نوجوان و ذهن مضطرب او – قسمت هفتم

نویسنده: بدرالدین نجمی، روانشناس
Nbbn1392@gmail.com

در ادامۀ مطالب گفته شده در شمارگان گذشتۀ مجله، پیرامون اضطراب در دورۀ نوجوانی اشاره ای خواهیم داشت به بخش دیگری از اقدامات خودیاری برای مهار اضطراب و دستیابی به آرامش ذهنی. بنا به آنچه گذشت، اضطراب مؤثر برای بقاء حیات انسان ضروری شناخته شد. در واقع اضطراب را نوعی درد هیجانی معرفی کردیم که همانند درد جسمانی به صورت یک فرایند هشدار‌دهنده عمل می‌کند. اضطراب یک علامت حمایت کننده است. علامتی که باعث رشد و پویایی شخصیت انسان و سازگاری ‌او با محیط می‌شود.
اضطراب گاهی بهنجار و مفید بوده و گاه نابهنجار و زیان‌آور است. اینکه کی و کجا اضطراب بهنجار یا نابهنجار است بستگی به علت، شدت و مدت اضطراب دارد. اضطراب می‌تواند مانند درد بدنی جنبه مرضی پیدا کند. بدین ترتیب که بدون علت مشخص یا به سبب یک اتفاق جزیی عارض شود و یا این که بدون علت شدت یافته و ادامه پیدا کند.

با این تعریف مختصر یادآور شدیم که بهتر است هرچه زودتر با طرح احساسات نابهنجار خود برای یک پشتیبان آگاه بویژه یک متخصص آموزش دیده در حوزۀ بهداشت روانی، مثل روانشناس یا مددکار اجتماعی درصدد جستن راههای کمک به خود برآییم. همچنین به مهارت های خودیاری همچون شیوه های آرام سازی اشاره کردیم که به این طریقه ها می توان چرخۀ اضطراب را متوقف نمود.

اما مهمتر از هر چیز، در بیان شکل گیری چرخۀ اضطراب به نقش مهم افکار یا شناختها و باورهای معیوب اشاره کردیم و در این میان از مدل A-B-C نام بردیم. با این مفهوم که، ضمن رویارویی با یک رویداد (A) افکار(B) فرد راه اندازی می شود و سپس احساس (C) فرد در پی آن نمودار می گردد. پس این رویداد نیست که باعث ایجاد احساس و کنش شما به روشی که نشان می دهید می گردد، برعکس باورها و افکار (گفتگوی درونی) هستند که باعث ایجاد احساسات و رفتارهای شما از جمله دلهره یا اضطراب می شوند.
اما در این بخش و در ادامۀ مهارتهای خودیاری بر آن هستم که شما را در مدیریت هیجانتان تواناتر سازم. از جمله اینکه بهتر است فردی که از اضطراب یا ترس مرضی در رنج است بدون هیچ درنگی با ترس های خود روبرو شود. بر عکسِ آنچه معمولاً افراد مضطرب انجام می دهند؛ یعنی دوری کردن از موقعیت دشوار.

اگر شما از موضوعات و موقعیت های خاصی دوری می کنید ممکن است دچار ترس بیمارگونه (فوبیا) باشید. فوبیا یک ترس پایدار و بدون دلیل از موضوع، فعالیت یا موقعیتی خاص است که شما را به دوری از آن موضوع، فعالیت یا موقعیت وا می دارد. برای مثال، احمد از روبرو شدن با سگ ها گریزان است، و یا عسل از رفتن به میهمانی یا بلند کردن دستش برای سوال کردن در کلاس خودداری می کند؛ چراکه او می ترسد بچه ها به او بخندند یا فکر کنند او احمق است. امین از ترس بیمار شدن از دست زدن به دستگیرۀ درب و نردۀ پله ها در راه پله های مدرسه پرهیز می کند، و دیوید به دلیل ترس از محیط های بسته از اتاق های شلوغ یا آسانسور دوری می کند. و بالاخره دانیل اگرچه از موضوع یا فعالیت خاصی دوری نمی کند ولی دایم نگران نمره هایش، فعالیت های ورزشی و آینده اش می باشد. او خیلی عصبی است و معمولاً در اوج نگرانی به این فکر می کند که چگونه از رفتن به دانشکده یا تمرین با تیم بسکتبال دوری کند.

  فردوسی، حکیم طوس، طبیب زبان پارسی – قسمت ۳۸

البته هر فرد مضطربی از موضوعات دوری نمی کند، اما اگر شما این کار را می کنید، بدانید که موثرترین راه برای غلبه بر ترس بیمارگونه و نیز اضطراب روبرو شدن با آن است. ممکن است فکر کنید شما هرگز قادر به رویارویی با ترسهای تان نخواهید بود. این ممکن است مثل یک وظیفۀ غیرممکن به نظر بیاید. اما مانند خیلی از وظایف، شما می توانید وقتی بطور آنی و بدون تأمل روی آن کار می کنید، آن را انجام دهید.

چگونه ترسیدن را یاد می گیریم

باور داشته باشید یا نه، ذهن تان برای ترسیدن از بعضی چیزها و نترسیدن از بعضی چیزهای دیگر برنامه ریزی شده است. از زمان پیش از تاریخ، انسان ها از بعضی چیزها یا موقعیت هایی که حیات شان را تهدید می کرده است مانند: مارهای سمی، حیوانات وحشی، ارتفاع، تاریکی (مخفی گاه غارتگران) و مکان های بسته (جایی که فرار کردن از دست غارتگران مشکل باشد) می ترسیدند. از این جهت آنها ترس های از پیش برنامه ریزی شده نامیده می شوند. به این معنی که بطور فطری میل زیادی به ترس از این موارد داریم. مردم از چیزهایی که زندگی شان را تهدید نمی کند مثل بچه گربه، آب نبات چوبی، رنگین کمان و لامپ های روشن نمی ترسند.

به هر حال ما می توانیم یاد بگیریم از چیزی نترسیم حتی چیزهایی که ذهن مان برای ترسیدن از آن ها آمادگی نداشته باشد. یادگیری ترس از چیزها می تواند به سه روش مختلف اتفاق بیافتد ــ از طریق تجربه های شخصی، مشاهده کردن و اخطارهای مکرر از سوی دیگران. تجربه های شخصی برای ما منبع آموزشی مهمی هستند. اگر تجربۀ بد یا ترسناکی از چیزی داشته باشیم، ممکن است بترسیم. برای مثال ممکن است از پرواز کردن بعد از یک پرواز توأم با مشکل و ترسناک بترسیم. همینطور ما چیزهای زیادی از مشاهدۀ دیگران می آموزیم. بنابر این با مشاهده ترسیدن شخصی از چیزی، ما نیز ممکن است ترس از همان چیز را بیاموزیم. برای مثال اگر شما اضطراب و ترس یکی از والدین تان را حین پرواز دیده باشید ممکن است حتی اگرتجربۀ بدی از پرواز نداشته باشید از پرواز بترسید. (ترس ها در خانواده ها قابل سرایت هستند، که ممکن است ناشی از این باشد که اعضای خانواده یکدیگر را در حال ترس از چیزی دیده باشند.) راه دیگر یادگیری ترس از چیزی اخطارهای مکرر شخصی دیگر به ما در مورد وجود خطر است. برای مثال پدری که مرتب خطر دوچرخه سواری در خیابان را به فرزندش یادآوری می کند، ممکن است باعث ترس او از دوچرخه سواری، حتی در مسیر دوچرخه بشود.

  آداب فرهنگی و آیین ملی در ایران باستان – قسمت 34

یادگرفتن ترس چیزی است که واقعاً اتفاق می افتد.این مثال را در نظر بگیرید: شما روزی از یک راه میانبر به حیاط همسایه می روید، سگ شکاری لبرادور آنها به سمت شما می دود، پارس می کند و به شما حمله می کند. او شما را گاز نگرفته، اما شما ترسیده اید. اگر خیلی ترسیده باشید، ذهن تان یاد گرفته و ثبت کرده که سگ شکاری بزرگ مساوی است با ترس. بعد از این، قاعدتاً شما شروع به فکر کردن دربارۀ سگ شکاری همسایه و به دنبال آن مضطرب شدن می نمایید. شما این احساس را دوست ندارید، بنابراین از سگ شکاری همسایه دوری می کنید، و با دوری کردن از سگ یاد می گیرید اضطراب تان را مهار کنید. به زودی شما از تمام سگ های شکاری دوری می نمایید زیرا آنها باعث اضطراب کمی در شما می شوند. بدین ترتیب شما از تمام سگ ها اجتناب می کنید. حالا شما ترس مرضی از سگ دارید که باعث می شود از این حیوان فرار کنید. ذهن مضطرب شما ترسیدن از سگ ها حتی ترس از یک سگ بی خطر و آرام را یاد گرفته است. بدون در نظر گرفتن روشی که برای ترسیدن یاد گرفتید، حالا ترس از سگ ها در درون تان ریشه دوانده است. با این حال شما می توانید بر یک ترس عمیق غلبه کنید و بهترین روش برای آن رویارویی فوری و بدون درنگ است .

اما چرا بهتر است با ترس های خود روبرو شویم؟

خودداری از رویارویی با موقعیت یا چیزی که شما را می ترساند، ترس مرضی را در شما زنده نگه می دارد؛ و بدین ترتیب شانس مبارزه کردن با ذهن مضطرب تان را از دست می دهید، و فراموش می کنید ترس را یاد گرفته اید. دوری کردن از موقعیت یا موردی که شما را می ترساند ممکن است با جلوگیری از انجام آنچه از آن لذت می برید زندگی شما را محدود کند. کاری بهتر از غلبه یافتن بر ترس با روبرو شدن صِرف با آن نیست به ویژه وقتی برنامه ای دارید و قرار است بطور آنی و بدون درنگ به آن بپردازید.

مواجه شدن با ترس های تان از شما چیزهای زیادی می طلبد، اما در عوض به شما چیزهای زیادی می دهد. نخست اینکه، غلبه بر ترس احساس خوبی دارد. این یک تقویت کننده عالی برای اطمینان است. قطعاً شما بعد از اینکه بر ترستان غلبه یافتید، در کل، درباره خیلی چیزها نه فقط دربارۀ مواردی که شما را ترسانده است، اطمینان بیش تری پیدا می کنید و نسبت به خودتان احساس غرور خواهید داشت. شما ممکن است در مورد امتحانات یا وقتی با دوستانتان بیرون هستید احساس اضطراب کمتری داشته باشید. ممکن است در مورد ورود به دانشکده یا شروع اولین شغلتان احساس اضطراب کمتری داشته باشید. در یک کلام اعتماد به نفس شما بالا می رود.

  نوجوان و ذهن مضطرب او - قسمت چهاردهم

دوم این که شما یاد می گیرید که ترس با زمان از بین می رود، وقتی که این اتفاق افتاد شما می توانید آن را احساس کنید. مشابه اغلب امور دشوار این درس، زمان زیادی از شما می گیرد. در آغاز آنها سخت به نظر می رسند اما اگر پایدار و جدی باشید، معمولاً آسان می شوند.

در نهایت، غلبه یافتن بر یک ترس، روش خوبی است برای جلب توجه افراد. والدین، برادر و خواهرها، دوستان و معلمین تان شما را در وضع جدیدی خواهند دید. آنها شما را بعنوان شخصی شجاع “توانا”، یا شخصی که در موقعیتهای سخت طرز برخورد و روش خاصی دارید خواهند دید. این احساس خوبی به آدم می دهد.

هوشمندانه فکر کردن و شجاعانه عمل کردن

بنا به نوشته های قبلی با عنوان تفکر هوشمندانه و زیرکانه، ذهن مضطرب شما نقش بزرگی در حفظ و نگاهداری ترسهایتان دارد و مسئول زندگی شماست. معمولاً اگر شما از چیزی یا موقعیتی ترسیده باشید، به این دلیل است که شما یاد گرفته اید یک یا دو نوع قطعۀ نگران کننده در ذهن خود بنوازید. نوع اول قطعۀ پرش های ذهنی است. به یاد داشته باشید این جایی است که ذهن مضطرب شما به نتایج وحشتناک پرش می کند بدون اینکه همۀ حقیقت را بدانید. معروف ترین نتیجۀ ترسناکی که نوجوانان مضطرب در ذهن خود می سازند، رویداد وحشتناکی است که احتمال وقوع آن زیاد است. بهترین مهارت برای برخورد با اینگونه افکار تهیه لیستی از شواهد موافق و مخالف فکر نگران کننده است. مثلا :

شاهد موافق با فکر ” اگر آسانسور گیر کند من خفه می شوم.” ممکن است چنین باشد که:

  • * وقتی داخل آسانسور شلوغ است من احساس می کنم نمی توانم نفس بکشم.” باشد.

و نمونه شواهد مخالف با این فکر عبارت از:

  • *آسانسور نسبت به هوا غیر قابل نفوذ نیست.
  • *اگر امکان خفه شدن مردم در آسانسور وجود داشت، باید اخطارهایی در این مورد داده می شد.
  • * اگر احتمال خفگی مردم در آسانسورها وجود داشت، دولت آنها را ممنوع می کردند و یا ماسکهای تنفس در آنها قرار می دادند.
  • * آسانسورها هنوز قانونی هستند و من هیچ ماسک اکسیژنی در آنها ندیده ام.”

دومین نوع قطعۀ مضطرب کننده، پایان دنیاست. این جایی است که ذهن مضطرب به شما می گوید: آن چیزِ بد (که قرار است اتفاق بیافتد) فقط بد نیست، بلکه وحشتناک و خطرناک و مصیبت بار است. شما باور می کنید که هر چه اتفاق بیافتد آن قدر بزرگ است که نمی توان کنترل کرد و شما هرگز نمی توانید آن را پشت سر بگذارید. برای مقابله با این فکر نیز باید باور پیدا کنیم که هیچ چیز غیرقابل جبران، مصیبت بار و غیرقابل کنترل نیست. به این روش شما می توانید اعتماد به نفس خود را حفظ کنید و برای مقابله با وضع دشوار آماده شوید.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان