژه رابطه صورت و معنی را مورد توجه قرار دادند. آنان دوباره بر نام « آواگرایی» یا «نمادگرایی آوایی» تأکید نهادند و از این راه، رابطه طبیعی صورت و معنی را پذیرفتند. رواقیان عقیده داشتند: که اسمها به طور طبیعی شکل می گیرند، به گونه ای که نخستین صداها یا اسمها تقلیدی از چیزهایی بوده که نام گذاری می کرده اند. در واقع، عقیده به طبیعی بودن رابطه صورت و معنی، با تأکید بر طبیعت به عنوان راهنمای زندگی صحیح انسان، سازگار بوده است. به این ترتیب، آنان بر صورتهای اصلی یا صداهای نخستین واژه ها، تأکید بسیار می نهادند و عقیده داشتند که واژه ها نخست – «نام آوایی» بوده و سپس تغییرات صوتی پذیرفته، وبر همین پایه، به ریشه شناسی واژه ها می پرداختند.

با این حال سهم عمده رواقیان، در زمینه دستور زبان بوده است. در واقع، رواقیان از راه بررسی رابطه صورت و معنی، به ساخت واژه و مقوله های دستوری بویژه:« پی بند»های «اشتقاقی» و« تصریفی»، توجه بسیار کردند. بررسی آنان در زمینه یاد شده، موجب شد که آنان بر خلاف ارسطو، «بی قاعدگی» را در زبان حاکم بدانند، و به این ترتیب، بی قاعدگی را به عنوان طبیعت اصلی زبان بپذیرند. یادآوری می شود که ارسطو، از لحاظ هماهنگی ساخت واژه ها با مقوله های دستوری یکسان، به «قیاس پذیری» و «قاعده مند»بودن زبان عقیده داشت. از این رو، به دنبال جدال فلسفی پیشین، یعنی «طبیعی» بودن در برابر «قراردادی» بودن رابطه صورت و معنی، اکنون دو عقیده متضاد ارسطو و رواقیان بر پایه قاعده مند بودن در برابر بی قاعدگی زبان، به پدید آمدن جدال فلسفی دیگری انجامید. در واقع، جدال یاد شده از توجه: به میزان ترتیب و نظم نسبی موجود در زبان یونانی و به طور ضمنی در همه زبانها، و یا برعکس، میزان بی نظمیهای ساخت زبان، ناشی می شد. توضیح این نکته لازم است که« قیاسیون» نظمهای موجود در مقوله های صوری و تصریفی را در نظر داشتند، در حالی که «غیر قیاسیون» بیشتر تصریفها و بویژه اشتقاقهای نامنظم را مورد توجه قرار میدادند. روشن است که در همه زبانها مقوله های تصریفی نظم بیشتری را نشان می دهد و تقریباً بر همه پایه ها یا «ستاکها»( ریشه واژه) به کار بسته می شود، در حالی که صورتهای اشتقاقی یا اشتقاقهای واژگانی نظم کمتری را نشان میدهند.

با این حال، رواقیان به زبان به عنوان توانایی طبیعی انسان می نگریستند که با تمامی ویژگیهای بی نظمی اش، به همان گونه کارآمد است. در واقع، رواقیان به مسایل زبانی، به عنوان منتقدان دستوری متون یونانی نمی نگریستند، بلکه آنان فلاسفه ای بودند که زبان را ابزار «بیان اندیشه و احساس» می انگاشتند. هر چند که جدال قاعده مندی یا قیاس پذیری، در برابر بی قاعدگی زبان، به گونه ای که میان ارسطو و رواقیان مطرح بود، امروزه مورد توجه نیست؛ با این حال، همانند جدال پیشین بخشی از زمینه ای را پدید آورد که در درون آن، پژوهش های گسترده درباره دستور زبان یونانی و بعدها دستور زبان لاتین،شکل گرفت. از راه کوشش فلاسفه یاد شده، که بیشتر برای یافتن دلایلی برای اثبات نظر خود، به بررسی زبان میپرداختند، برخی مسایل واژه شناسی و دسته بندی واژه ها و نیز مقوله های دستوری، پی بندهای تصریفی و اشتقاق های واژگانی مشخص گردید. همچنین، مقوله های دستوری مانند: «مفرد و جمع»، و «حالتهای اسم» نام گذاری شد. به این ترتیب، نسلهای پیاپی فلاسفه رواقی در زمینه دستور زبان به پیشرفتهای قابل ملاحظه ای دست یافتند: به گونه ای که برخی پژوهشگران معتقدند که دستور زبان در مفهوم جدید آن به توسط آنان شروع شد؛ هرچند که از آثار آنان اطلاعی در دسترس نیست و یافته هایشان را تنها در نوشته های پژوهشگران بعدی، می توان جستجو کرد.

پیدایش و گسترش دستور زبان یونانی

چنان که در بالا گفته شد، تا زمان رواقیان زمینه ای که زبانشناسی در آن گسترش یافت، جستجوگریهای فلسفی و یا منطقی بود. در واقع، «دانش زبانی» بخش مشخصی از نظام عمومی فلسفه آنان را تشکیل میداد. اما از این زمان به بعد، در زبانشناسی، انگیزه دیگری نیز احساس شد و آن مطالعه نوشته های ادبی بود. بر این پایه، به تدریج دو گرایش جدید پدید آمد:

یکی توجه به زبان یونانی «صحیح»، به این معنی که زبان یونانی باستان با زبان یونانی جاری آن زمان، مقایسه میشد و تغییرات آن مورد توجه قرار می گرفت و دیگری، توجه به مطالعه گسترده ادبیات باستان، بویژه آثار -هومر، که تفسیر و آگاهی از محتوای آنها ضروری انگاشته می شد. اشعار حماسی هومر، – ایلیاد و اودیسه، در نظر یونانیان مقدس بود. از این رو، مطالعه زبان متون یاد شده که سیمای قدیمی تر زبان یونانی را نشان میداد، لازم به نظر می رسید. به این ترتیب، بررسی و پژوهش در بارۀ آثار هومر در دوران یونان باستان گسترش بسیار یافت. از این راه، دستورنویسانی چند، متنهای هومری صحیح را تدوین کردند و نیز بر آنها تفسیر نوشتند.

همچنین، برخی دیگر از آثار ادبی یونانیان به لهجه های محلی بود. از این رو، برخی پژوهشگران به بررسی و مقایسه آثار یاد شده با یکدیگر، پرداختند. روشن است که بررسی و توصیف زبان آثار یادشده، تنها از راه مشاهده مفصل و دقیق آنها، میسر بوده است. بنابر این، بخش گسترده ای از اطلاعات سودمند در باره زبان یونانی باستان و لهجه های آن، از همین راه فراهم آمد. در واقع، فلاسفه -اسکندرانی، که پس از رواقیان پا به عرصه نهادند، بر خلاف آنان، به زبان بیشتر به عنوان بخشی از مطالعات ادبی می نگریستند. از جمله: -اریستارخوس (سده دوم پیش از میلاد)، یکی از پایه گزاران بررسی علمی اشعار هومر، به شمار می رود. او از این راه، گسترشهای تازه ای را نیز در دستور زبان پدید آورد. به دنبال او، شاگردش -دیونوسیوس تراکس، نخستین توصیف صریح از ساخت زبان یونانی را به دست داد. او دستور زبان یونانی را با تحلیل و دسته بندی مفصل، تدوین کرد و از همین رو، اصطلاحات «دستوری» بیشتری به کار برد. دستور زبان -تراکس، تا سیزده قرن به عنوان اثر مرجع مورد استفاده قرار گرفت: به گونه ای که تقریباً در تدوین همه کتابهای دستور زبانهای اروپایی، تحلیلها و دسته بندیهای او، سر مشق قرار داده شد.

تراکس بررسی دستور زبان را بر پایه مشاهده قرار داد و از آثار نویسندگان مورد قبول عام، نمونه و مثال ارائه کرد. او «جمله» را بالاترین و «واژه» را پایین ترین حد توصیف می دانست و این دو را در توصیف زبان، «واحدهای اصلی» می انگاشت. تراکس، واژه ها را از لحاظ دستوری در «هشت دسته» یا بخش قرارداد. تقسیم دستوری هشتگانه واژه ها و توصیف آنها، نشان دهنده دقت تراکس، در بررسی دستور زبان یونانی است. تعریفهای دستوری تراکس دربارۀ «هشت» بخش واژه، در زیر آورده شده تا دقت توصیفی و دسته بندی صریح واژه ها، در دستور زبان او نشان داده شود:

اسم: آن بخش از واژه هاست که« پی بند» «حالت» دستوری می پذیرد و «شخص» و یا «چیزی» رانام گذاری می کند.

فعل: آن بخش از واژه هاست که «پی بند» حالت دستوری نمی پذیرد، ولی بر حسب «زمان، شخص و شمار» صرف میشود و بر «عمل (فعالیت) و یا جریانی» که واقع می گردد و یا پذیرفته می شود، دلالت می کند.

صفت فعل: آن بخش از واژه هاست که هم ویژگیهای فعل و هم ویژگیهای اسم را داراست.

نشانه معرفه و نکره: آن بخش از واژه های زبان است که بر حسب «حالت دستوری» «پی بند »می پذیرد و در جلو و یا پس از« اسم» به کار می رود .

ضمیر: آن بخش از واژه هاست که به «جای اسم» به کار می رود و نشان دهنده «شخص» است.

حرف اضافه: آن بخش از واژه هاست که در «ترکیب نحوی»، پیش از «واژه دیگری» به کار می رود.

قید: آن بخش از واژه هاست که «صرف» نمی شود و برای «توصیف فعل» و یا به همراه آن به کار می رود.

حرف ربط: آن بخش از واژه هاست که «فاصله میان گفتار» را پر می کند و گفتار را به هم مربوط می سازد.

تراکس در توصیف دستوری هر بخش از واژه ها، مقوله های دستوری را که با آن به کار می رود، نیز مشخص ساخته است. از جمله « پنج مقوله» زیر را برای اسم به دست داده است:

۱ – جنس : «مذکر، مؤنث، خنثی»

۲- نوع: «ساده و یا مشتق»

۳- شکل: «ساده و یا مرکب»

۴- عدد: «مفرد، تثنیه و جمع»

۵ – حالت: «فاعلی، ندایی، مفعول صریح، اضافه ملکی مفعول بواسطه»؛ و نیز برخی مقوله های دیگر. همچنین، مقوله های «وجه، نمای فعل، نوع، صورت، شمار، شخص، زمان، و تصریف» را برای «فعل» مشخص کرده است.

پیداست که تراکس توصیف صریحی از ساخت زبان یونانی، به دست داده که تا آن زمان بی سابقه بوده است. از لحاظ مقایسه با زبانشناسی جدید، تنها کمبودی که در توصیف او مشاهده میشود این است: که هیچ بخشی بویژه، به« نحو» اختصاص داده نشده، هر چند که اصطلاح نحو به کار رفته است. در واقع، در برخی تعریفهای دستوری تراکس، «تحلیلهای نحوی» بدیهی انگاشته شده است. به هر حال، تراکس به عنوان نخستین دستور نویس زبان یونانی شناخته می شود.       

اما ماجرا هنوز به پایان نرسیده…

دیدگاهتان را بنویسید

آرشیو مقالات پیام جوان

همراهان پیام جوان