برگزیده‌ای از کتاب جنایت و مکافات – سیری در نخستین انقلاب سیاه تاریخ جهان (۴)

نویسنده: شجاع الدین شف

که ای نیکبخت این نه شکل من است

ولیکن قلم در کف دشمن است

سعدی

سالها پس از مرگ محمدرضا شاه پهلوی، اکنون دیگر حق قضاوت واقعی در باره او، مانند قضاوت در باره کلیه رهبران خوب و بد دیگر تاریخ جهان، بیش از آنکه با معاصران او یعنی با دوستان یا دشمنان دوران خودش باشد با تاریخ است، و داوری تاریخ معیارها و ضوابطی جدا از حسابگریها، غرض ورزیها، خرده حسابها، کینه توزی ها، عقده ها، خصومتها یا سود جوئیها و چاپلوسیها و حق شناسیهای خصوصی داشته است و دارد. در دادگاه تاریخ، داوریهای معاصران چه خوب و چه بد، گاه بیش یا کم تعدیل می شود، گاه نیز بکلی تغییر جهت میدهد و به رنگی دیگر در می آید.

روزگاری ژاندارک را به تهمت جادوگری به شعله های آتش سپردند و امروز وی را بعنوان یکی از چهره های مقدس جهان می ستایند. روزگاری نیز استالین را پدر ملت و چراغ فروزان راه خلقها خواندند و امروز حتی در کشور خودش از او بصورت ستمگری بزرگ نام می برند. امیرکبیر را بنام مفسد فی الارض رگ زدند، و امروز او برای همه ما از بزرگترین خدمتگزاران تاریخ ایران است، و دژخیمان او که از این راه صدارت عظمی یافتند به زباله دان تاریخ فرستاده شدند، در انتظار آنکه دیر یا زود “رهبر کبیر” دیگری نیز که ملتی زودباور را با سراب بهشت روانه دوزخ کرده است بدانان پیوندد.

سبب این است که قضاوت تاریخ، بخلاف داوری مردمان، بصورت “انتخابی” صورت نمی گیرد، بصورت “تمام عیار” صورت می گیرد، یعنی بر مبنای مجموع آنچه بدست یک رهبر انجام گرفته است، و نه بر مبنای موارد خاص و انتخاب شده ای که همیشه می تواند بر اساس نوع انتخاب و نظرسنجی انتخاب کنندگان خوب یا بد باشد. آنچه برای تاریخ مطرح است ترازنامه نهایی سود و زیان کسی است که به داوری آمده است و این کار طبعاً وقتی صورت می تواند گرفت که این ترازنامه بسته شده و اقلام قطعی سودها و زیانها در آن مشخص شده باشند.

در رسیدگی به چنین ترازنامه ای، ملاک داوری در باره یک رهبر سیاسی یا نظامی، همان ملاکی نیست که در مورد یک قدّیس یا یک زاهد یا یک فیلسوف، یا یک نویسنده یا سخنور و یا هنرمند بکار می رود، زیرا که نه تنها قدّسین نمی توانند کشوری را اداره کنند، شاه سلطان حسین ها هم نمی توانند. انگشت نهادن بر موارد معینی از کارهای یک رهبر سیاسی بمنظور تجلیل یا تخطئه او، و نادیده گرفتن موارد دیگر کارهای وی، یا مغرضانه است و یا جاهلانه، و در هیچیک از این دو صورت واقع بینانه نیست.

این نه تنها قانون ثابت تاریخ است بلکه از آن بالاتر، قانون الهی است که بموجب نص قرآن قضاوت دادگاه روز رستاخیز نیز بر همان ملاک انجام می گیرد:

“پس در آنروز (روز محشر) همه مردمان در حضور پروردگار خود به حساب ایستند و خوب و بد اعمالشان در ترازوی عدل سنجیده شود. هر کس که بقدر ذره ای کار خیر کرده باشد پاداش آنرا ببیند و هر کس هم که بقدر ذره ای کار خیر کرده باشد پاداش آنرا ببیند و هر کس هم که به اندازه ذره ای مرتکب شر شده باشد به کیفر آن برسد، و چون همۀ اینها سنجیده شود نامه اعمال هر کس را بدستش دهند. آنکس که نامه را بدست راستش دهند از سعادت ابدی خود شادمان شود و آنکس که نامه را از پس سر دریافت کند از تیره روزی جاوید خود فغان بردارد.”

اگر قضاوت تاریخ این ضابطه روشن را همراه نداشت، در درازای شش هزار سال تاریخ مدون جهان حتی یک رهبر تاریخ ساز، یک امپراتور، یک پادشاه، یک سیاستمدار، یک فرمانده، یک رهبر انقلابی نمی شد یافت که به هیچکدام از کرده ها یا گفته های او جای ایرادی نباشد. و نه تنها چنین موردی را در زندگان اینان نمی توان یافت، در زندگی انبیاء و اولیاء نیز، با اینکه آنها مستقیماً با خداوند سر و کار داشته اند نمی توان یافت، یعنی نمی توان گفته ها و کرده های معینی از ایشان را توجیه کرد مگر آنکه این توجیه از دیدگاهی بسیار وسیعتر، یعنی ضابطه کمک به انجام رسالتی که آنان بر عهده داشته اند صورت گیرد.

تاریخ ایران آکنده از خاطره پادشاهان و زمامدارانی است که هر چند کارنامه آنان موارد قابل ایراد فراوان دارد، نامشان جاودانه در فهرست بزرگمردان تاریخ این کشور ضبط شده است. در برابر پادشاهان و زمامدارانی دیگر نیز هستند که هر چند موارد ایراد بسیار کمتری در کارنامه خود دارند، نه در تاریخ ایران جایی ارزنده دارند و نه نسلهای ایرانی جز با بی اعتنائی و گاه با بیزاری از آنها یاد می کنند، زیرا که اینان اگر کار منفی زیادی نکرده اند، کار مثبتی نیز نکرده اند ولو آنکه در زمان خودشان از جانب کاسه لیسان و آستان بوسان به عرش اعلی رسانیده شده باشند. کافی نیست که زمامدار مفلوکی چون شاه سلطان حسین از جانب شیخ المحدثین عصر خود ” سید سلاطین زمان، سرور خواقین دوران، خاقان فرشته حشم، شجاعت نژاد آتش بار، ملجاء الاکاسره و ملاذالقیاصره، سلطان الاعظم و الخاقان الاکرم” لقب گرفته باشد، و زمامدار حقیر دیگری چون فتحعلیشاه، از طرف محدث بزرگواری دیگر عنوان “شاهنشاه جم جاه ملائک سپاه گردون بارگاه، خدیو زمام، قبله سلاطین جهان، که سپهر پر طنین طنطنه کشور گشایی چون او نشنیده” دریافت داشته باشد، تا داوری نهایی تاریخ و قضاوت نهایی ملت نیز جای بلندی را که شایسته آن نبوده اند بدیشان بدهد.

چنین جائی در تاریخ ایران به کسانی چون داریوش و انوشیروان و یعقوب لیث و شاه اسماعیل و شاه عباس و نادرشاه داده شده است که کارنامه هیچیک از آنان تهی از خونریزی و سختگیری و سنگدلی نیست، منتها به کمک همین شدت عمل است که اینان بقای ایران و ادامه حیات و هویت میل آنرا تضمین کردند، و در حساب سود و زیان نهایی، این سودی است که بر همه زیانها چربیده است. نه تنها در تاریخ ایران، بلکه در تاریخ هر ملت و هر کشوری دیگر از جهان، بلا استثناء، همین واقعیت صادق است. ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

آرشیو مقالات پیام جوان

همراهان پیام جوان