برگزیده ای از کتاب جنایت و مکافات – سیری در نخستین انقلاب سیاه تاریخ جهان (۳)

نویسنده: شجاع الدین شف

انقلاب سال ۱‍۳۵۷ ایران فقط انقلاب واپسگرائی، انقلاب عبودیت، انقلاب بت تراشی و بت پرستی، انقلاب کینه و انقلاب فریب نبود بلکه چیزی باز هم بدتر از همه این ها و زشت تر و ناخوشایندتر از همه این ها بود یعنی انقلابی بود که آشکارا بیگانگان برای ما خواسته بودند، بیگانگان آن را از نظر تبلیغاتی و روانی زمینه سازی کرده بودند. بیگانگان به طور منظم به پیشرفت آن دامن زدند و امکانات پیروزی را در اختیارش گذاشتند و بیگانگان نیز بهره گیران نهائی آن شدند.

در سالیان اخیر کسانی کوشیده اند تا این جنبه آشکارای فاجعه را که خوشبختانه برای هیچ یک از خود ایرانیان تردیدی در آن باقی نمانده است انکار کنند و آن را صرفاً یک رویداد داخلی به شمار آوردند و از این راه بر تحاشی ها و تجاهل های حساب شده سیاستمداران یا پژوهشگرانی معین صحه گذارند ولی این واقعیت دیگر را نادیده گیرند که به موازات تحاشی این چند تن، شمار بسیار افزون تری از رهبران و بلند پایگان و کارگردانان سیاسی خود کشورهای ذیمدخل و پژوهشگران و روزنامه نگاران و دیگر دست اندرکاران آن ها چه در نوشته ها و چه در گفته های چند ساله اخیر خود بر این نقش انکار ناپذیر بیگانگان در آماده سازی فاجعه و در پیشبرد عملی آنان انگشت نهاده اند و حتی برخی از آنان نیز به نقش شخصی خود در این ماجرا اعتراف کرده اند.

منطق ظاهرپسند این صاحبنظران بر این استدلال نهاده شده است که این ادعا که این انقلاب را بیگانکان برای ما خواستند و زمینه سازی کردند، در حکم انکار سهم و نقش خود مردم ایران در این ماجرا است، با این مفهوم که مردم خود ما در تعیین سرنوشت خویش دخالتی ندارند و این بیگانگانند که می باید برای ما خراب کنند و برای ما بسازند.

صاحبنظرانی ارجمند در تأکید بر این نظر نوشته اند: ” سودای این که هم داستان شد و روز ما را تیره کرد، روز ما را تیره تر و همت ما را پست تر کرده است. ما ناظران غیرفعال و ناتوان صحنه بین المللی شده ایم، منتظر آن که کی دنیا هم داستان خواهد شد و رژیم اسلامی را واژگون خواهد کرد؟”

و باز متذکر شده اند:

روشن کردن این که آمریکا در انقلاب اسلامی چه نقشی داشت یا انگلستان چه کرد، بیش از همه مربوط به خود آمریکائی ها و انگلیسی ها است.

از نظر شخص من هیچ یک از این استدلال ها موجه نیست. شک نیست که این سودا که دنیا هم داستان شد و روز ما را تیره کرد، همت ما را پست می کند ولی این نیز برای ما بلند همتی نمی آورد که نه تنها مسئولیت خطاها و حماقت ها و گاه جنایت های مسلم خودمان را به حق به عهده بگیریم، بلکه آن زیان های جبران ناپذیری را نیز که دیگران از راه بدخواهی یا سود پرستی و یا از روی نادانی و کم شعوری بر ما وارد آورده اند، به گل روی آنان ببخشیم و تنها به خاطر آن که این بدخواهان یا سودپرستان و یا احمقان، ابرقدرت ها یا نیمه ابرقدرت هائی بزرگوار هستند گناهان آن ها را نیز خود ما به گردن بگیریم.

اگر در روزگاری پیشین سعدی شیراز رندانه می گفت که :

کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی

کانچه گناه او بوَد، من بکشم غرامتش!

او در این حاتم بخشی انگیزه ای بسیار واقع بینانه تر از ما داشت زیرا که در برابر بزرگواری نسیه ی خود برای فردائی نامعلوم، از زیباروی خویش بزرگواری نقد دیگری را برای امروزی معلوم توقع داشت ولی زشت رویان جهان کنونی ما که از دیرباز به صاحبی خویش و غلامی دیگران خو گرفته اند هرگز گذشت کوچک ها را به حساب بلندنظری آنان نگذاشته اند و نه تنها به حساب ترس یا جهالت یا عقده حقارتشان گذاشته اند یا به حساب این که اینان حقیرانه توقع انعامی دارند. گذشت فروتنانه ما نه ذمه این خداوندان گنه کار زور و زر را از گناهانشان بری می کند و نه می تواند حق شناسی آنان را برای ما به دنبال آورد.

چهل سال پس از پایان حکومت نامبارک نازی ها در آلمان هنوز سخنگوی رسمی کاخ سفید واشینگتن به مناسبت بازدید رئیس جمهوری کشورش از یک گورستان آلمانی که چند سرباز اس. اس از جمله به خاک رفتگان آن هستند، اعلام می دارد که ما خیال نداریم گذشته ها را نادیده بگیریم و جنایت هائی را که روی داده است فراموش کنیم. چگونه منطقی می تواند باشد که قربانیان نسل تازه کوره های آدم سوزی اس. اس هائی دستار بر سر، همه گذشته ها را نادیده بگیرند و همه جنایت ها را فراموش کنند واحیاناً پوزش نیز بطلبند، تنها بدین خاطر که عالیجناب کوره ساز، رئیس کشوری بوده اند که زورش خیلی زیاد است و عنداللزوم می تواند با منطق چماق کور و کچل هائی را که فضولی بی جا می کنند بر سر جایشان بنشاند؟

در کنار گوش ما در کشوری بسیار کوچک تر به نام اسرائیل هر روز به طور منظم و مستمر در مدارس، در رادیوها، سخنرانی ها، مراسم یادبود، تظاهرات سیاسی، به همه مردم آن کشور به خصوص جوانان و کودکانش یادآوری می شود که جنایاتی را که بر پدرانشان و بر نسل های گذشته آنان وارد آمده است از یاد نبرند تا دیگر باره قربانی تکرار آن ها نشوند. چرا ملت ایران در جهتی عکس آن همه آن جنایاتی را که تحمل کرده است نادیده بگیرد، تنها بدین دلیل که خودش در بدبختی خویش سهم اساسی داشته است؟ کدام بیمار از گناه پزشکی که به او نسخه عوضی داده است در می گذرد، چه رسد به آن که وی به او داروئی کشنده  داده باشد؟ و کدام کاروانیانی گناه راهزنان را بخشیده اند فقط بدین خاطر که خود نیز در حفظ اموالشان کوتاهی کرده اند؟ و کدام تازه واردان از راهنمائی که به چاهشان فرستاده است گناهش را بازخواست نکرده اند بدان جهت که این خود بوده اند که به چاه افتاده اند؟ این منطق نیز که روشن کردن این که آمریکا در انقلاب اسلامی چه نقشی داشت یا انگلستان چه کرد بیش از همه مربوط به خود آمریکائی ها و انگلیسی ها است، منطقی ناپذیرفتنی است زیرا روشن کردن این نقش درست بالعکس با آن هائی است که قربانی چنین نقشی شده اند و نه آن ها که خود نقش آفرین بوده اند. شمار بزهکارانی که به آسانی اعتراف به گناه خود کنند هرگز چندان زیاد نبوده است و اگر همه ی اعضاء بزرگوار باشگاه بزرگان جهان ما می خواستند نقش راستین خویش را در بسیار جنگ افروزی ها و کودتاها و انقلاب ها و توطئه ها صادقانه بر ملا کنند، مدت ها بود که بازار تمام داستان های جنائی و همه فیلم های قتل و وحشت کساد شده بود.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

آرشیو مقالات پیام جوان

همراهان پیام جوان