مجله پیام جوان

سرمقاله دسامبر ۲۰۲۱: ابتذال شر – قسمت هشتم

نویسنده: شهرداد خبیر

شهرداد خبیر

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشستگرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمع‌ها بکشت هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن تأثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم تا سختی کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتی این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد
آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه این آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع این گرگی شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان! به نیکی خواهم دعای سیف یک روز بر زبان شما نیز بگذرد
سیف فرغانی
نه دیگر این برف را سر باز ایستادن نیست! غلتیدن در سراشیبی تند منتهی به مغاکی ژرف که از یک دهه پیش آغاز شده و بزودی به سرانجام محتوم خود خواهد رسید. احمد شاملو در سال ۱۳۵۸ یعنی ابتدای انقلاب در مقاله ای نوشت: “روزگار پر ادباری (فلاکتباری) در پیش است! اکنون پس از گذشت چهار دهه از آن روزها، این پیشگویی پیامبر گونه از یک شاعر کم مدعا!! روز به روز در همان مسیر به پیش رفته است. اما با وجود تمام ناکارآمدی و فساد درونی و مدیریتی، باید اذعان کرد که تا اکنون این حکومت هر چند لرزان، اما همچنان پابرجا است و من چند علت را در این امر دخیل می دانم. نخست گره خوردگی ایده ئولوژی حاکم است با خرافات و سنت های دیرپای تاریخی مردم. تصدیق کنید که دو هزار سال اعتقادات افراطی و غیر منطقی را در یک قرن هم نمی توان زایل کرد هر چند بسختی رنج و فقر مردم چشمها اندکی به واقعیات عینی و علل موجبه آن بازتر شده. نکته دوم آنکه قانون لَختی (Momentum) که حاکم بر کلیه سیستم های در حال حرکت است. در مورد ما این قانون می گوید جسم در حال حرکت (جامعه ی ما) بعلت جِرم ذاتی خود (یعنی مجموعه ای از سنت ها، باورها و عوامل مادی) در برابر تغییرات اجتماعی بشدت مقاومت می کند و سنت ها و انبارش پیشرفت ها و دستاوردهای صد سال اخیر جامعه ایرانی نیز بر میزان این لختی افزوده است. اما با تضعیف باورهای خرافی و اتمام و تهی شدن این ذخائر، پَرتال (پرت شدگی) او بسوی ورطه فقر و نومیدی و بی نظمی ناگریز شده است. آنچه در این حرکت شنیده می شود صدای فروریختن بنلاد شعارهای توخالی، خرافات و تقدس های زورکی و تحکمی است. صرفنظر از معیارهای ارزشگذاری خصائل متناقص انسان که چندان قابل تعریف و سنجش نیستند مهمترین شان یعنی حسّ خودخواهی و غریزه صیانت از نفس موجب ایجاد ترس و احتیاط در وجود او بمنظور تحقق هدف این غرایز می شود. افزون براین و هم وزن با آن در دنیای انسانها گرایشی هست که راهنمای چگونه زیستن انسان است.
یعنی اینکه سرافراز و با کرامت بشری و نیز محترمانه، حتی به بهای نفی مادیات یا فدای جان خود، زندگی کند. تاریخ سرشار از نمونه ی افراد شریف از این دست است، از مسیح و اسپارتاکوس و سقراط در زمان باستان گرفته تا ذوالفقار علی بوتو نخست وزیر سابق پاکستان و خسرو گلسرخی زندانی سیاسی ایرانی در دهه هفتاد میلادی که هر دو با رد درخواست عفو اعدام شدند.
اکنون آن سبوی عوام فریبی بشکست و آن پیمانه ریخت! عمل داور نهایی تمام ایده ئولوژی ها و ادعا هاست. در این عصر مدرن کشورداری و قانون مداری و تساهل و دمکراسی، حکومت ها ناگزیر به تاسیس نهادهای متمرکز، کارآمد و نیرومند با قابلیت انعطاف بسیار برای پاسخگویی به مشکلات و معضلات جامعه بشری گردیده اند و حتی موسسات مردم نهاد (NGO) هم پای به میدان گذارده تا در سطح جهانی بکمک همگِنان خود مشکلات مشترک بشریت نظیر آلودگی محیط زیست، تغییرات اقلیمی مانند خشکسالی و طوفانها و گرمایش زمین را بصورت جهانشمول طرح و حل نمایند. اما در ایران ظاهرأ گوش شنوا و چشم بینا نیست تا افزون بر این مشکلات مردافکن، با مسائل ناشی از تحریم و فقر و نابهنجاری های اجتماعی برخورد کرده و با آنها درگیر شود. برعکس، تفکری در جریان است که می کوشد حساب ستونهای دخل و خرج کشور را که با سوء مدیریت و فساد گسترده تراز نیست با درج مبلغی از سرکوب و ارعاب بالانس نماید!
هر اجتماع بشری بمثابه یک سیستم مجتمع فشرده از افراد مختلف و متعدد با منافع متعارض و اصطکاک های طبقاتی یا گروهی، برای حفظ یکپارچگی و چسبندگی فراگیر خود ( که اساس هویت اوست) تابع قانون ضرورت تاریخی است. هر چند سامانه های امنیتی و پلیسی یک حکومت توتالیتر، منسجم ترین و منضبط ترین و نیرومندترین نهادهای آن است و به همین دلیل نتیجه ی برخورد و تقابل این سازمانهای منظم با شورش یا اعتراضات نامنظم و پراکنده مردم در کوتاه مدت بنفع آنهاست امّا در بازه طولانی تر بسبب بروز اعتصابات و مقاومت های سازمان یافته تر مردم و بر هم خوردن تعادل نیروها و منافع متعارض جامعه که از منظری گسترده تر شامل خود همین نهادهای سرکوبگر نیز می گردد فرایند فروپاشی بتدریج آغاز می شود. امّا چون این فراینده با خود عنصر بی نظمی و نافرمانی اجتماعی را هم به همراه دارد شیرازه ی این سازمانها که بقای خود را در حفظ نظم و سلسله مراتب فرمانبرداری می جویند بسرعت از هم گسیخته و بنابراین سقوط رژیم حاکم را در پی خواهد داشت و این اتفاق دیر یا زود ضرورت تاریخی است. این گفته هوشمندانه و مینی مالیستی هانا آرنت چقدر آگاهاننده و روشنگر و امیدبخش است:
“در حکومت های توتالیتر تا یک ساعت پیش از فروپاشی، همه چیز عادی بنظر می رسد.” 
نمونه های تاریخی این وضعیت بدلایلی که در بالا ذکر شد شامل: ساواک، کا گ ب (شوروی)، سکوریتاته (رومانی چائوشسکو) و گارد ریاست جمهوری صدام و غیره می باشند.
برمی گردم به موضوع اصلی سرمقاله و با توجه به فرا رسیدن ایام سال نو میلادی، گریزی طنزآلود در این زمینه به سینما می زنم. رومن پولانسکی کارگردان شهیر لهستانی در جوانی من (و خودش!) فیلمی ساخت بنام The Fearless Vampire Killers یا خون آشامان بی باک (در ایران: ببوس ولی گازم نگیر) با شرکت شارون تیت همسرش که این هنرپیشه زن دو سال بعد بصورتی وحشتناک و کاملا بی مورد و بی دلیل قربانی “ابتذال شر” گردید. این فیلم در ژانر کمدی ترسناک با محوریت دراکولا بود. در این ژانر معمولا خون آشامان دارای نیش های برجسته ای هستند برای گاز گرفتن گلوی قربانیان و نوشیدن خون آنها که فقط در آینه می توان آنها را دید. قربانی خود نیز بعد از گزیده شدن تبدیل به خون آشام دیگری شده و به جرگه آنها پیوسته و بدین ترتیب درست مانند کرونا بصورت اپیدمیک و تصاعدی تعداد افراد شرور افزایش می یابد. اما در انتهای فیلم معمولا یک کشیش بعنوان نماینده دین مسیح، با قراردادن صلیب در برابر آنها برای پایان خوش سینمایی همه آنها را سوزانده و از بین می برد و با این تمهید از گسترش شر در جهان جلوگیری می کند. ولی در این فیلم این حربه کارگر نمی افتد و همین علتِ وجود این همه وحشیگری در بشریت و گسترش روز افزون این اندازه از جنایت و شرارت و خونریزی در جهان است!
من خدای را شاکرم که با توجه به کثرت خون آشامان واقعی در سراسر دنیا، دیگر برای تشخیص آنها به آینه نیازی نیست چون دیگر دلیلی برای شرمساری ارتکاب شر وجود ندارد و فروش انواع تسلیحات و نحوه اقدام به فریبکاری و جنایت بلطف رسانه های اجتماعی و پیشرفت فناوری بسادگی تبلیغ می شوند یا در دسترس حتی کودکان قرار می گیرند. یعنی تجارت این اقلام با افتخار، فروشنده و خریدار فراوان دارد!
خلق را خون خوارگی اصل خوشی است
شادی مخلوق از مردم کشی است
کودکان از کشتن موران خوشند
مردمان از کودکی مردم کشند!
مهدی حمیدی
کشتار وحشتناک دیگری که تقریبا همزمان با نسل کشی هیتلر و نازیها بطور سیستماتیک روی داد، البته با همان سازماندهی و پوشش ایده ئولوژیک، تحت حکومت تک حزبی استالین بود که نه تنها به قتل عام مخالفان بعنوان “دشمن مردم” پرداخت بلکه حتی اعضاء حزب کمونیست شوروی در بالاترین رده ها نیز تبعید یا اعدام شدند و جامعه در فرایندی خونین از عناصر نامطلوب تصفیه و منزه شد!
تخمین زده می شود که بین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰ حدود ۲۰ میلیون نفر در اتحاد جماهیر شوروی اعدام یا به سیبری و دیگر مناطق سرد و سخت روسیه جهت کار اجباری تبعید شدند. متاسفانه در این میان افرادی آرمانگرا و ساده دل از ایران که در آرزوی آرمانشهر (جامعه ایده آل) به روسیه پناه برده بودند مشمول این مجازاتها شدند که سرگذشت آنها بصورت مستند در دسترس می باشد.
جالب آنکه رهبران انقلاب روسیه که همکار لنین و خود استالین بودند در جریان محاکمات مسکو بین سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸ مانند بوخارین، زینویف، کامنف، رادک، رایکوف و دهها نفر دیگر به جرم خود بعنوان جاسوس آلمان! یا طرفداری از امپریالیسم و سرمایه داری! و توطئه برای سرنگونی نظام بلشویکی اعتراف کردند و به این ترتیب خود را مستحق اعدام اعلام کردند!
در آینده انعکاس این طوفان ایده ئولوژیک و غیر قابل توجیه را در بین جنبش چپ دنیا که نگران تحکیم و تجاوزهای بعدی حکومت نازی بودند و اعتقاد داشتند که به همین علت از استالین و رژیم او باید به هر قیمت حتی نفی منافع ملی کشور خود حمایت کنند بررسی خواهم کرد.
گویند در جهنم مارهایی است که باید از دست آنها به اژدها پناه برد!
ادامه دارد…
  سالهای جدایی - قسمت 32

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان