گردآورنده: شهرداد خبیر
برگرفته ازکتاب “از کودتا تا سقوط”
جنگ جهانی دوم و حمله نیروی متفقین به ایران (۲)
نویسنده: مرتضی سیفی قمی تفرشی
روز دوشنبه، سوم شهریورماه ۱۳۲۰ برابر با ۲۵ اوت ۱۹۴۱، در ساعت چهار بامداد، سرریدر بولارد و اسمیرنوف به منزل رجبعلی منصور رفتند و اشغال کشور را به اطلاع نخست وزیر رساندند. بدین ترتیب در سحرگاه همان روز قوای شوروی و انگلیس وارد ایران شدند. به گزارش فرمانداری رشت، حمله به ایران در این روز از طریق دریا و هوا آغاز شد. سفرای شوروی و انگلیس پس از دیدار با منصور، به ملاقت رضاشاه رفتند. در این دیدار، شاه از بهانه بودن حضور نازی ها در ایران برای حمله گفت و از آنان پرسید:«من آماده ام همۀ آلمانی ها را به جز چند استثنا، ظرف یک هفته همانطور که در تذکاریۀ شما ذکر شده، اخراج کنم. چیزی که هست اگر من آلمانی ها را اخراج کنم، حکومت اعلیحضرت ( پادشاه انگلیس) و حکومت شوروی چه خواهند کرد؟» مخبرالسلطنه هدایت اما استفاده از راه آهن و راهــــها را دلیل اشغال کشور می داند؛ چنانکه متفقین در یادداشت های شان هم کوتاه کردن دست آلمان ها از وسایل ارتباطی را خواستار بودند.
پس از اشغال ایران، علی منصور در سوم شهریور به مجلس رفت تا از اشغال کشور با نمایندگان سخن بگوید. او در نطق خود از « تذکاریه های دولتهای انگلیس و شوروی» در ۲۸ تیر و ۲۵ مرداد مبنی بر اخراج اتباع آلمانی و پاسخ های ایران گفت. سپس از اشغال کشور گزارش داد:
… مطابق گزارش هایی که رسیده ، معلوم شد نیروهای نظامی آنها در تاریخ همان ساعت که نمایندگان مزبور در منزل نخست وزیر مشغول مذاکره بودند، از مرزهای ایران تجاوز نموده، نیروی هوایی شوروی در آذربایجان به بمباران شهرهای باز و بی دفاع پرداخته و قوای زیاد از جلفا به سمت تبریز اعزام شده اند. در خوزستان قوای انگلیس به بندر شاهپور و خرمشهر حمله برده، کشتی ما را غافلگیر نموده، صدمه زده اند و نیروی هوایی آن دولت به اهواز بمب ریخته، از طرف قصرشیرین به سمت کرمانشاه در حرکت می باشند.
رضاشاه هم در همان سوم شهریور به فرانکلین روزولت، رئیس جمهور آمریکا، نامه نوشت تا شاید با وساطت او اشغال ایران متوقف شود. شاه در نامه اش از اشغال ایران و بمباران شهرهای بی دفاع نوشت و از بهانۀ حضور آلمانی ها و اطمینان دادن ایران مبنی بر اخراج آنها گفت. سپس نوشت:
در این موقع لازم می دانم به استناد اعلامیۀ آن حضرت مبنی بر مساعدت و تقویت اصول عدالت بین المللی و حفظ حقوق آزادی ملل، از شما تقاضا نمایم که به این قضیه که برای ایران پیش آمده و یک کشور بیطرف و صلح جو را هیچ منظوری جز حفظ آسایش و اصلاح امور داخلی خود ندارد، دچار مصایب جنگ می سازد، متوجه نموده، با اقدامات مؤثر نوع پرورانۀ خود در رفع این تجاوزات مساعی لازم مبذول فرمایند.
به نظر می رسد رضاشاه به حفظ ایران از اشغال تا نهایی شدن پیروزی آلمان بر شوروی می اندیشید، زیرا او در همان روز که خبر حمله به ایران را شنید، از سفیر آلمان نامه ای از جانب هیتلر دریافت کرد که در ۲۳ اوت اول شهریور نگاشته شده بود. هیتلر در این نامه شاه را به ادامۀ سیاست بیطرفی و مقاومت همه جانبه در برابر اقدامات انگلستان تشویق کرده بود. رهبر آلمان این دوره را تا در هم شکسته شدن مقاومت شوروی کوتاه می دانست. از آن سو درخواست مساعدت رضاشاه از روزولت برای توقف حمله به ایران، جواب مساعدی نیافت. روزولت را در دیدار بر عرشۀ کشتی که به منشور« منشور آتلانتیک» معروف شد، به دست آورده بود. آنها در این دیدار که در چهارم اوت ۱۹۴۱(۲۲ مرداد ۱۳۲۰) روی داد، برای «برانداختن کامل ظلم و جــــور نازی» توافق کرده بودند.
روز چهارم شهریور در حالی آغاز شد که خبرهای ناخوشایند از مقاومت در برابر اشغالگران می رسید. نصرالله انتظام، رئیس تشریفات دربار، وضعیت کاخ را در این روز چنین شرح میدهد:
… نخست وزیر و کفیل وزارت خارجه شرفیاب شدند. سرهنگ ارفع، رئیس ادارۀ مرموزات وزارت جنگ که در سفرهای همیشه همراه شاه بود و تلگراف وزرات جنگ را کشف رمز می کرد، چندین بار برای عرض گزارش های تلگرافی شرفیاب شد و اخبار روز گذشته را که امروز رسیده بود، به عرض رساند. اغلب تلگرافات حاکی از خسارت و تلفات وارده بود. خبر کشته شدن سرتیپ بایندر، فرمانده نیروی دریایی، و نصرالله نقدی و غرق کشتی ببر و پلنگ در امروز رسید. موقعی که سرهنگ ارفع یکی از آن تلگرافات را در حضور من به عرض شاه رساند، اعلیحضرت با صدایی دلخراش فریاد کرد پس چه ماند؟
درحالیکه رضاشاه تصمیم برکناره گیری داشت، هیئت دولت نظر به استعفای دولت و روی کار آمدن دولت جدید داد. نظر بر فروغی قرار گرفت – فردی که با دل شکستگی از قدرت کنار رفته بود. بولارد انتصاب فروغی را برای «خوشایند» انگلیسی ها می داند. سهیلی، وزیر خارجۀ او هم در انگلستان شناخته شده بود. تقدیر چنان بود که محمدعلی فروغی اولین و آخرین نخست وزیر سلطنت پهلوی اول باشد.
سقوط
با استعفای رجبعلی منصور در پنجم شهریور، محمدعلی فروغی به نخست وزیری برگزیده شد. فروغی در پاسخ برادرش، میرزا ابوالحسن خان، برای پذیرش این مقام گفته بود:
میرزا ابوالحسن خان، یک عمر مردم ایران به ما احترام گذاشتند، مقام دادند، زندگی ما را تأمین کردند، همۀ اینها را برای یک شب. و آن امشب است که به من احتیاج دارند، بگویم نه؟
رضاشاه فروغی را در انتخاب و تغییر وزرا آزاد گذارد و در همان گفتگو، تصمیم به ترک مخاصمه گرفته شد. نخست وزیر در ششم شهریور به مجلس رفت. او در نطق خود بر «حفظ مناسبت با دول خارجه مخصوصا” همسایگان » تأکید کرد و گفت:
خاطر آقایان محترم را مستحضر می سازم – دولت و ملت ایران صمیمانه طرفدار صلح و مسالمت بوده و می باشد. برای اینکه این نیت تزلزل ناپذیر کاملاً بر جهانیان مکشوف گردد، دولت به پیروی نیات صلح خواهانۀ اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به قوای نظامی کشور هم اکنون دستور میدهد که از هرگونه عملیات مقاومت خودداری نمایند تا موجبات خونریزی و اختلال امنیت مرتفع شود و آسایش عمومی حاصل گردد.
آمدن فروغی شمارش معکوس برای سقوط رضاشاه بود. در این زمان اوضاع آشفته ای حاکم شده بود. دولت های شوروی و انگلیس در هشتم شهریور یادداشت جدیدی دادند و از ایران خواستند به قشون خود در شمال، جنوب و غرب دستور عقب نشینی دهد تا این مناطق به اشغال نیروهای آنها درآید. همچنین آلمانها اخراج گردند و دیگر هیچ آلمانی وارد ایران نشود. با شایعۀ ورود نیروهای متفقین به تهران، رضاشاه در هشتم شهریور تصمیم به ترک پایتخت و عزیمت به اصفهان گرفت. با تضمین متفقین مبنی بر تصرف نکردن تهران، این سفر منتفی شد. اقدام ستاد جنگ به ریاست سرلشکر ضرغامی در ترخیص سربازان وظیفه، اوضاع را بغرنج تر کرد – سربازانی که خلع سلاح شده، «کفش های سربازی را به دست گرفته، پای برهنه یا گیوه به پا در حرکت بودن». هرج و مرج کشور و پایتخت را فرا گرفت. ستاد جنگ برای مقابله با این وضعیت، تصمیمی متفاوت با تصمیم قبلی خود گرفت. ستاد جنگ برای حفظ پایتخت و سایر شهرها اعلام کرد سی هزار سرباز پیمانی در ازای هر نفر ماهانه سی تومان استخدام می کند. در پی این اتفاقات، رضاشاه در روز یکشنبه، نهم شهریور، سران ارتش را به کاخ سعدآباد احضار کرد. در این دیدار، سرلشکر احمد نخجوان، کفیل وزارت جنگ، و سرتیپ علی ریاضی را به جهت اتخاذ چنین تصمیماتی تنبیه کرد و آنها را خلع درجه و بازداشت کرد. پس از آن هم بدون اینکه فروغی را برخلاف توافق قبلی در جریان امر قرار دهد، در همان جلسه بــــه سرلشکر محمد نخجوان ( امیر موثق) گفت:
تو از الان وزیر جنگ هستی. برو خود را به نخست وزیر معرفی کن. ضمناً دادگاهی تشکیل بدهید که این خائینین محاکمه شوند. ریاست دادگاه با خود من خواهد بود.
سفارت انگلیس به طرق مختلف افکار عمومی را بر ضد رضاشاه تشویش میکرد و با اقداماتی چون مذاکره با حمید میرزا، فرزند محمدحسن میرزای قاجار، برای در اختیار گرفتن تاج و تخت ایران، نشان دادند که علاقه ای به خاندان پهلوی ندارند. برنامه های رادیو بی بی سی هم که در تهران توسط میس آن لمبتون، وابستۀ مطبوعاتی سفارت نوشته می شد، نوک پیکان حملات خود را متوجه رضاشاه ساخت. در برنامه های فارسی این رادیو به تشریفاتی بودن مجالس دورۀ رضاشاه، اعمال خشونت توسط او علیه وزیران، کشتن برخی از رجال مانند مدرس و تیمورتاش، کنترل شخصی درآمدهای نفتی، فقر طبقات گوناگون جامعه، مال اندوزی، احتکار و … اشاره و تأکید می شد. این برنامه ها علاوه بر تحریک افکار عمومی علیه شاه، پیام هایی نیز برای خود او داشت. شاه که در آن روزها در سعدآباد به سر میبرد سعی کرد از اطرافیان اوضاع جامعه را جویا شود. در یکی از روزها از نصرالله انتظام دربارۀ اوضاع پرسید. انتظام دربارۀ پاسخگویی به شاه مینویسد: مادام که سئوالات شاه راجع به مسائل خارجی بود، دادن جواب اشکالی نداشت، ولی به امور داخلی که میرسید، وضع مشکل میشد و اگر میگفتم خبری نیست، برخلاف وجدان و حقیقت گفته بودم و اگر میخواستم حقایق را بگویم ، از نزاکت دور بود… به این جهت وقتی شاه پرسید در شهر چه خبر است و مردم چه میگویند، برای این که هم کتمان حقیقت نکرده باشم و هم چیز زننده ای نگویم ، عرض کردم : بیشتر صحبت ها در اطراف رادیوی لندن است و مثل این میماند که نقشه و برنامه ای دارند، زیرا روز به روز بر شدت حملات می افزایند. شاه بی این که متغیر یا برآشفته شود، روی خود را به ولیعهد کرد و گفت میبینی: انتظام هم همان عقیدۀ مرا دارد.
ادامه دارد…