ای وطن ای مادر تاریخ ساز ای مرا بر خاک تو روی نیاز
ای کویر تو بهشت جان من عشق جاویدان من، ایران من
نویسندگان: سید سعید زمانیه شهری و سونیا سیدالحسینی
فصل سوّم سلسله مقالات ایران باستان (جشن های باستانی)
جشنهای ایران باستان:
در ایران باستان، جشن های بسیاری به پا می شده است؛ از بسیاری جشن ها پیداست که ایرانیان برای شادی های زندگی، ارزش فراوان قائل بودند و طبع انسانی و روح دادگری و گرایش به راستی و مهربانی، خود دلیل آشکاری بر طبع تاژ (لطیف) و شادی آفرین نیاکان ما میباشد. آنچه که بیشتر فرهنگ های امروز جهان، درباره ی اندوه و غم و سر بر زانو نهادن گرامی می دارند در فرهنگ ایران بد شمرده شده است. در نوشته های هندیان، از نوروز و مهرگان و سده سخنی نیامده است؛ همچنین در نوشته های ساسانی نیز از سده یادی نشده است. به احتمالی، نوروز و تا حد کمتری مهرگان که به جشن مردمان برزگر و نه گله دار و کوچ نشین می ماند، یا از بومیان ایران گرفته شده است یا از میان رودان و بابل بر آمده است.
نشانه هایی در دست است که نزد آریاها آغاز پاییز، سر آغاز سال شمرده می شده است و در ظاهر، در آغاز روزگار هخامنشی نیز، پاییز به همراه جشن های مهرگان در ماه بغ یاد (ماه ستایش مهر) آغاز سال به شمار می رفته است. آنچه در فصل سوّم این سلسله مقالات برایتان بصورت مبسوط تبیین مینمایم، مجموعه ای از تمام جشن های سرزمین پاکمان ایران است.
جشن های باستانی ایران بر دو دسته است، جشن های همنام شدن روز و ماه یا جشن های امشاسپندان و جشن های متفرقه. در ایران قدیم هر ماه، روزی به همان نام داشته است که آن روز را جشن می گرفته اند و برخی از این جشن ها از اعتبار خاصی نسبت به بقیه برخوردار بوده اند؛ مانند جشن مهر گان.
الف) جشن های فروردین:
یکم فروردین (اورمزد روز)، روز جشن بزرگ « نوروز » در اعتدال بهاری و آغاز فصل بهار است. نوروز و آغاز سال نو مناسبتهای جداگانه ای هستند که با یکدیگر همزمان شده اند. نمونه های دیگری از آغاز سال نو در ادامه خواهد آمد. در سغد باستان (و امروزه در میان ارمنیان) از نوروز با نام « نوسـرد » یاد می شده است که معنای « سال نو » رامی دهد. (در متون کهن و باستانی، « سرده » به معنای سال خورشیدی است).
در بدخشان با نام « شگون بهار »، در « شغنان » (در تاجیکستان در کرانه رود « پنج ») بنام « خـدر ایام »
(بزرگترین روزها) و در بابل باستان و در نخستین روز ماه « نیسان »، بنام جشن « اکیتو » (سومری « زگموک »)
شناخته میشده است. با شکوه ترین مراسم نوروزی، امروزه با نامهای « سیر لاله » (جشن گل لاله)، جُنْده بالا ( بالا کردن درفش)، در شهر مزارشریف افغانستان (آریانای باستان) و در نزدیکی بلخ کهن، همراه با برافراشتن درفشی بر گرفته از درفش کاویانی ایران، برگزار می شود. این آیین با انبوهی از ترانه خوانیها، بازیها و مراسم دیگر همراه است. آیین های پیش از فرارسیدن نوروز نیز فراوان و پر اهمیت هستند (جشن های اسفندماه).
۱) جشن نوروز: فروردین از آن فروهرهای پاکانست که برای دیدار کسان خود به زمین می آیند. برای فرخندگی آتش می افروختند و بنام هفت امشاسپندان ( سپند مینو و شش فروزهی اهورایی ) سفره های هفت سین می چیدند. نوروز را روز آغازین آفرینش نیز نامیده اند که در آن، آفریدگار بزرگ و بلند مرتبه، جهان را بیافرید و شش روز درین کار بود؛ از اینروست که نخستین روز فروردین، به نام خداست و ششم نوروز را بزرگ داشته اند. نوروز تجدید خاطره ی بزرگی است از دلبستگی آدمی به جان جهان و طبیعت دل انگیز آن، و هم یادی است به قدمت هزاره ها و به عظمت یک ملت. و چه زیباست آیین باستانی ایران که به هنگام شادی زمین و شکفتن جهان، آدمی را به روزگاران کهن می برد؛ روزگارانی که هر چند در آنها نبوده است، آنها را حس می کند و به یاد دارد و بدینسو نیاکان خویش را باز می یابد. فرهنگ شادخویی که در ایرانیان وجود داشته یکی از دلایل علاقه زیاد آنها به نوروز و آئین های نوروزی بوده است. اشتیاق ایرانیان نسبت به نوروز و نو شدن طبیعت تا حدی بوده است که حتی جشن « چهله » هم برای نوروز برگزار می کرده اند. نوروز این پیر روزگار آلود، که در همه قرن ها و باهمه نسل ها وهمه اجداد ما، از اکنون و تا روزگار افسانه ای جمشید باستانی زیسته است و با همه ما بوده است، رسالت بزرگ خویش را، همه وقت، با قدرت و عشق و وفاداری و صمیمیت انجام داده است و آن، زدودن رنگ پژمردگی و اندوه از سیمای این ملت نومید و مجروح است و در آمیختن روح مردم این سرزمین بلاخیز، با روح شاد و جانبخش طبیعت؛ و عظیم تر از همه، پیوند دادن نسل های متوالی این قوم که بر سر چهار راه حوادث تاریخ نشسته و همواره تیغ جلادان و غارتگران و سازندگان کله منارها، بندبندش را از هم می گسسته است. و ما در این لحظه، در این نخستین لحظات آغاز آفرینش، نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز برمی افروزیم و در عمق وجدان خویش به پایمردی خیال، از صحراهای مرگ زده قرون تهی می گذریم و در همه نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما برپا می شده است، با همه زنان و مردانی که خون آنان در رگ هایمان می دود، شرکت می کنیم و بدینگونه ” بودن خویش ” را به عنوان یک ملت، در تندباد ریشه برانداز زمان ها، خلود می بخشیم. در این میعادگاهی که همه نسل های تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند، با آنان پیمان وفاداری میبندیم و ” امانت عشق ” را از آنان به ودیعه می گیریم که ” هرگز نَمیریم ” و ” دوام راستین ” خویش را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری، ریشه در عمق فرهنگی سرشار از غنا و قداست و جلال دارد و برپایه ی اصالت خویش در رهگذر تاریخ ایستاده است، بر صحیفه ی عالم ثبت می کنیم با این سوگند اهورایی و ماورایی که:
” من، شیدای رسوا، تو عشق جاودان و نیلوفرانه رویاهایم را عاشقانه برمیگزینم تا یار و یاورت باشم، غمخوار و در کنارت باشم از امروز به بعد، در غم و شادی، در تنگدستی و فراوانی، و در ناخوشی و تندرستی، دوستت خواهم داشت و در کنارت و غم خوارت خواهم بود و بدانکه دوری فراغ و یا حتی مرگ نیز ما را از هم جدا نخواهد کرد چون روحمان با ریسمان عشق واقعی، بهم پیوند خورده است، و دراینجا، همینجا، در آستانه زادروزت که مقرون با سپندارمذ عشّاقست، طبق آیین خداوندگار عشق، نیلوفرانه با تو پیمان وفاداری میبندم (آمین).
عاشقت بودم، هستم و عاشقت خواهم ماند. عاشقانه میپرستمت چون تو خدای همه خدایان هستی. وجود خود را، پاک و تنها، وقف تو خواهم نمود تا آن دنیا به وصالت نایل آیم. عطش و آتش فراغ به از سیرابی وصال. تو رو به اندازه همه کسانی که نشناخته ام دوست میدارم. تو رو به اندازه همه کسانی که ندیده ام و نخواهم دید دوست میدارم. تو رو برای دوست داشتن، دوست میدارم. تو رو به اندازه همه کسانی که دوست نمیدارم، دوست میدارم. من عاشقت نیستم، بلکه تو را میپرستم. تو عشق من نیستی، بلکه تو خدای منی. حسّ من به تو با عشق قابل وصف نیست بلکه با پرستش قابل توصیف است.”
سرانجام نور بر تاریکی پیروز خواهد شد و ایران، ققنوس وار و نیلوفرانه از خاکستر خویش برخواهد خواست و…
ادامه دارد…
بگویید آهسته در گوش باد
چو ایران نباشد تن من، مباد