سلسله مقالات “مولوی، معلم بلخی، شمس شعر شرقی” (۳۴)

مولوی

نویسنده: سید سعید زمانیه شهری 

فصل دوم سلسله مقالات «مولوی، معلم بلخی، شمس شعر شرقی» – قسمت سی و یک

به نام خداوند رنگین کمان

خداوند بخشنده مهربان

خداوند مهسا، حدیث و کیان

خداوند یک ملت همزبان 

که این خانه مادری، میهن است

که ایران زمین، کاوه اش یک زن است

* داستان تفرقه انداختن باغبان بین صوفی و فقیه از مثنوی معنوی مولوی:

مرد باغبانی وقتی وارد باغش شد، با تعجب دید که سه نفر از قشرهای مختلف با بی شرمی تمام مشغول خوردن میوه هایش هستند. یکی از آنان مردی فقیه، دیگری مردی صوفی مسلک و سومی نیز لباس سبز سیدی به تن داشت. باغبان اول با خود گفت اتحاد این سه نفر مجال غلبه کردن را به من نخواهد داد، لذا بهتر است، ابتدا آنان را به هر نحوی از هم جدا کرده و سپس خدمت تک تک آنان برسم. به همین دلیل مرد صوفی را به دنبال نخود سیاهی فرستاد و آن گاه به آن دو نفر دیگر رو کرده و گفت؛ ای سید شما به گردن من حق دارید و این باغ متعلق به شماست و شما هم ای مرد دانشمند و فقیه بزرگوار که دین و دنیای ما از زحمات شما زنده است، این باغ در مقابل تلاش های شما تحفه ناقابلی بیش نیست، ولی من در تعجبم این مرد به ظاهر صوفی و شکمباره، چگونه به خود اجازه داده، خود را به شما چسبانده و از این میوه ها دزدیده و بخورد، آیا به من اجازه می دهید او را از باغ بیرون کنم. آن دو که دیدند ضرری به ایشان نمی رسد، اعتراضی نکردند، با دیدن این عکس العمل باغبان بلافاصله چماقش را برداشته و به سمت آن مرد حمله ور شد و با ضربات پی در پی او را بیرون کرده و به سختی مجازاتش کرد. سپس به آن سید گفت، لطف کن و از درون منزل مقداری غذای خوشمزه آماده کرده ام بیاورید و تا با هم بخوریم، با رفتن او، به مرد فقیه گفت شما بهتر از من می دانید، هر کس اگر از چیزی دم زند از علائم و نشانه هایش می توان ادعایش را تشخیص داد، مثلاً شما که ظاهری فقیهانه دارید حرف زدنتان، دلیل بر این علم است، ولی این روزها بسیاری از مردم فرصت طلب و حیله گر خود را به بزرگان منتسب می کنند تا از مردم به نحوی اخاذی نمایند، به نظر شما از سکنات این مرد، سید بودنش معلوم است؟ پس از کمی مکث بلافاصله خودش گفت به نظر من او اصلاً سید نبوده و احتمالا یکی از همین حیله گران است. در نهایت با آماده کردن ذهن او وقتی آن مرد رسید، گفت، الحق هم که بچه شیر، به شیر شبیه است، ولی ای مردک بگو بیبینم چه چیز تو شبیه بزرگان است؟ و فوراً با چماق بر سرش کوبیده و او را از پا درآورد. در آخر به سمت فقیه برگشته و گفت ای مرد فقیه تو چگونه فقیه ای هستی که فتوی دزدی از باغ مرا صادر کرده ای، مرد فقیه که تازه از کل قضیه، مطلع شده بود، گفت بزن این سزای کسی است که یاران خود را تنها بگذارد. آری یکی از موثرترین حربه ها برای رخنه در یک جمع و از بین بردن اتحاد، ایجاد تفرقه و جدایی است. لذا همیشه باید مراقب منافقان و تفرقه اندازان باشیم که رمز نابودی، در جدایی و تنهایی و تفرقه است.

همه جان من محو جانانه شد

به معشوق من، سینه کاشانه شد

و آنکه بر او جان چو جانانه گشت

سینه بر عشقش چو کاشانه گشت

وصف بر او در سخن افسانه شد

مستِ بر او این دلِ دیوانه شد

ارادتمند شما

خاک پای آستان شما