این داستان عاشقانه شالیم و جانسون است. عشقی که در برابر گذر زمان، دوری از وطن و بیماری آلزایمر تاب آورده است. زمانی که به نظر میرسید عشق آنها در Memory Care community ممکن است دوام نیاورد، در واقع قویتر هم شد.
شالیم و جانسون در کودکی در ایران با هم آشنا شدند، جایی که جانسون عاشق شالیم شد. او در طول زندگیاش عشق خود را با سادهترین اما عمیقترین جمله “دوستت دارم بیشتر از خودم” و بوسهای بر دستش ابراز میکرد.
اما بعد از بزرگ شدن، مسیرهای زندگی، آنها را جداگانه به گوشهی دیگری از دنیا برای تحصیل هدایت کرد: ایالات متحده. شالیم پرستاری خواند و جانسون مهندسی. با این حال، جانسون هرگز دست از دوست داشتن شالیم برنداشت و بعد از اینکه دوباره همدیگر را دیدند، از او خواستگاری کرد. آنها در سال ۱۹۷۴ ازدواج کردند، تصمیم گرفتند آمریکا را خانه جدید خود کنند و صاحب دختری به نام سارا شدند.
در نهایت به لسآنجلس، کالیفرنیا نقل مکان کردند. سارا بزرگ شد و به سنحوزه رفت. با این حال، آنچه باید سالهای آرامش آنها میبود، در سال ۲۰۱۹ تغییر کرد و زندگیشان دوباره دستخوش تغییر شد. جانسون به آلزایمر زودرس مبتلا شد.
طبیعتاً، شالیم و جانسون هر کاری که میتوانستند برای حفظ زندگیشان انجام میدادند، اما این کار به طور فزایندهای سختتر میشد. او نیاز به خوابیدن در اتاقی جداگانه داشت. او مستعد حوادث بود و به تنهایی پرسه میزد. سارا برای او وقت ملاقات با پزشک رزرو میکرد و هر وقت که میتوانست به لسآنجلس میرفت تا کمک کند. اما مشهود بود که تلاشهای همه کافی نیست: او به Memory Care community نیاز داشت.
بزرگترین نگرانی و ترس شالیم و جانسون این بود که توانسته بودند ۵۰ سال با هم بمانند، اما اکنون در سختترین دوران خود، از هم جدا میشدند. پس از فکر زیاد، سارا و والدینش تصمیم گرفتند که نقل مکان به یک جامعه بازنشستگی نزدیک سارا در سنحوزه به نام Watermark در المادن بهترین گزینه خواهد بود، حتی اگر به این معنی باشد که جانسون در نهایت مجبور شود به طور جداگانه در بخش Memory Care زندگی کند.
با نگاهی به گذشته، سارا گفت که آرزو میکرد زودتر به آنجا نقل مکان میکردند. پس از اینکه در سال ۲۰۲۱ ساکن آنجا شدند، کیفیت زندگی آنها بهبود یافت. شالیم در بخش زندگی با کمک و جانسون در بخش Memory Care زندگی میکنند. به محض اینکه بتوانند، اولین کاری که صبح انجام میدهند این است که همدیگر را ببینند و بیشتر روز را با هم بگذرانند.
شالیم دیگر نگران این نیست که جانسون پرسه بزند یا گم شود و او مجبور نیست دائماً مراقب او باشد. وقتی خسته میشود، میتواند استراحت کند، با این دانش که تیم بخش Memory Care آنجا هستند. سارا گفت: «تیم واترمارک در المادن بسیار دلسوز هستند. من نمیتوانم به اندازه کافی از آنها تعریف کنم. و من تفاوت را در مادرم دیدهام – او وزنی را که از نگرانی از دست داده بود، پس گرفته و به نظر میرسد بیشتر استراحت کرده است.»
سارا همچنین تغییری را در زندگی خود تجربه کرده است – او میتواند به جای اینکه همیشه سعی کند مشکلات را حل کند، روی لذت بردن از هر دقیقه با آنها تمرکز کند. او میتواند مادرش را برای ناهار بیرون ببرد و وقت با کیفیتی را با پدرش بگذراند. او همچنان وقت ملاقاتهای پزشکی آنها را رزرو میکند و هنوز هم نگرانیهایی را دارد که هر دختری نسبت به والدین سالخورده دارد – اما آنها بسیار کمتر هستند.
سارا یک حسرت دارد.
«اگر پدر و مادرم زودتر به واترمارک نقل مکان کرده بودند، فرصت این را داشتیم که کارهای بیشتری را با هم انجام دهیم. به خصوص به این دلیل که واترمارک فعالیتهای زیادی دارد تا به ساکنان زندگی پویایی بدهد، مانند گردشهای بیرون، برنامههایی که حول علایق شما ساخته شدهاند، یک استخر شنا و حتی یک میز بیلیارد، بازی مورد علاقه پدرم.
امسال، شالیم و جانسون پنجاهمین سالگرد ازدواج خود را جشن گرفتند و مدیر ناهار خوری Watermark یک شام ویژه برای کل خانواده تدارک دید، و حتی یک کیک با رویه کیک عروسی سال ۱۹۷۴ خود که سارا اخیرا پیدا کرده بود، درست کرد. در حالی که وضعیت جانسون نیاز به مراقبت از حافظه دارد، این فصل جدید در زندگی آنها این فرصت را به آنها می دهد که هر روز را به یک قرار عاشقانه تبدیل کنند. حالا مثل همیشه جانسون هر روز عشقش را به شالیم اعلام می کند. می گوید: «من تو را بیشتر از خودم دوست دارم» و دست او را می بوسد.