در باب حکمت زندگی

اثر: آرتور شوپنهاور
نویسنده نقد: سادراکارتا

آرتور شوپنهاور فیلسوف برجسته و با نفوذ آلمانی است. نفوذ او در اخلاق، ادبیات و هنر چنان مشهود است که فیلسوفان بسیاری چون فروید، تولستوی و حتی ژان پل سارتر از او و البته خودش از کانت و گوته تاثیر پذیرفته است. در بسیاری از نوشته ها فلسفه شوپنهاور، منشا فلسفه مدرن شناخته شده است و به همین دلیل مطالعه ی چند کتاب از او برای آشنایی با اندیشه و فلسفه اش خالی از لطف نیست. کتاب در باب حکمت زندگی، کتابی است نوشته ی این فیلسوف که در این مقاله سعی کرده ام نقدی بر آن بنویسم.

به نظرم شوپنهاور فیلسوفی سهل ممتنع گوی است! در نوشته های خود مدام در تلاش است که با روان ترین جملات ، سخت ترین مفاهیم را بیان کند چرا که معتقد است ، هنر آن است که مسائل پیچیده به زبانی ساده بیان شود و نه مسائل ساده پیچیده شوند.

در ابتدا کتاب به نظر بسیار ساده، سلیس و روان می آید اما در پایان متوجه می شوید که درک اندیشه ی شوپنهاور سنگین و سخت است. البته شوپنهاور فیلسوفی با اندیشه تاریک و یا فلسفه ای بدبینانه ست. به عقیده ی او شر بر خیر پیروز می شود و خوی حیوانی انسان چیره است و این یکی از دلایلی است که انسان همواره اسیر جنگ است. او انزوا طلبی را امری کار آمد و فردیت را عاملی مهم در راه رسیدن به سعادت میداند. شوپنهاور رنج را سرمنشا هستی، سعادت را دست نیافتنی، امیال را موانعی برای رسیدن به اهداف والا و شخصیت را تغییر ناپذیر میداند!

  سلسله مقالات “مولوی، معلم بلخی، شمس شعر شرقی” (8)

هر چه که درخوانش کتاب پیش تر می روید، موضوع آن پیچیده تر، جذاب تر و عمیق تر می شود و البته درک منظور نویسنده دشوار تر می شود. اما شیرینی فهم مطالب ارزش تحمل این دشواری را دارد. به نظر من بخش سومِ فصل پنجم اوج زیبایی تفکرات شوپنهاور، دراین کتاب است . عمیقا توصیه می کنم هر کس که فرصت خواندن این کتاب را ندارد، حداقل فصل پنجم را مطالعه کند.

تمام فلسفه شوپنهاور در این خلاصه میشود که منشا و مبدا و حقیقت همه هستی در” رنج” است و این رنج ابدی ست او معتقد است هر چه انسان اگاه تر باشد بیشتر رنج می کشد. شوپنهاور راه رهایی از این رنج را در سه چیز خلاصه میکند:

۱- تامل و خودشناسی، او بیشتر به شناختن فیزیک، جسم یا بدن و سلامت جسمی توجه می کند و ظاهرا اعتقادش بر این بوده که در سایه ی تمرکز بر جسم است که به خواهش ها ، تمایلات و در نهایت به حقیقت خود دست میابیم!

۲- رهایی از اراده

۳- پناه بردن به هنر و در راس آن موسیقی

شوپنهاورالبته با استاندارد های فلسفی خودش به سرنوشت اعتقاد دارد. از نظر او مسیر زندگی انسان تحت تاثیر دو عامل است: سلسله اتفاقات و تصمیمات فردی. این دو عامل البته مستقل نیستند بلکه بر یکدیگر تاثیر میگذارند و یکدیگر را متقابلا تغییر میدهند .

در تضاد با بسیاری فیلسوفان که خوشبین بودند و منشا هستی را در حقیقتی زیبا می‌دیدند، شوپنهاور منشا هستی را حقیقتی زشت و پر رنج می بیند و معتقد است که این نوع خوشبینی فیلسوفان، در واقع دهن کجی است به تمام دردها ، رنج ها و آلام بشریت!

  شجریان: سروش مردم، فردوسی موسیقی ایران – قسمت سی و پنجم

این فیلسوف خدا ناباور، نبودن را بر بودن ترجیح می دهد، چرا که معتقد است نتیجه بودن، خواستن است و خواستن از اراده سرچشمه می گیرد، بنابراین تا زمانی که عقل از اراده خلاصی پیدا نکند باید رنج کشید و راه رهایی از این رنج، این است که انسان از رنجهایش بزرگتر شود. اما این چیزی ست که تنها در درون انسان اتفاق می افتد و نه در جهان بیرون. در واقع باید از درون به قدری غنی شد که نیازی به جهان عینی نداشت و این یعنی تنها راه رهایی از رنج.

در انتهای کتاب در خصوص اندیشه شوپنهاور دچار شک میشویم که آیا بدبین بودن او ناشی از شکاکیت او بوده است یا پدیده ها را به درستی بد می دیده است؟

برای درک درست این کتاب فلسفی، توصیه می کنم که کتاب “جهان به مثابه اراده و تصور” اثر همین فیلسوف و همچنینن کتاب “درمان شوپنهاور” اثر اروین د. یالوم در کنارآن خوانده شود تا بهتر متوجه فلسفه و جهان بینی این فیلسوف شد.

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان