نویسنده: شهرداد خبیر
نوشتم با اشک!
تو هم بخوان با درد!!
مأموریت برای نابودی و فروش وطن
در لغت عرب واژه ای هست رعب آور، که حتی تلفظ آنهم حس خشونت و سبوعیت و زجر را در فضا می پراکند. واژه «انتشال» را می گویم که صرف صدایش منتهای مفهوم خود است. در لغتنامه “المنجد الطلاب” ، باکمی اتساع و تفسیر معنا از سوی من، در توضیح- انتشال- چنین آمده: « گوشت را در دیگ انداختن، بتدریج جوشاندن، سپس بلذت گوشت پخته را با دست از دیگ درآوردن، به تأنی به نیش کشیدن آن و کندن و تراشیدن گوشت از استخوان، تا پاره ای دیگر نماند و کار به مغز استخوان رسد.»
در طلیعه سال نو، این روایت حال مردم ماست طی نزدیک به نیم قرن، زندگی زجرآور و خفت بار تحت حاکمیت جمهوری اسلامی؛ مردمی تاراج شده، تحقیر شده، زیر بار فقر و استبداد و سرکوب له شده ،هم در عرصه اقتصاد و هم در ساحت سیاست، هم در خانه و خانواده ، و هم در بازار، همه با هم. امسال در سفرهای نوروزی، این فقر و فقیر و بیمار و اضطراب و مرگ بود که جابجا می شد و بعنوان میهمان نوروزی از شهری به شهر دیگر می رفت تا در همین شرایط هم، آخرین سنگر فرهنگ باستانی و ایرانیت حفظ شود، آنهم در ایامی که طی قرنها جز بانگ سنج و کوس و نوحه در پس زمینه رنگ سیاه و خود آزاری، چیز دیگری مجاز نبوده است. چه غمناک است غم و حس مرگ تدریجی انسانهای شریف، در پشت صورتک دلقکان شادنما در لاله زارها ،و ستایش و تکریم شکوفه ها در بهار، بی شوق و امید به شکفتن و به گُل نشستن آنها.
“دلم برای باغچه می سوزد”
کسی به فکر گلها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد باور کند که باغچه دارد می میرد!
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است.
که ذهن باغچه دارد آرام آرام، از خاطرات سبز تهی می شود.
حیاط خانۀ ما تنهاست، حیاط خانه ما
در انتظار یک ابر ناشناس خمیازه می کشد
و حوض خانه ما خالی است
ستاره های کوچک بی تجربه
از ارتفاع درختان به خاک می افتند
و از میان پنجره های پریده رنگ ماهی ها
شبها صدای سرفه می آید.
فروغ فرخزاد
“مأموریت برای وطنم”
اعلیحضرت فقید در سال 1339 پس از آرامش نسبی اوضاع آشفته سیاسی ایران، ناشی از اقدامات افراطی و قانون ستیز مصدق، و تسلط او( شاه) بر هرج و مرج حاکم بر کشور، به نوشتن کتابی بنام “مأموریت برای وطنم” همت گماشت که بگونه ای مانیفست شاهانه و تعهد به آغاز رنسانس و رستاخیر ملی، برای ایجاد تمدنی مترقی و ایرانی بود. کتاب را از لحاظ محتوا می توان به 3 بخش تقسیم کرد. بخش اول مربوط به دوران کودکی، تربیت و آموزش های سخت و احوالات شخصی اوست. در بخش دوم در باره پیشینه تمدن و تاریخ شکوهمند و فرهنگ غنی ایران سخن می گوید و بخش سوم که به مسایل سیاسی و اقتصادی و آینده کشور می پردازد. اکنون چکیده ای از آین کتاب و نیز نکات کلیدی آنرا بازگو می کنم: شاهنشاه می فرمایند:
” از کودکی دانسته ام که دست تقدیر مرا به سرپرستی یک کشور باستانی و دارای تمدن که مورد ستایش من است، خواهد گماشت. باید در بهبود وضع مردم کشورم و مخصوصاً طبقه معمولی کوشش کنم. احساس می کنم که خداوند مرا در انجام این منظور مقدس کمک خواهد کرد.”
در بخش دیگر به تاریخ کهن ایران افتخار می کند و ایران را صادر کننده فرهنگ و هنر به جهان بشریت معرفی می کند و از برپایی نخستین امپراتوری جهان در 2500 سال پیش توسط کوروش کبیر، مباهات می نماید. او ضمن برشمردن خطر روسیه برای ایران در گذشته وحال از نظر تاریخی، به اشغال ایران در جنگ جهانی دوم توسط روسیه و انگلیس و قصد آنها به براندازی نظام شاهنشاهی و برکناری رضاشاه اشاره می کند. و اینکه چگونه در بحرانی ترین سالهای تاریخ اخیر ایران بعنوان یک نوجوان بیست و یک ساله جانشین پدر شد و توانست استقلال ایران و تمامیت ارضی آنرا ، علیرغم تلاش روسها حفظ کند. شاه بعد از ذکر ازدواج های ناموفق خود، به برگزیدن شهبانو فرح بعنوان ملکه می پردازد و می گوید: با تولد ولیعهد رضاپهلوی به خوشبختی و شادی خانوادگی دست یافته است. پس از آن آینده ایران را ترسیم می کند و از مشکل ایجاد دموکراسی در خاورمیانه یاد می کند و دشواریهای پیش رو برای پیشرفت ایران، بعنوان یک کشور در حال توسعه، را بیان کرده ولی پتانسیل های بسیار آنرا مانند معادن غنی و دریای نفت و گاز و مردم باهوش با سرعت انتقال بالا، یادآور می شود.
سپس دورنمایی از آنچه در ایران روی خواهد داد، پیش بینی می کند و ضمن تأکید بر آموزش همگانی و تربیت نیروی انسانی و نقش زنان، بمثابه پیش نیاز پیشرفت، بر این باور است که سرزمین ایران سرانجام به آمیخته ای از فرهنگ های بزرگ شرق و غرب دست خواهد یافت و از نظر کشاورزی و صنعت و بازرگانی در عرصه جهانی سهم مؤثر و ذیقیمتی خواهد داشت. آنچه که شاه در طی 16 سال بعد انجام داد، نشان داد که این مرد بزرگ با صداقت واراده محکم، چگونه اهداف مذکور در این کتاب را محقق ساخته و دستاوردهای عظیم در زمینه های سیاسی و اقتصادی را به مردم ما اهدا کرده است.
پایان یک دورۀ سیاه تاریخی: محو لانه زنبور
اگر عملکرد چهل و چند ساله جمهوری اسلامی را با عصر پهلوی مقایسه کنیم به یک نکته اساسی می رسیم که در ابتدا باورش مشکل و یا بسیار سخت بود، اما اینک بروشنی آفتاب نمایان شده! مأموریت این گروه حاکم که در یک مقطع حساس برآیند منافع بین المللی مستقیم یا غیر مستقیم، آنها را بر ایران مسلط کرد، در همان راستا نابودی یا فروش وطن بوده است! این را من نمی گویم، سیر وقایع بعد از محمدرضاشاه می گوید! گام به گام و سال به سال مردم ما فقیرتر، فلاکت زده تر و نومیدتر شده اند. اینان مرکزیت سنتی خانواده را در جامعه ایران بعنوان کوچکترین واحد اجتماعی متلاشی کرده و درگیری و تنفر فرزند از پدر و مادر و بلعکس را جانشین احساس محبت، احترام و مسئولیت غریزی کرده اند. از نظر کارهای عمرانی و اقتصادی و پیشرفت آمارهای فلاکت بار، گویای رشد منفی یا رکود مطلق کشور است.
ادامه دارد…