نویسنده: شهرداد خبیر
سال نو میلادی بر شما عزیزان فرخنده باد
و داستان حس نسبت معیوب پیدرپی تکرار شد و همچنان ادامه دارد. ایدئولوژیها نیز یکی از ابزارهایی هستند که حس نسبت را دچار انحراف میکنند. ایدئولوژیها با تأکید افراطی و یکطرفه بر درستی برخی عقاید و انگارهها، پیروانشان را گرفتار انحراف در حس نسبت میکنند. نژادپرستی هم بر همین انحراف حس نسبت سوار میشود و سپس ظلمها میکند و خونها میریزد.
هم ایدئولوژیها و شخصیتهای اسطورهای (کاریزماتیک) میتوانند حس نسبت جامعه خودشان را معیوب کنند، و معمولاً هم، این دو با هم رخ میدهند. اما متقابلاً هم، کاریزماپرستی و تقدسبازی و دستبوسی در جامعهای رخ میدهد که حس نسبت مردمانش معیوب شده باشد. اصولاً افراد و جوامعی که دنبال مرشد، پیر، مراد و انسان کامل میگردند، حس نسبتشان معیوب شکل میگیرد. «انسان کامل» پدیدهای متعلق به عصر توسعهنیافتگی است. در عصر توسعه شهروندانی لازم است که «کاملاً انسان» باشند.
در سند چشمانداز بیستساله بود که گفتند ما باید ظرف بیست سال (از ۱۳۸۴ تا ۱۴۰۴) در همه شاخصهای مهم ملی، به «رتبهٔ اول» منطقه برسیم؛ و بعد دقیقاً، بر اساس همین حس نسبت معیوب، همین بیست سال را که باید تبدیل به بیست سال همبستگی و تلاش ملی برای جهشهای اقتصادی و اجتماعی جدی اما آرام و بیتنش میشد، به یکی از پرتنشترین و بیثباتترین دوران روابط خارجی ایران در صدسالهٔ اخیر، تبدیل کردند.
و البته پیشتر در جنگ با عراق هم رخ داده بود. اینکه ملتی باور کند راه قدس از کربلا میگذرد، یعنی اول باید کربلا را بگیرد و بعد برود قدس را بگیرد؛ یا بگوید «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم» چه معنی میدهد جز آشفتگی در حس نسبت؟ انسان وقتی خاطرات جنگ را میخواند حیرت میکند که سیاستمداری مثل هاشمی رفسنجانی چگونه با حس نسبتی معیوب فرماندهی جنگ را بر عهده داشته است و دنبال آن بوده است که با تکیه بر نیروی انسانی ساده، جنگ را ببرد. در عملیات خیبر وقتی پس از شهادتهای بسیاری از نیروهایش، به توصیه ابراهیم همت، محمد رضا دستواره به قرارگاه فرماندهی میرود و برای هاشمی رفسنجانی توضیح میدهد که امکان پیشروی نیست، هاشمی میگوید «حتی اگر هزار شهید هم بدهید باید راه را باز کنید. اسلام را به خفت نیندازید. بلند بشوید بروید، توکل کنید، انشاءاللّه راه باز میشود.«در همین عملیات، ابراهیم همت، که فرمانده لشکر است، سوار بر موتور است و از این سنگر به آن سنگر دنبال جمعکردن نیروست، و بعد خمپارهای در مسیرش منفجر میشود و به شهادت میرسد. این واقعه در سال ۱۳۶۲ رخ داده است. با وجود این، پنج سال دیگر طول کشید و دهها هزار جوان دیگر شهید شدند تا حس نسبت مقامات دوران جنگ اصلاح شود و دریابند که دنیای مدرن حساب و کتابی دارد، و اینگونه نیست که تو تصمیم بگیری که تا پایتخت دشمنت پیش بروی و رژیم او را سرنگون کنی و دنیا بنشیند تماشا کند. انسان حیرت میکند که در مغز حاکمان این نظام چه میگذشته است؟
رهبران کاریزماتیک یکی از عواملی هستند که میتوانند حس نسبت یک جامعه را تغییر دهند. در سال ۵۸ خمینی در ارزیابی قدرت جوامع اسلامی نسبت به اسرائیل گفت «اگر مسلمین مجتمع بودند هرکدام یک سطل آب به اسرائیل میریختند او را سیل میبرد»، شخصیت کاریزما و کلام او چنان قدرتی داشت که این باور را در جامعه ایران ایجاد کرد که محو اسرائیل از روی نقشه، مانند آبخوردن است. در آن روزها کسی نبود یا بود ولی جرأت نمیکرد به مقامات و مردم یادآور شود: ایران که هیچ، اگر ایران و روسیه و چین هم با یکدیگر همپیمان شوند، توان حذف اسرائیل را ندارند.
اینکه جمهوری اسلامی چهل و سه سال است شعار مرگ بر آمریکا میدهد؛ نیز همان حکایت ضعف در حس نسبت است. کشوری که جمعیتش یکچهارم جمعیت آمریکا، مساحتش یکششم مساحت آمریکا، اقتصادش یکچهلم اقتصاد آمریکا، ماهوارههای نظامیاش یکشصتم ماهوارههای نظامی آمریکا، بودجهٔ نظامیاش یکصدم بودجهٔ نظامی آمریکا و تعداد هواپیماهای بدون سرنشینش یکهشتصدم آمریکاست، با چه منطقی میخواهد در قدرت سیاسی و نظامی با آمریکا هماوردی کند؟ میبینید؟ هنوز گرفتار همان خطای در حس نسبتی هستیم که در زمان قاجاران داشتیم و وارد جنگهای ایران و روس شدیم. به گمان من قدرت اصلی و مرکزی جامعه امریکا پویایی و توانایی این جامعه در اصلاح مستمر حس نسبت است. این همان چیزی است که پایهٔ قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی آمریکا در قرن اخیر بوده است. طبیعی است که در آمریکا نیز خطای حس نسبت شکل میگیرد اما کوتاهمدت است و بهسرعت خودش را اصلاح میکند.
عقلانیت، علم، فلسفه، و مهمتر از همه، سنت گفتوگو و نقد، کارکرد اصلیشان تصحیح حس نسبت جوامع است. روشنفکران، مهمترین درمانگران بیماری حس نسبت در جوامع هستند. عصر روشنگری در اروپا کار اصلیاش اصلاح حس نسبت معیوبی بود که طی هفتصد سال تسلط کلیسا، در اروپا شکل گرفته بود. اصولاً تفاوت عصر مدرن و اعصار ماقبل آن همین است که در عصر مدرن، راه برای اصلاح مستمر حس نسبت باز میشود. ماکس وبر میگوید کار مدرنیته افسونزدایی است، معنی افسونزدایی همین اصلاح حس نسبت است.
شورای دوم واتیکان که در سال ۱۹۶۲ تشکیل شد، و اصلاحات مهمی را در اعتقادات مسیحیت کاتولیک اعلام کرد، موجب اصلاح حس نسبت کاتولیکهای جهان و سازگاری کاملتر آنها با دنیای مدرن شد. مکاتب فکری که پیدرپی در غرب پدیدار شدهاند، هرکدام کارشان اصلاح حس نسبتی بوده است که در دورهٔ تسلط مکتب پیشین شکل گرفته است. در قرن نوزدهم که پوزیتیویسم آمد برای اصلاح حس نسبت شکلگرفته در عصر حاکمیت اندیشههای دینی و فلسفی پیشامدرن بود. و در قرن بیستم که اگزیستانسیالیزم آمد برای اصلاح حس نسبتی بود که پوزیتیویسم علمی شکل داده بود. مدرنیزم کارش اصلاح حس نسبت عصر پیشامدرن بود. رویکردهای پسامدرن که آمدند کارشان اصلاح حس نسبت عصر مدرن بود. و توسعه یعنی همین اصلاح مستمر حس نسبت.
در هر جامعهای که راه بر اصلاح مستمر حس نسبت بسته شود، عقب خواهد ماند و توسعه یعنی شکلگیری فرآیندهایی که کمک میکند تا جامعه بهطور مستمر حس نسبت خود را اصلاح کند. در واقع، حس نسبت در فرآیند توسعه واقعی میشود و هرچه حس نسبت یک جامعه اصلاح شده، دقیقتر شود، فرآیند توسعه تسریع میشود. بسیاری از تحولات فکری و فرهنگی که در فرآیند توسعه رخ میدهد، مانند رواداری (پذیرش دگراندیشی) و مدارا (پذیرش دگرباشی) و عقلانیت، و جدایی دین از سیاست، و مشارکت زنان و اصلاح سنتها، و دموکراسی و… وقتی رخ میدهد که حس نسبت در یک جامعه، اصلاح شده و واقعی شده باشد. یعنی نخست آنها با پیشرفت علم و فلسفه و گسترش گفتوگوهای روشنفکری در جامعهشان و نیز گسترش ارتباطات با سایر ملل متوجه میشوند که فقط بخشی از حقیقت در اختیار آنهاست و بقیه حقیقت نزد دیگران است؛ و پس از آن است که تن به تحولات عمیق و توسعهآفرین میدهند. بنابراین بیماری حس نسبت را خیلی از ملتهای توسعهیافته هم داشتهاند، اما در فرآیند توسعه از شدت آن کاسته شده است.
گاهی نیز حوادث و فجایع بزرگ موجب اصلاح حس نسبت در یک ملت میشود. ژاپنیها ملتی پرتفاخر و خودویژهپندار بودند. سرزمینشان را سرزمین آفتاب و امپراتورشان را فرزند آفتاب میدانستند. تا پیش از اصلاحات عصر میجی (در اواخر قرن ۱۹)، چنان غرق تفاخرهای ملی و نژادی خویش بودند که برای دویست سال ارتباط ژاپن با بیرون و برعکس را ممنوع کرده بودند و بهسختی مجازات میکردند.
بار اول وقتی در ۱۸۵۴ ناخدا پِری، با هشت کشتی جنگی آمریکایی در بندر یوکوهاما پهلو گرفت ژاپنیها متوجه شدند که قدرت مقابله با او را ندارند و تن به مصالحه دادند. مهمتر از آن اینکه متوجه شدند هیچ خبری از واقعیتهای دنیای بیرون از کشورشان ندارند.
برگرفته از مقاله دکتر محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه صنعتی اصفهان
ادامه دارد….