سرمقاله آپریل ۲۰۲۵ – از خامنه‌ای به رضا پهلوی

نویسنده: شهرداد خبیر

شهرداد خبیر

درفش سیاه در تاریکخانه تاریخ

آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست

عالمی دیگر بباید ساخت و از نو ادمی!

در خبرها بود که صدها نهنگ قاتل در جنوب استرالیا، خود را به ساحل مرگ رسانده اند. جانورانی که همانگونه که عقاب سلطان آسمان است و شیر فرمانروای جنگل بر روی زمین ، آنها نیز خدیو ژرفای اقیانوس هستند. از فرط نجابت و پایبندی به تبار خود، مادر نهاد هستند، خانواده زیست اند و تا چهار نسل با هم زندگی می کنند. چون دسته گرگها، طعمه خود را محاصره کرده و با هم آنرا شکار می کنند و آنچه را که از صید بدست آورده اند، با برادری و تفاهم، با یکدیگر تقسیم کرده و از آن تغذیه می کنند. به رهبری مادر، بدنبال یافتن منابع غذایی فصلی و نیز مکان مناسب برای جفتگیری، سرنوشت پرماجرا و خطیر خود را با کوچندگی گروهی رقم می زنند. گردن فرازان و گردنکشان اقلیم بی مرز زیست بوم خویش اند و در چرخۀ خشن تنازع بقا، در رأس هرم تأمین غذا هستند یعنی می شکارند و هرگز شکاریده نمی شوند. کوسه شاید درنده تر بنظر آید، اما در برابر توان اجتماعی نهنگ های قاتل ( اورکا Killer Whales) در شکار، جز طعمه ای ناچیز بیش نیست، ازیرا که جز جگرش هیچش بکار اورکا نیاید!!

دیدن ضعف و درماندگی این موجودات عظیم الجثه که در پهنای آبها، کمتر آبزی از دهشت قدرت مهیب و هوش جمعی آنان  در امان است، یک صحنه تراژیک و دردناک است: به گل نشسته به خود خواستگی؛ و هوا دم در دریاکنار، به قصد خفگی  و خویش مرگی! . آنچه ماجرا را تراژیک تر می کند، هزاران کیلومتر پیمودن خاندانی است اصیل و جبار، و از نظر عاطفی همبسته، به شوق دیار نیستی!

  Aortic Insufficiency

گویند و دیده ایم که حتی تلاش دوستداران حیوانات که با جرثقیل برای بازگردانیدن آنها به دریا اقدام کرده اند با مقاومت شدید، یا با بازگشت مجدد به خشکی این جانوران، روبرو شده است. یعنی به آب و آبادی دل نمی دهند و به مرگ یک آری موکد! و به زندگی یک نه بزرگ می گویند!!. اینکه از چه روی، اینچنین از بی پناهی،  با هدف گزندی  بنیان کن، دست تطاول به کیان خود گشاده اند، معرض گمانه زنی ها و پژوهش هاست. برخی را پندار بر آنست که تکانه های سونارهای زیردریایی ها، سامانه زیستی – عصبی جهت یابی آنان را مختل کرده است، که عامل ارتباطات درون گروهی و راهنمای کوچندگی مداوم اورکاها بوده که  ضامن حیات و تغذیه آنهاست. پاره ای دیگر را نظر اینست که بیماری  ویروسی و در اثر آن: نرسیدن خون به مغز این آبزی باهوش، علت اصلی این امر است. کسی بود که گفت و به دلم نشست: سونار زیردریایی، بیماری ویروسی و حتی کاهش منابع غذایی در محدودۀ زیستگاه مألوف اورکاها،  نمی بایست مسبب اصلی باشد چون، با توجه به توان مهاجرتی آنها، همواره مأمن و گریزگاهی دور از این مخاطرات، در دسترس آنها هست. پس منشأ این آزار و تلواسه و اضطراب جمعی، همیشه در خود گروه هست، در فرد فرد نهنگهای قاتل هست؛ هر کجا که بروند یا هر زمان که باشند!، مَفرّی از آن نیست. دوستم مسبب را به فروپاشی روابط اجتماعی و عاطفی درون گروهی نسبت داد. یعنی آن همدلی و همگامی جمعی که در طی نسل ها  حول رهبری بزرگترین مادر، به مثابه رهبر و نماد انسجام خانواده، شکل گرفته بود و حافظ ایجاد اجتماع همزیست سنتی و نیز ضامن تداوم حیات آنها بود، در اثر تعارض های داخلی و اختلافات بین اعضا، فرو ریخت و  علیرغم تمام تلاشش، رهبر را تحمل بسر آمد، سپس مرگ را به ادامه این تشتت ترجیح داد و بنابراین خود را به برهوت ساحل زده، در چند متری از آب!؛ با امکان، اما بی خواست بازگشت به زندگی!

  سرمقاله سپتامبر ۲۰۲۱: ابتذال شر - قسمت چهارم

چون چنین شد و آن قوم همبسته دانستند که بی« او» ارزش وجودی و خاندانی ندارند، در پی اش صدها دلفین پیرو جوان ره او را پیمودند تا او را پشیمان کنند و به دریای زندگی باز گردد؛ اما او، با  دل شکسته، برنگشت و فنا را بر ننگ فروپاشی ناگزیر و ناگریز خاندانش،   برگزید.

گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر

آن مهر بر که افکنم، آن دل کجا برم

(حافظ از مسعود سلمان)

روایت امروز مردم ایران را در حکایت اورکاها می بینیم. این ملت زمانی سروران مراکز تمدن بشری بودند، پهنه ای از هند تا مصر،گستره ای از- میانرودان، تا -ایونیا (ترکیه امروزی، آسیای صغیر).  داریوش شاه در کتیبه آرامگاه خود،که بگونه ای وصیت نامه سیاسی اوست، ضمن تبیین آئین شهریاری خود، بر این نکته تأکید می کند:

“اگر فکر کنی ،که چند بود آن کشورهایی که داریوش شاه داشت، به پیکره هایی بنگر که تخت مرا بر دوش می برند و آنگاه خواهی دانست که نیزه مرد پارسی بسی دور رفته و مرد پارسی بسیار دورتر از پارس نبرد کرده است.”

این توسعه سرزمینی و تنوع فرهنگی و قومیتی و رونق بازرگانی و اقتصادی بهمراه، در آن دوران، آفریننده آن منش و ذهنیتی است که  پس از 2500 سال ما را از همه کشورهای خاورمیانه متمایز می کند: خوی آقامنشی و برتری جویی و خود محوری که در سویه بد آن، بعلت آمیختگی با نژادهای پست، ما را از همکاری در گروه، فعالیت منظم و با برنامه دسته جمعی، از همفکری و رهبر پذیری، بازداشته است. در برابر، رژیم جمهوری اسلامی قرار دارد که در پس تثبیت حاکمیت خود، با انجام هزاران سرکوب و اعدام جهت تداوم موجودیت ش، در پی ایجاد سکون ذلت بار اجتماعی برآمد؛ به توسعه فقر و انزوای بین المللی مردم و کشور ایران، سالهاست که همت گماشته، زیرا که حتی رفاه و آگاهی حداقلی ملت ایران، این شیوه حکومت ورزی و ارتجاع ایدئولوژیک را بر نمی تاید! برای تحقق این اهداف، این حاکمیت نه تنها انحصار قدرت سیاسی، نظامی و سرکوب را در مشت خود گرفته، بلکه به تجمع ثروت و زهکشی تمام منابع درآمدزای  مادی و معدنی کشور اقدام کرده و شیره جان مردم ما را ،که در رنجزار کار و بهرانداز زحمتکشان و سودآوری استثمار زده تبلور یافته، به جیب گشاد و معدۀ سیر ناپذیر لباده پوشان و فرزندان شان واریز می کند. عصارۀ پیام جمهوری اسلامی به مردم ما اینست: یا در دریای فقر شنا کنید یا در آن غرق شوید!

  کتاب نادرشاه افشار – ۵۵

اکنون که شمارش معکوس پرتاب این جرثومه پلشت و واپس گرا و تاراجگر، به زباله دانی تاریخ آغاز خورده، همه لرزش دست و دلم از آنست که تنها نقطه قوت رژیم، که تفرقه افکنی و ایجاد اختلاف و چند دستگی درمیان ماست، آنچنان شدت گیرد که در غیاب یک شخصیت سیاسی “حتی متوسط” در برابر شاهزاده رضاپهلوی، بعنوان رهبر بلامنازع جنبش، او نیز  از سر ناچاری و جلوگیری از شکست اپوزیسیون، کناره گیری کند و رستاخیز ملت ایران در خشکنای ساحل نومیدی و انفعال، رها و بتدریج خفه شود! دریغ از وداع با کاوه و نادر!، هشدار به درود و خوشامد به اشرف و اسکندر!!

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

آرشیو مقالات پیام جوان

همراهان پیام جوان