روزگاران؛ تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی

نویسنده: دکتر عبدالحسین زرین کوب

گذرگاه حوادث

موضع میانه ایی که فلات ایران در بین سرزمینهای آسیای مرکزی و آسیای صغیر دارد، واقع شدنش بین درۀ سند و درۀ فرات؛ اینکه در ماورای دیای شمالیش – دریای خزر – با دنیای اسلاو، دنیای تاتار، و دنیای اقوام سکایی، و در فراسوی دریای جنوب – خلیج فارس و دریای عمان – با دنیای هند و دنیای عرب مربوط می شود؛ اینکه بلندیهای غربی آن در امتداد زاگرس آن را از شمال با جبال قفقاز و آرارات، خاستگاههای دجله و فرات آن را با اراضی شرقی آسیای صغیر، درۀ فرات آن را با سوریه و سرزمین کنعان و جلگۀ خوزستان و بریدگیهای زاگرس، آن را با دنیای بین النهرین متصل می کند، سرنوشت این سرزمین را به عنوان « گذرگاه حوادث» رقم می زند، آغاز تاریخ آن را با تاریخ آشور و بابل، اورارتو و عیلام، لیدیه و ایونی، و تاریخ اقوام هندی و سکایی مربوط می دارد، و در عین حال نقش و وظیفۀ ایران را برای حفظ هویت خویش، در ایجاد تعادل بین فشارهای دایم و در هجوم های مستمری که در شرق و غرب و شمال و جنوب به آن وارد می شده است.
این هجوم ها و فشارها، در طرز توزیع جمعیت، در نحوۀ به وجود آمدن شهرها و دیه های اطراف و در شکل شبکه بندی راههای بزرگ و کوچک سوق الجیشی و بازرگانی، در سراسر این سرزمین تاثیر می بخشد و جمیع این احوال را تابع ضرورت می سازد. حتی به انواع مقاومت ها و واکنش های مردم این سرزمین در رویارویی با حوادث و در کنار آمدن با برخی نتایج و آثار آنها صورتهایی را که ناگزیر و لاجرم تکرارپذیرست می دهد.
ازین رو فهم جریان رویدادها، و توجیه طرز احتمالی وقوع آنها بدون توجه به اقتضای محیط و اقلیم زمین و شکل تراکم یا پراکندگی جمعیت، و ارتباط راهها با مواضع سوق الجیشی یا بازرگانی دشواری بسیار دارد و این جمله تعمقی در بعضی احوال جغرافیایی فلات را برای مورخ قابل توجه یا الزام آور می سازد.
استمرار شرایط اقلیمی و زمینی، و ضرورت جابجایی عناصر شبانکاره در اطراف فلات دوام معیشت شبانی را در تاریخ فلات به صورت تداوم معیشت کوچ نشینی «ایلات» درآورده است و در هر ناجیه یی از فلات، صورت بالنسبه خاصی به این حیات ایلاتی داده است که برای آنها میراث سنت محسوبست و تصور دگرگونی پایداری در آن، جز با دگرگونی مستمری در نحوۀ معیشت آنها دشوار به نظر می رسد.
این معیشت خاص عشایر و ایلات در هر جای فلات که هنوز به عنوان یک ضرورت باقی است شامل تربیت دام، و احیانا نوعی کشاورزی ساده، با پاره یی صنایع دستی – از جمله گلیم بافی و صنعت قالی – است. ارتباط ایلات با شهرهای مجاور هم که غالبا مبنی بر نیازهای طرفین و تا حدی تابع قدرت متمرکز ولایات یا حکومت ناحیه بوده است، سلوک این عشایر را در امنیت راهها و توسعۀ ارتباطات موثرمی سازد و همین امر گه گاه در ادوار با رکودهای طولانی، استقرار مجدد امنیتی را که به دنبال مرگ یک پادشاه یا سقوط یک سلسله به هم می خورد، دشوار می سازد. اما همانگونه که در مواقع خطر سلحشوری و رشادت آنها در دفع دشمن زره دفاعی فلات را غیرقابل نفوذ می سازد و به اندازۀ یک ارتش مجهز تاثیر دارد، در اوقات عادی هرگونه فشار به آنها، به هر بهانه و هر دستاویز که باشد، خواه زبان این عشایر ایرانی باشد خواه غیرایرانی، خطر طغیان، خطر ناامنی، و خطر تجزیه را برای ایران در دنبال دارد و عدم توجه به این نکته بارها کشور را با دشواریها مواجه شاخته است – مخصوصا در موارد هجوم دشمن.

تکرار و توالی هجوم های دشمن هم که غالبا زندگی در شهر و روستا را به حال تعطیل در می آورد و حاصل آن را به تاراج فنا می دهد، استیلای سرکردۀ خارجی یا مدافع داخلی که در جریان این جنگها غارت اموال ضعفا را امری عادی می کند، و قحطی و سختی ناشی از جنگ را در اکناف کشور ثابت و مستقر می نماید، روی دادن خسکسالی های طولانی که به خاطر محروم کردن زمین از تربیت و مراقبت کشتکار و دامدار همۀ آثار زندگی را در جای جای فلات می سوزاند و بر باد می دهد، زندگی در این گذرگاه حوادث را در بسیاری موارد و مخصوصا در احوالی که کشور از نظارت یک حکومت مسئول و سازنده یا یک قانون جامع و قاطع و بی تزلزل انسانی محروم باشد، برای طبقات ضعیف و گزندپذیر، بلکه برای اکثر طبقات فعال و سازنده که حاصل دسترنج آنها بالمال به وسیلۀ طبقات انگل – از بیکارگان، دزدان، کاهنان و جنگجویان حرفه ای – بلعیده می شود، دشوار و شکننده می کند و این نکته شادی و خوشباشی اتفاقی، نادر، و مستعجلی را که گهگاه دست می دهد برای قوم به یک نیاز روحی تبدیل می نماید و او را برای تامین دوام یا تکرار موقت آن به تکاپو وامی دارد. از داریوش اول پادشاه هخامنشی که در کتیبۀ خود خداوند را به خاطر همین آفریدن شادی درخور نیایش جداگانه می یابد تا خیام و سعدی و حافظ که آن همه در لزوم اغتنام فرصت و ضرورت بهره مندی از شادی دیریاب حیات اصرار کرده اند، این آرزوی اشتیاق آمیز برای دریافت لحظه های دشواریاب شادی و خوشباشی، مثل یک هشدار دادخواهانه در تمام طول تاریخ ایران و در فضای غالبا غمناک و غبارآلود این خاک، طنین می اندازد و در تکرار حوادث خون آلود و مصیبت انگیزی که درین گذرگاه حوادث، از دست خودی و بیگانه، برخلق می رود، به طور تضرع آمیزی ناله و شکوه سر می دهد.
به خاطر همین واقع بودن ایران در گذرگاه حوادث است که به قول بعضی محققان هرگونه حرکت و رویدادی که قاره بزرگ آسیا را در می نوردد باید از اینجا بگذرد و همواره نیز از اینجا می گذرد. و اینکه جابجا شدن دایم اقوام آسیایی و اروپایی – از سیحون تا دانوب – تیره هایی از طوایف هند و اروپایی را، در دوره ای مقدم بر هزارۀ اول قبل از میلاد به داخل و حوالی این سرزمین کشانده است از جملۀ قدیمی ترین نمونۀ این گونه حرکتها و رویدادهای قارۀ آسیاست. این هم که از وقتی این سرزمین به نام طوایف آریایی، ایران خوانده شد، مرزهایش در طی حوادث دایم در معرض تغییر و تبدیل واقع شد، و آنچه امروز به نام «ایران» خوانده می شود جز قسمتی از بخش غربی و تا حدی جنوبی آن – و به هرحال بیش از شصت و سه درصد تمام آن – نیست نیز ناشی از همین موضع و همین سرنوشت است.
با این همه، تاریخ تقریبا سه هزار سالۀ ایران، در همین مدت که آریاییها آن را سرزمین خاص خویش کرده اند، این سرزمین را در تحمل دشواریهای ناشی از سرنوشت به صخره ای عظیم همانند نشان می دهد که در گذرگاه سیلی، دراز آهنگ و پیچان و زمین کن، افتاده باشد و هر چند شدت و فشار امواج این سیل به تدریج از هر سو کناره های این صخره را می ساید و می فرساید، باز، وی سیل را از سر می گذراند و با کناره هایی که دندانه دندانه شده است همچنان در سرجای خویش و در میان بستر آکنده از موج و کف و سنگ و ریگ باقی می ماند و به قدر خویش درحرکت و شتاب سیل که به ندرت مدتی کوتاه قطع می شود تعادل به وجود می آورد. این فلات وسیع که طی حوادث قسمتهایی از آن جدا شده است، در حال حاضر از جانب شمال با جمهوریهای قفقاز و آسیای مرکزی، از جانب شرقی با افغانستان و پاکستان، از جانب غربی با ترکیه و عراق هم مرز است و طول این مرزها روی هم رفته تقریبا 5440 کیلومتر و وسعت ارضی آن 1648000 کیلومتر مربع می باشد.
بارزترین پدیده ای که در احوال ظاهری و در سیمای خارجی این «فلات» برای مورخ جلب توجه می کند این نکته است که همه جا در سراسر آن، کوههای مرتفع و جلگه های هموار در کنار هم واقع شده است و همواره بین جلگه های وسیع، دره های عمیق، و گردنه های مرتفع آن فاصله ها طور است که عرصۀ فلات تنوع و دگرگونی احوال خود را به نحو جالبی نشان می دهد و ایران از جهت این تنوع مناظر بیشتر به یک قارۀ بزرگ مانندگی دارد تا به یک فلات محدود. طرز وقع جبال در حواشی غربی و شمالی فلات و وجود بلندیهای پراکنده ای در قسمتی از مرکز و جنوب شرقی، فلات را به صورت طشتی گرد درمی آورد که پستی و بلندیهایی هم در وسط آن به چشم می خورد، و به رغم بیابانهای لوت و کویر که در اطراف پستی و بلندیهای میانۀ آن دیده می شود نقاط آباد یا قابل آبادی آن از دامنه های جبال مرتفع حواشی شروع می شود و هر چه به سمت مرکز و جنوب شرقی پیش می رود و از دامنه های غربی و شمالی – جبال زاگرس و البرز – فاصله می گیرد بتدریج آبادی کم می شود و حتی گاه در اطراف لوت و کویر بکلی بی نشان می گردد، و پیداست که طرز واقع شدن جبال حواشی از آن جهت نیز که غالبا از نفوذ رطوبت در نواحی داخل فلات مانع می آید، این زمینهای دور از دریا را از کشت و زرع محروم می دارد و تمام این گونه نواحی جز در واحه های پراکنده یا دره هایی که جریان آبی از آنها می گذرد از هرگونه آثار حیاتی خالی می ماند. بلندی از سطح دریا و غلبۀ بادهای خشک نیز عامل عمدۀ بی آبی در تمام فلات است.

ادامه دارد …

دیدگاهتان را بنویسید

آرشیو مقالات پیام جوان

همراهان پیام جوان