نویسنده: زهرا معایر
کاینگونه از قدوم تو فصل عبوس ما
با کوله بارخستگیش می رود به راه
اینجا نبوده ای که بینی به فصل سرد
ما بوده ایم و غرش طوفان سهمگین
دیگر بس است قصه ما نا شنیدنی است
اینک می رسی از جیب می پراکنی عطر گل و گلاب!! امیدوارم
با ما بمان مگر که به کاممان شود جهان
اکنون تو با مایی و ما به تولای نام تو
سرشاریم از امید، پر باریم از نشاط
ای شاهزاده رضای بی همتای
ای نو بهار ما بیا، تا با عطر نسیم جانفزایت
دلمان بهاری شود
و زن، زندگی و آزادی ایران عزیز
نهایی شود.