کتاب نادرشاه افشار – ۳۸

نوشته: دکتر محمد حسین میمندی نژاد

نادر برادرش ابراهیم خان را حاکم خراسان کرد…

نادر با قلبی آکنده از مهر شاه تهماسب، فرماندهان سپاه خود را احضار کرد و گفت: اولین جنگ اساسی و اصلی برای پاک کردن خاک وطن از وجود یاغیان در آینده نزدیک شروع می شود. آن چه تاکنون انجام شده ارزش جنگی نداشته و دعواهای محلی و مناقشات جزئی بوده است. به موجب اخباری که رسیده است اشرف غاصب با ۳۰۰۰۰ نفر سپاهیانش در راه هستند و ما باید درسی به آنان بدهیم. پایتخت ایران اصفهان است، این شهر باید از دست غلجائیان که بیش از هفت سال در آن خانه کرده اند خارج شود و مردم اصفهان روی آسایش و راحتی ببینند. برای این که در جنگ آینده تکلیف هر کس مشخص باشد و نظم و ترتیبی در امور باشد فرماندهی جناح راست سپاه را به عهده گرجی خان واگذار می کنم، فرماندهی جناح چپ سپاه در اختیار سردار علیخان ابدالی خواهد بود. فرماندهی مرکز سپاه هم بر عهده حاجی خان بیک افشار می باشد و فرماندهی توپ خانه و سوار نظام را شخصاً بر عهده می گیرم. فردا باید تجهیزات تکمیل و وسائل حرکت فراهم شود، پس فردا صبح زود شیپور آماده باش نواخته خواهد شد. در موقع برآمدن آفتاب به طرف سمنان حرکت خواهیم کرد، ضمناً لازم است توجه داشته باشید اشرف تصور می کند ما در برابر هرات هستیم به این جهت نباید بدون اجازه من از طرف سپاهیان اقدامی شود، ما صبر خواهیم کرد تا قوای اشرف پیشدستی کند، بعد از آن که حمله را غلجائیان آغاز نمودند به موقع جوابشان را خواهیم داد.

ابراهیم خان برادر نادر که در این جلسه حاضر بود انتظار داشت فرماندهی قسمتی از سپاه به او واگذار شود چون توجهی به او نشد و نادر اسمی از او نبرد، تصور کرد برادرش او را لایق نمی داند، متأثر و مغموم می خواست با فرماندهان دیگر که مرخص شده بودند خارج شود.

شاید نادر در قیافه برادر این تأثر خاطر را خواند، شاید قبلاً تصمیم دیگری درباره برادر گرفته بود.

به صدای نادر که گفت: برادر ابراهیم بمان با تو کار دارم! نور امیدی در قلب ابراهیم خان دمید، برگشت و با نگاهی مملو از امید به چهره مردانه نادر نظر افکند.

همین که فرماندهان خارج شدند و دو برادر تنها ماندند، نادر گفت می خواستم با تو مشورتی کنم، تو بهتر از هر کس واقفی برای به دست آوردن هر وجب از خاک خراسان چه خون ها ریخته شده و چه فداکاری هائی به عمل آمده است؟ در نبودن من باید شخص لایقی اختیاردار امور خراسان باشد و در این جا فرمانفرمائی کند. فرمانفرمائی کردن کیاست، سیاست، درایت لازم دارد، کسی که مقدرات مردم را در دست می گیرد باید لیاقت داشته باشد، باید مثل من دلسوز باشد، به کار مردم برسد، مواظب باشد کسی حق کسی را پایمال نکند، بیدار باشد و توجه داشته باشد توطئه و دسیسه ای چیده نشود، آن کسانی که در بودن من مانند خفاش مخفی می شوند سر به در نیاورند و هوس تجدید ایام گذشته را ننمایند، خلاصه آن کسی که باید امور را اداره کند باید آن قدر مورد اطمینان باشد که در جبهه جنگ، فرسنگ ها دور از این محل خاطر من آسوده باشد.

  آموزش شیرینی پزی: شیرینی نخودچی بدون فر

پس از لحظه ای نادر به صحبت خود ادامه داد و گفت: برادر هر چه فکر می کنم برای احراز این مقام برای فرمانفرمائی بر خطه خراسان هیچ کس لایق تر از تو نمی بینم، تو برادر من هستی، تو از خودم هستی و به تو می توانم اطمینان داشته باشم.

ابراهیم در برابر این اظهار لطف برادر سر از پا نمی شناخت، او برادرش را می پرستید، میل داشت به دست و پای برادر بیفتد، از این که او را شایسته و لایق این مقام دانسته است می خواست بوسه بر دست و پایش بزند.

ابراهیم در این لحظه فکر می کرد: اگر شجاعت و دلاوری و عظمت نادر نبود او که بود! او چه بود! در برابر این همه لطف و محبت تنش گرم شد، از شعف در پوست خود نمی گنجید، زبانش بند آمده نمی دانست چه بگوید.

نادر ابراهیم را خوب می شناخت، او را مانند چشمانش دوست داشت، ابراهیم شریک غم ها و شادی های او بود. همان طور که ابراهیم تغییر حالات نادر را در قیافه اش می خواند نادر هم با دیدن چهره ابراهیم بر سرّ ضمیرش آگاه می شد. به این جهت در برابر وضعی که ابراهیم خان داشت پوزخندی زد و گفت: برادر تشکر لازم نیست، فرمانفرمائی به جای خود، وظیفه دیگری در نبودن من بر عهده تو خواهد بود که نسبت به آن هم به منتها حد علاقه دارم. بر و بچه های من و تو بزرگ شده اند به خصوص پسر بزرگ من رضا قلی و پسر بزرگ تو علی قلی مرد شده اند، باید کماکان تحت نظر تو درس مردی و مردانگی بیاموزند، تو باید آنان را برای زندگی آماده کردن آماده سازی، هر سال که می گذرد کار ما زیادتر می شود، ایشان هم باید به نوبه خود عهده دار انجام اموری گردند. بعد از فتح اصفهان، آزاد کردن شهرهای دیگر از دست یاغیان باید شروع شود. برادر، من مرد لازم دارم، مردانی که وابسته به خودم باشند. در نبودن من خانه و خانواده من تحت سرپرستی توهستند و باید مثل همیشه مواظب باشی. فهمیدی!

  آموزش آشپزی: طرز تهیه خورشت قیمه

ابراهیم شاد و خرم از نزد برادر خارج شد.

شکست اشرف در مهماندوست…

اشرف در میدان جنگ فهمید نادر واقعاً وجود نادری است

سواره نظام اشرف تحت فرماندهی سید آل غلجائی پس از عبور از جلگه خواروقشلاق روز سوم ربیع الاول به نزدیکی سمنان رسیدند. طلایه داران سپاه اشرف حرکت قوای عظیمی را در برابر خود مشاهده کردند و به سردار سید آل خبر دادند.

سردار سید آل پس از بررسی و وقوف بر کم و کیف سپاهیانی که از دور می آمدند دستور توقف و موضع گرفتن را به نفرات خود صادر کرد، منظورش این بود تا رسیدن اشرف و بقیه سپاهیان در صورت حمله استقامت کند.

طلایه داران سپاه نادر هم سوار نظام اشرف را دیدند و به نادر خبر دادند. نادر با فرماندهان سپاهش بر بلندی رفت، موقعیت دشت مهمان دوست را در نظر آورد. جایگاه هر قسمت سپاه را تعیین کرد، دستورات لازم صادر نمود. محل توپخانه، مقر سوار نظام را مشخص ساخت.

پیاده نظام و توپخانه اشرف روز بعد رسیدند. از طرف اشرف و سردارانش نیز میدان جنگ مورد بررسی قرار گرفت و جایگاه هر قسمت تعیین گردید. اشرف آن روز را به انتظار گذراند. سپاهیانش هم منتظر بودند در صورتی که حریف حمله شروع کرد با او در آویزند. طبق دستور نادر آن روز و آن شب و صبح روز بعد قوایش در جایگاه های خود به حال آماده باش ماندند و حمله آغاز نکردند.

اشرف تصور کرد از هیبت قوایش ترس و واهمه ای در دل حریف ایجاد شده به این جهت است که حمله آغاز نمی کند، شاید هم فکر کرد حریف منتظر قوای جدیدی است برای این که تکلیف روشن شود، بعد از نیمه روز ششم ربیع الاول دستور حمله صادر کرد.

پیاده نظام اشرف با شمشیرهای برهنه در حالی که هله می کشیدند از طرفی، سوار نظام از طرف دیگر به طرف قوای نادر به حرکت درآمدند.

توپخانه نادر مهیا بود. همین که قوای اشرف به تیر رس توپ ها رسیدند به فرمان نادر شیپور حمله را نواختند، فتیله های توپ ها را آتش زدند، اولین باران گلوله روی ستون های قوای اشرف فرو ریخت. قوای نادر به حرکت درآمدند. از طرفی پیاده نظام، از طرف دیگر سواره نظام به طرف میدان جنگ تاخته با پیاده نظام و سواران اشرف درآویختند. اولین حمله و یورش قوای اشرف با پایداری و استقامت سپاهیان نادر مواجه گردید و پس از زد و خورد شدیدی رفع شد. تعداد زیادی کشته و زخمی از طرفین در میدان جنگ باقی ماند.

پس از اندکی سکون، قوای اشرف مانند سپاهیان نادر صف آرائی کردند. دسته ای در جناح راست، گروهی در جناح چپ قرار گرفته عمده قوا در مرکز اجتماع نمودند، برای مرتبه دوم بی باکانه حمله آغاز گردید. این مرتبه جنگ با شدت بیشتری بین طرفین درگرفت. سواره نظام اشرف که بهترین جنگجویان سپاه اشرف را تشکیل می دادند هنگامه ای بر پا ساخته بودند. نادر به رسم همیشگی تبرزین به دست گرفت، نعره زنان در رأس سواران خود به عقب سواره نظام اشرف حمله ور گردید. زبده سواران اشرف در این جنگ تن به تن شربت مرگ نوشیدند. گرد و غبار فضا را پر کرد، صدای طبل و شیپور چکاچک شمشیرها، شیحه اسبان، فریاد زخمی شدگان، نعره دلاوران محشری بر پا کرده بود… قوای اشرف با این که تلفات زیادی دیدند سومین حمله را با شدت بیشتری آغاز کردند.

  شجریان: سروش مردم، فردوسی موسیقی ایران – قسمت سی و ششم

توپخانه نادر غوغا می کرد و ستون های پیاده و سواره نظام اشرف را راحت نمی گذاشت. سواره نظام نادر با یک حمله و یورش شدید توپخانه اشرف را از کار انداختند. ستون های پیاده از طرفی، سواره نظام نادر از طرف دیگر نه تنها حمله دهشتناک قوای اشرف را خنثی نمودند بلکه با مهارت قوای اشرف را دور زده حلقه محاصره را هر لحظه تنگ تر نمودند.

اشرف بر بالای تپه ای که مشرف بر میدان جنگ بود ایستاده منظره کشت و کشتار را می دید، او بود که دستور حمله صادر می کرد و پیاده نظام و سواران خود را به حملات شدید تهییج می کرد. اشرف که بر سپاه عثمانی پیروز گردیده بود، اطمینان داشت در این جنگ نیز پیروز خواهد شد، حملات بی باکانه قوایش به او نوید می داد فتح و ظفر نصیب او خواهد شد.

خاموش شدن توپخانه لرزه ای در قلب اشرف افکند ولی باز هم امیدوار بود سپاهیانش با روحیه قوی که دارند حریف را منکوب خواهند ساخت.

اشرف اسم تهماسبقلی را شنیده بود، وقتی که در میدان جنگ او را سوار بر اسب، تبر زین به دست به حال حمله دید حس کرد و فهمید چنین سواری نادر است.

افغانان که چندین سال یکه تاز میدان های جنگ بودند و در هر جنگی غلبه با آنان بود با وجود تلفات زیادی که دیده بودند دست از پیکار نکشیده به امید غلبه یافتن بر حریف بی محابا می جنگیدند. برای این که از پیکار خونینی که در پیش داشتند فاتح بیرون آیند گرد پرچمدار خود جمع شده در حالی که آبادی مهمان دوست و دیوارهای آن را برای حفاظت پشت سر خود برگزیده بودند به شدید ترین وجهی به پیکار ادامه دادند.

دره تجر، حد فاصل بین دو قشون پر از کشته و زخمی شده بود.

ادامه دارد ….

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان