آداب فرهنگی و آیین ملی در ایران باستان – قسمت ۲۸

ای وطن ای مادر تاریخ ساز              ای مرا بر خاک تو روی نیاز

ای  کویر تو بهشت جان من               عشق  جاویدان من، ایران من

نویسندگان: سید سعید زمانیه شهری و سونیا سیدالحسینی

فصل پنجم سلسله مقالات ايران باستان (جشن های باستانی)

به نام خداوند رنگین کمان 

خداوند بخشنده مهربان

خداوند مهسا، حدیث و کیان

خداوند یک ملت همزبان 

که این خانه مادری، میهن است

که ایران زمین، کاوه اش یک زن است 

۲) جشن آذرگان: 

نهم آذر/آذر روز جشن، «آذرگان»، جشن آتش دیگری در گرامیداشت «آذر / آتر» و ایزد منسوب به آن است.

نماز به تو ای آتش، ای بزرگ ترین آفریده ی اهورامزدا و سزاوار ستایش (یسنا ۶۲،  بند۹ ) 

روز نهم هر ماه « آذر » یا «آتر»  ( Atar ) آذر ایزد ویژه ی همه ی آتش هاست و از احترام ویژه ای نسبت به سایر آخشیج ها (عناصر) برخوردار می باشد و «جشن آذرگان» جشنی دیگر از جشن های آتش است در گرامیداشت این آخشیج و ایزد منسوب به آن. در صفحه ۲۵۶ ترجمه ی آثارالباقیه از ابوریحان بیرونی درباره ی این جشن آمده است : « … روز نهم آذر عیدی است که به مناسبت توافق دو نام آذرجشن می گویند و در این روز به افروختن آتش نیازمند می باشند و این روز جشن آتش است و بنام فرشته ای که به همه ی آتش ها موکل است نامیده شده،  زرتشت امر کرده در این روز آتشکده ها را زیارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمایند. »  

در «فرهنگ جهانگیری»، «برهان قاطع»، «مروج الذهب مسعودی» و «المدخل فی صناعه احکام النجوم» از کیا کوشیار ابن لبان با شهری جیلی، این جشن را «آذرخش» نوشته اند. در جشن های آتش مردم روی بام خانه ها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و پایکوبی و نیایش و فرآوری خوراک های ویژه و «آفرینگان خوانی» جشن می گیرند. نزد ایرانیان، جشن آذرگان از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و همچون نوروز و مهرگان بر آن ارج می نهاده اند. در این روز آتشکده ها را آراسته و آذین بندی می کردند و در آن جایگاه مقدس مراسم ویژه ای برای جشن برگزار می کردند. نظافت و پاکیزگی، از جمله ستردن موی و چیدن ناخن در این روز نیک بود و معتقد بودند در این روز مشاوره و رایزنی درباره ی امور و دشواری ها به نتیجه ی مطلوب می انجامد. آتش به طور عموم از روزگاران بسیار کهن تا به امروز مورد توجه همه ی اقوام روی زمین بوده و هر قوم و طایفه ای به شکلی آن را ستوده اند. 

دانشمند آلمانی «شفتلویتز» در کتاب خود «آیین قدیم ایران و یهودیت» نوشتار بسیار مفیدی در این باره دارد و نشان می دهد که چگونه همه ی ملل جهان از هر نژاد آتش را می ستایند و از متمدن ترین کشورها در اروپا تا وحشی ترین قبایل آفریقایی در ستودن این عنصر درخشان با یکدیگر شریک هستند. در نزد هندوان نیز، «آگنی» اسم آتش و نام پروردگار آن است و در «ریگ ودا» ی هندوان و اوستای ایرانیان اسم پیشوای دینی هر دو دسته از آریایی ها، «آتره ون» می باشد که به مانک آذربان و آن کسی که از برای پاسبانی آتش گماشته می شده،  بوده است.

  فردوسی، حکیم طوس، طبیب زبان پارسی - قسمت 21

همچنان در «وستالیس» در رم قدیم دختری پاکدامن و دانا از خاندانی شریف به نگهبانی و زنده نگه داشتن آتش مقدس در معبد «وستا»  موظف بوده است و در مدت خدمتش که ۳۰ سال بوده،  می بایست با کمال پاکی و پرهیزگاری و تقدس به سر برد و نگذارد آتش مقدسی که پشتیبان دولت رم تصور می شد خاموش گردد. 

۳) عاشوریه: 

بیست و هفتم ماه کیسلو عبری برابر با ۲۷ آذر در گاهشماری ایرانی در این روز (روز نخست سرطانا) صابئین مندایی به یاد غرق شدگان توفان نوح مراسمی به نام «لوفانی»  و «دخرانی»  برگزار می کنند. 

۴) جشن «شب چله» یا «یلدا»: 

سی ام آذر / انارام روز جشن، «شب چله» یا «یلدا»، انقلاب زمستانی و جشن زایش خورشید است. ایرانیان در این شب با فراهم آوردن خوراکی های گوناگون تا بامداد به انتظار دیدار نخستین پرتوهای خورشید بیدار می نشسته اند. بیرونی در «آثارالباقیه» از آن با نام «میلاد اکبر» نام برده و منظور از آنرا «میلاد خورشید» دانسته است. تقویم میلادی نیز با اندک تغییراتی ادامه همین میلاد است که بعدها آن را به میلاد مسیح نسبت داده اند. همچنین هنگام جشن پایان پاییز و نیز نیمه سال و گاهنباری به نام «میدیارم» در اوستایی «معی دیاییریه» به معنای «میانه سال» و منظور سال گاهنباری است با مبدأ آغاز تابستان می باشد. می ستاییم مهر را آنکه از آسمان بر فراز برجی پهن با هزاران چشم بر ایرانیان می نگرد نگاهبان زورمندی که هرگز خواب به چشم او راه نیابد آن که مردمان را از نیاز و دشواری برهاند. 

«شب چله» (یلدا) یا جشن زایش مهر، درازترین شب سال و شب زادن دوباره ی خورشید و آغاز فصل زمستان است که یادگاری هفت هزار ساله و ارزشمند از نیاکان فرهیخته ی مان به شمار می آید. ایرانیانی که هزاران سال پیش دریافتند که گاه شماری بر پایه ی ماه نمی تواند گاه شماری درستی باشد. پس به پژوهش درباره ی حرکت خورشید پرداختند و گاه شماری خود را بر پایه ی آن قرار دادند. ایشان حرکت خورشید را در برج های آسمان اندازه گیری کردند و برای هر برجی نام خاصی گذاشتند و دریافتند هنگامی که بر آمدن خورشید با بر آمدن برج «بره» در یک زمان باشد، بهار است و دریافتند که در ابتدای پاییز و بهار روز و شب برابر است و در ابتدای تابستان روز بلندتر از شب است. ایرانیان باستان گاه شماری خود را بر اساس چله (چهل روز) تقسیم کردند و ۹ چله (ماه) داشتند. می دانیم که در فرهنگ ایرانیان عدد چهل مانند عدد هفت و دوازده قداست خاصی دارد. واژه های «چله نشستن»، «چل چلی» و در طبرستان واژه های «پیرا چله، گرما چله» نشانه ی اهمیت این عدد در میان فرهنگ ایرانی است. امروزه برخی به اشتباه بر این گمانند که مراسم شب چله برای رفع نحوست بلندترین شب سال برگزار می شود، اما می دانیم که در باورهای کهن ایرانی هیچ روز و شبی، نحس و بد یوم شناخته نمی شده است و جشن شب چله، همچون بسیاری از آیین های ایرانی، ریشه در رویدادی کیهانی دارد. در گاهشماری ایرانی که دقیق ترین گاهشماری ها و سازگارترین آن ها با تقویم طبیعی است، همواره و در همه ی سالها، شب چله و انقلاب زمستانی برابر با شامگاه سی ام آذرماه و بامداد یکم دی ماه است. 

  آبدیدگی، دوره دیگری از رشد (5)

شب چله در آیین مهر: 

همان گونه که در پیش آمد، شب چله زاد روز ایزد مهر یا میترا است. نخستین روز زمستان به نام «خوره روز» (خورشید روز)، روز تولد مهر و نخستین روز سال نو بشمار می آمده است و امروزه کارکرد خود را در تقویم میلادی که ادامه ی گاهشماری میترایی است و حدود چهار سده پس از مبدا میلادی به وجود آمده، ادامه می دهد. کیش مهر (میتراییسم) تاثیر گذارترین آیینی است که پس از مهاجرت آریاییان در زمان فریدون به اروپای کنونی رفت و ردپای آن را در همه ی ادیان جهان می توان مشاهده کرد. کلمه ی یلدا واژه ای سریانی است و به معنای تولد یا میلاد است. در برخی منابع آمده است که پس از مسیحی شدن رومیان، چهارصد سال پس از تولد عیسی مسیح، کلیسا جشن تولد مهر را به عنوان زاد روز عیسی پذیرفت، زیرا زمان دقیق تولد وی معلوم نبود. در واقع یلدا یک جشن آریایی است و پیروان میتراییسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار می کرده اند. وقتی میتراییسم از تمدن ایران باستان به سایر جهان منتقل شد در روم و بسیاری از کشورهای اروپایی روز ۲۱ دسامبر به عنوان تولد میترا جشن گرفته می شد ولی پس از قرن چهارم میلادی در پی اشتباه محاسباتی، این روز به ۲۵ دسامبر انتقال یافت و از سوی مسیحیان به عنوان روز کریسمس جشن گرفته شد. از این روست که تا امروز بابا نوئل با لباس و کلاه مغان ظاهر می شود و درخت سرو و ستاره ی بالای آن هم یادگاری از کیش مهر و فرهنگ ایرانی است. 

  فردوسی، حکیم طوس، طبیب زبان پارسی – قسمت 18

از سپیده دم تاریخ تاکنون، ایرانیان، به رغم آنکه ایران بارها در معرض هجوم دشمنان خود بوده و گاه با انقراض سلسله های شاهنشاهی سرتاسر کشور به دست بیگانگان افتاده، اما هیچگاه هویت، آداب فرهنگی و آیین های ملی خود را فراموش نکردند و در سخت ترین روزگاران که گمان می رفت همه چیز نابود شده، حلقه های مرئی و نامرئی هویت ملی، چنان آنان را با یکدیگر پیوند داده که توانستند ققنوس وار و نیلوفرانه از میان تلی از خاکستر دگربار سر بر آورند. پس از فتح ایران به دست اعراب، یکپارچگی سیاسی و دینی از ایران رخت بربست. اما اندیشه یکپارچگی ایران با ترجمه خداینامه به زبان عربی و فارسی دری باقی ماند و در قرن چهارم هجری با سروده شدن شاهنامه شکل نهایی یافت. پس از فردوسی، هویت ایرانی نه در بستر حکومتی یکپارچه به لحاظ سیاسی و دینی بلکه در بستری فرهنگی، ادبی و هنری استمرار یافت. ایرانیان شاهنامه را چون شناسنامه ملی خود حفظ کردند و منتظر فرصتی بودند تا یکپارچگی سیاسی و جغرافیائی روزگار کهن را زنده کنند که کردند. پس از پدید آمدن شاهنامه، به رغم وجود حکومتهای محلی، مفهوم “ایرانْ شهر” همچنان به حیات خود ادامه داد. گواه این معنی در مدیحه های شاعرانی چون سنایی، نظامی، خاقانی، خواجوی کرمانی و عبید زاکانی نهفته است که پادشاهانِ ممدوح خود را هر چند بر قلمروی در گوشه ای از ایران زمین حکم می راندند، “شاه ایران” یا “خسرو ایران” خطاب می کردند. هویت ایرانی در شاهنامه، در تحقیردیگران نیست که رنگ و جلا می یابد بلکه خود بر بنیادهای فکری و معنوی و اخلاقی نیرومندی استوار است. از همین رو، ملی گرایی ایرانیان در طول تاریخ هیچگاه به نژادپرستی نفرت انگیزی چون نازیسم و فاشیسم در قرن بیستم مبدل نشد. در قرن بیست و یکم ایرانیان میتوانند بر پایه همان بنیادها، به ویژه بنیادهای اخلاقی که سرتاسر شاهنامه موج میزند، در جهانی که در اثر پیشرفتهای برق آسا در فناوری ارتباطات، بیم آن می رود که بسیاری از فرهنگهای بومی فراموش شوند، هویت ایرانی خود را حفظ کنند. سخن آخر اینکه اگر دیوان حافظ ناخودآگاه جمعی ایرانیان را باز می تاباند، شاهنامه خودآگاه جمعی ایرانیان است. ادامه دارد….

و…. سرانجام نور بر تاریکی پیروز خواهد شد و ایران، ققنوس وار و نیلوفرانه از خاکستر خویش برخواهد خواست.                             

بگویید آهسته در گوش باد

چو ایران نباشد تن من، مباد

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان