قصه‌های کوتاه – متل: یاسی خانم (۳)

نویسنده: رز راد

یاسی مدت‌هاست روی میز کنج دیوار کافه می‌نشیند. هنوز بیدار نشده. همچنان ناز می‌کند. مشتری‌های کافه می‌آیند و می‌روند. هیچ‌کس اجازه ندارد روی میز یاسی بنشیند؛ حالا می‌فهمم چرا صندلی جلویی‌ رانندهٔ تاکسی پر بود.

پسربچه‌ای هر روز بعد از ساعت مدرسه به کافه می‌آید. مادرش خواسته بعد از ساعت مدرسه اینجا ناهار بخورد و نقاشی کند یا مشق‌هایش را بنویسد تا کار مادر در نزدیکی کافه تمام شود و به خانه بروند. پسرک تنها دوست این روزهای من است. یاسی را می‌شناسد. چندباری بهش آب هم داده است. تنها او می‌تواند کنار یاسی بنشیند. آخر وقت است. می‌خواهم کافه را تعطیل کنم. پسرک با دفتر نقاشی و مدادرنگی‌ها سخت سرگرم است. دفتر و کتاب‌هایش روی میز ولو است. چند هفتهٔ اخیر غروب‌ها را با پسرک پیش یاسی بوده‌ام اما امروز کافه را زودتر تعطیل می‌کنم. حوصلهٔ کسی را ندارم حتی یاسی. منتظر می‌شوم تا زن بیاید. به یاسی فکر می‌کنم. گمان می‌کردم می‌توانم قلمه‌ٔ یاس سیمین بانو را سبز کنم، اما آن‌ها فقط به دست سیمین بانو سبز می‌شوند. تقدیر من همان نمایش‌های مجوز نگرفته‌ام است. نزدیک به سه ماه است که ناز یاسی را می‌کشم. پاک خل شده‌ام. غروب بارانی است. مدت‌هاست رشت به خودش آفتاب ندیده است.

کودک به آشپزخانه نزدیک می‌شود و به من زل می‌زند. من که حوصلهٔ سؤال پرسیدن‌هایش را ندارم به قسمت پشتی آشپزخانه می‌روم. کاش زودتر کافه را ترک کند. صدای زن می‌آید: «خوبی مامان؟ چیزی خوردی؟»

– عمو شوید قرمه داد بهم.

– شوید قرمه؟

بلندتر می‌گوید: «دست شما درد نکنه. پول و گذاشتم لای منو.»

صدایشان قطع می‌شود. کافه را ترک کرده‌اند. من هم برق‌ها را خاموش می‌کنم. به خیابان می‌ر‌وم و این غروب بارانی را در دل رشت قدم می‌زنم. باران سیگارم را خاموش می‌کند. می‌خواهم خیس شوم. به خانه برمی‌گردم و با همان لباس‌های خیس، خودم را روی کاناپه می‌اندازم. می‌خواهم فقط بخوابم.

شب بارانی رشت صبح می‌شود. با همان لباس‌های خیس دیشب که حالا دیگر خشک شده پلکان را طی می‌کنم. به در کافه می‌رسم. انگار همهٔ باران دیروز خیال بوده است. شهر روشن است. حال شهر بهتر به نظر می‌رسد. در کافه را باز می‌کنم. آفتاب قبل از من به کافه آمده است. کلیدها را کنار یاسی پرت می‌کنم. نگاهی از سر دلخوری چیزی شبیه به اخم معلم در تاکسی به یاسی می‌اندازم. مهمان داریم. چیزی به کافه اضافه شده است. یک شاخه گل کاغذی نقاشی‌شده در گلدان خشکیده افتاده است. باید کار پسربچه باشد. خوش آمدی یاسی خانم.

دیدگاهتان را بنویسید

آرشیو مقالات پیام جوان

همراهان پیام جوان