آداب فرهنگی و آیین ملی در ایران باستان – قسمت ۲۷

ای وطن ای مادر تاریخ ساز              ای مرا بر خاک تو روی نیاز

ای  کویر تو بهشت جان من               عشق  جاویدان من، ایران من

نویسندگان: سید سعید زمانیه شهری و سونیا سیدالحسینی

فصل پنجم سلسله مقالات ايران باستان (جشن های باستانی)

به نام خداوند رنگین کمان 

خداوند بخشنده مهربان

خداوند مهسا، حدیث و کیان

خداوند یک ملت همزبان 

که این خانه مادری، میهن است

که ایران زمین، کاوه اش یک زن است 

ادامه جشن های آبان و شروع جشن های آذر:

جشن آبانگان در گذشته: در گذشته این جشن را بیش از جشن های دیگر می شناختند. در آن روز چیزی را در آب نمی شستند و به آب چشمه ها و جویبارها آب زور (اوستای ویژه آب) می خواندند. نیاکان زرتشتیان در آن روز بنای کهریزها و قنات ها را آغاز می کردند. زرتشتیان بنا به آموزه های پیامبر خود برای طبیعت و عناصر آن احترام خاصی قائلند و در واقع به پاک داری محیط زیست یعنی چهار آخشیک یا همان عناصر اربعه (آب، باد، خاک و آتش) می پردازند. مثلاً برای آتش نیایش و برای آب آبزور و… را دارند و پاکی و اشویی را پایه و اساس این می دانند و جشن آبان هم از این نظر برای آنان از اهمیت ویژه ای برخوردار است که معتقدند آب عنصر حیات و آبادانی است. در گذشته در چنین روزی مردم ملبس به لباس سفید به کنار چشمه ها و رودها می رفتند و به ستایش و پرستش خداوند می پرداختند. این جشن نیز سال هاست که به دست فراموشی سپرده شده است. 

۲) تیرماه سیزه شو: دوازدهم آبان ماه روز، برابر با سیزدهم تیرماه تقویم طبری، جشنی به نام «تیرما سیزه شو» یا «تیرماه سیزه شو» در گاهشماری باستانی تبری، همان جشن تیرگان در مازندران است. 

۳) دهواحنینا: روز هیجدهم ماه تورا مندایی برابر با ۱۴ آبان در گاهشماری ایرانی است. در گاهشماری صابئین مندایی روز هیجدهم ماه تورا (چهارمین ماه سال) جشنی برپا می شود به نام «دهواحنینا» یا «عید کوچک» که از آیین های این جشن می توان به دید و بازدید و تهیه ی خوراکی های ویژه نام برد. 

۴) جشن پاییزانه: پانزدهم آبان/ دی به مهر روز، جشن میانه فصل پاییز، هنگام برگزاری جشنی به نام «پاییزانه» یا «جشن میانه ی پاییز» است که در گاهشماری گاهنباری نیز هنگام یکی از گاهنبارها به نام «آیاثرم در اوستا (آیاثریمه) به معنای «آغاز سرما» بوده است. این گاه در باور سنتی زرتشتیان هنگامی است که خداوند گیاهان و رستنی ها را آفریده است. جشن پاییزانه هنوز در بین مردم کرمانشاه برگزار می شود و از مراسم این جشن می توان به خواندن دعا و پختن خروس به شمارگان فرزندان خانواده نام برد. 

  آموزش آشپزی: دسر ساندویچی قلبی ولنتاین

۵) گالشی جشن: بیست و هفتم آبان/ آسمان روز، برابر سیزدهم تیرماه دیلمی و روز جشن تیرگان در گیلان که به نام «تیر جشن» و «گالشی جشن» شناخته می شود. 

جشن های ماه آذر:

یکم آذر/ اورمزد روز روز برگزاری «آذر جشن»، یکی دیگر از جشنهای در پیوند با آتش به مناسبت فرا رسیدن ماه آذر و برافروختن نخستین شعله ی زمستانی است.

۱) کوسه برنشین: هرمزد روز از آذرماه برابر با ۱ آذر در گاهشماری ایرانی؛ در روزگار ساسانیان آغاز بهار به دلیل در نظر نگرفتن کبیسه با اول آذرماه مصادف بود از این رو مراسم سنتی «بهار جشن» را در آغاز آذرماه که همزمان با بهار بود انجام می دادند. یکی از این مراسم که شهرتی بسیار داشت و همانند جشن های کارناوالی بوده است «کوسه برنشین» نام دارد. بیرونی شرح این رسم را چنین آورده که در نخستین روز از آذرماه – یا نخستین روز بهار – مردی کوسه (بی ریش) با شمایلی عجیب و غریب را بر خری می نشاندند که به دستی کلاغ داشت و به دستی بادبزن و خود را مرتب باد می زد. او برای جلوگیری از نفوذ سرما با روغن های گرم کننده ی ویژه ای خود را چرب کرده و خوراک و آشامیدنی های گرم کننده می خورد؛ مردم به این کوسه ی ژنده پوش که اشعاری در وصف بدرود با زمستان و سرما می خواند می خندیدند و آب و برفابه به سوی او پرتاب می کردند. شمار فراوانی از مردم کوچه و بازار و نیز برخی ماموران حکومتی به دنبال او بودند و او مجاز بود که از هر خانه و دکانی یک درم سیم یا یک دینار بگیرد. اگر کسی از پرداختن این وجه سرباز می زد مرد کوسه می توانست از ظرف مرکب سیاه یا گل سرخ رنگی که همراه داشت او یا خانه او را نشان کند و گاه به لودگی فرمان تاراج او را می داد. بخشی از این پول که از آغاز مراسم تا میانه ی روز به دست می آمد سهم حاکم و در آمد میانه ی روز تا پایان مراسم به هنگام غروب سهم کوسه و همراهان او بود. مردم از ترس حکومت و مسخرگی و لودگی کوسه و نیز از بیم آلوده شدن لباس و جامه معمولا این پول را پرداخت می کردند. پس از غروب آفتاب، کوسه باید می گریخت و پنهان می شد، و گرنه مردم مجاز به ضرب و شتم او بودند و کسی نیز مانع آن ها نمی شد. 

در برهان قاطع نیز می خوانیم: «جشنی است که پارسیان در غره ی آذرماه می کرده اند و وجه تسمیه اش آن است که در این روز مرد کوسه ی یک چشم بدقیافه ی مضحکی را بر الاغی سوار کرده و داروی گرم بر بدن او طلا می کردند و آن مرد مضحک مروحه و بادزنی در دست داشت و پیوسته خود را باد می کرد و از گرما شکایت می نمود و مردمان برف و یخ بر او می زدند و چندی از غلامان پادشاه نیز با او همراه بودند و از هر دکانی یک درم سیم می گرفتند و اگر کسی در چیزی دادن اهمال و تعلل می کرد گل سیاه و مرکب که همراه او بود بر جامه و لباس آن کس می پاشید و از صباح تا نماز پیشین هرچه جمع می شد تعلق به سرکار پادشاه داشت و از پیشین تا نماز دیگر به کوسه و جمعی که با او همراه بودند و اگر کوسه بعد از نماز دیگر به نظر بازاریان در می آمد او را آنقدر که توانستند می زدند و آن روز را به عربی «رکوب کوسبج» خوانند… گویند در این روز جمشید از دریا مروارید برآورد و در این روز خدای تعالی حکم سعادت و شقاوت فرمود هر که در این روز پیش از آنکه حرف زند بهی بخورد و ترنج ببوید تمام سال او را سعادت باشد.»  

  اسپاگتی با میگو سرخ شده و سس گوجه

در عجایب مخلوقات طوسی نیز آمده است که: «… در این روز لؤلؤ از دریا برآرند و گویند که در این روز باری تعالی حکم به سعادت و شقاوت هر کسی معلوم کرده است. هر که در این روز پیش از آن که سخن گوید «سفرجل» به تناول کند و ترنج ببوید در تمامی سال مسعود باشد.»  

شمس الدین صوفی دمشقی نیز به این مراسم اشاره دارد، با این تفاوت که در توصیف او کوسه بر گاوی می نشیند و زمان مراسم نیز هفت روز است. این جشن به جشن های بابلی «ساکنا» و «زگموگ» شباهت فراوانی دارد. 

در جشن «ساکنا»، شاه مقام خود را به یک محکوم به مرگ تفویض می کرد مرد محکوم به جامه ی شاهانه درمی آمد بر تخت می نشست و فرمان می داد و پادشاه چون دیگر رعایا در بین مردم می ماند. پس از یک روز فرمانروایی (که معمولا با فرامین طنز همراه بود) او را اعدام می کردند و شاه دوباره بر تخت می نشست. در کتاب «گوژپشت نتردام» هم ویکتورهوگو به کارناوالی در روز خاصی به نام احمق ها اشاره می کند که به این مراسم شباهت فراوانی دارد. در روزگار ما، با توجه به اینکه بهار در جای خود در اعتدال ربیعی، مراسمی در برخی مناطق ایران انجام می شود که شباهت هایی به کوسه برنشین دارد همچون مراسم «حاجی فیروز»، «پیربابو» و «عروس گولی»، اما آنچه پیداست این است که امروزه در این مراسم تنها عنصر نمایشی باقی مانده و جنبه های آیینی خود را کاملا از دست داده است، حال آنکه در مراسم «کوسه گردی» و «کوسه گلین» که هنوز در برخی مناطق قم و استان مرکزی توسط شبانان برگزار می شود، نشانه هایی از اعتقادات و باورهای اساطیری برای طلب باران دیده می شود.

  آداب فرهنگی و آیین ملی در ایران باستان - قسمت ۶

از سپیده دم تاریخ تاکنون، ایرانیان، به رغم آنکه ایران بارها در معرض هجوم دشمنان خود بوده و گاه با انقراض سلسله های شاهنشاهی سرتاسر کشور به دست بیگانگان افتاده، اما هیچگاه هویت، آداب فرهنگی و آیین های ملی خود را فراموش نکردند و در سخت ترین روزگاران که گمان می رفت همه چیز نابود شده، حلقه های مرئی و نامرئی هویت ملی، چنان آنان را با یکدیگر پیوند داده که توانستند ققنوس وار و نیلوفرانه از میان تلی از خاکستر دگربار سر بر آورند. پس از فتح ایران به دست اعراب، یکپارچگی سیاسی و دینی از ایران رخت بربست. اما اندیشه یکپارچگی ایران با ترجمه خداینامه به زبان عربی و فارسی دری باقی ماند و در قرن چهارم هجری با سروده شدن شاهنامه شکل نهایی یافت. پس از فردوسی، هویت ایرانی نه در بستر حکومتی یکپارچه به لحاظ سیاسی و دینی بلکه در بستری فرهنگی، ادبی و هنری استمرار یافت. ایرانیان شاهنامه را چون شناسنامه ملی خود حفظ کردند و منتظر فرصتی بودند تا یکپارچگی سیاسی و جغرافیائی روزگار کهن را زنده کنند که کردند. پس از پدید آمدن شاهنامه، به رغم وجود حکومتهای محلی، مفهوم “ایرانْ شهر” همچنان به حیات خود ادامه داد. گواه این معنی در مدیحه های شاعرانی چون سنایی، نظامی، خاقانی، خواجوی کرمانی و عبید زاکانی نهفته است که پادشاهانِ ممدوح خود را هر چند بر قلمروی در گوشه ای از ایران زمین حکم می راندند، “شاه ایران” یا “خسرو ایران” خطاب می کردند. هویت ایرانی در شاهنامه، در تحقیردیگران نیست که رنگ و جلا می یابد بلکه خود بر بنیادهای فکری و معنوی و اخلاقی نیرومندی استوار است. از همین رو، ملی گرایی ایرانیان در طول تاریخ هیچگاه به نژادپرستی نفرت انگیزی چون نازیسم و فاشیسم در قرن بیستم مبدل نشد. در قرن بیست و یکم ایرانیان میتوانند بر پایه همان بنیادها، به ویژه بنیادهای اخلاقی که سرتاسر شاهنامه موج میزند، در جهانی که در اثر پیشرفتهای برق آسا در فناوری ارتباطات، بیم آن می رود که بسیاری از فرهنگهای بومی فراموش شوند، هویت ایرانی خود را حفظ کنند. سخن آخر اینکه اگر دیوان حافظ ناخودآگاه جمعی ایرانیان را باز می تاباند، شاهنامه خودآگاه جمعی ایرانیان است. 

ادامه دارد….

و…. سرانجام نور بر تاریکی پیروز خواهد شد و ایران، ققنوس وار و نیلوفرانه از خاکستر خویش برخواهد خواست.                             

بگویید آهسته در گوش باد

چو ایران نباشد تن من، مباد

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان