زبانشناسی: سفر حجمی در خط زمان: سیر از “زبان” به “اوزوان” – بخش چهارم

نویسنده : شهرام خبیر

تعبیر وارانۀ یک رویا!

بخش چهارم

در تاریخ طبری آمده: از سوی من به شیرویه زندگی کوتاه بگو: ای گول نادان اگر ما چنان بودیم که تو یاد کردی، تو را نمی سزید که گزارش این همه کارهای بزرگ را که مایه کشتن می شود به زیان ما در جهان پراکنده سازی زیرا این کاستی ها پیش از هر کسی دامن خودت را می گیرد. همانا داوران کشور تو، پسری را که سزاوار کشتن از سوی پدر خود باشد از کشور و از میان مردم می رانند. با این همه ما چنان در راه بهسازی خود و پسران و نوادگان مان کوشیده ایم که هیچ کوتاهی در آن دیده نشده است. ما اکنون داستان گناهان مان را که تو برشمردی با تفصیل باز می گویم. یکی از پاسخ های ما این است که بد نهادان و بدسگالان (بدخواه)، پدر ما خسرو هرمزد را چنان برآغالیدند (به دعوا برانگیختن) که بر ما تهمت خیانت زد و آهنگ جان ما کرد. ما بداندیشی از چیزها دیدیم که ترسیدیم و از دربار وی کناره گرفتیم و رو به آذربایجان آوردیم این را همگان دانند. چون پردۀ ما بگونه ای که دانسته است دریده گشت روی به درگاه پدر آوردیم. در این هنگام بود که آن مرد دور (بهرام چوبین) برما تاخت و ما را از کشورمان دور ساخت. ما رو به روم آوردیم و بر سر پادشاهی خود باز آمدیم… اما آنچه دربارۀ رفتارمان با پسران، گفتی پاسخش اینست که ما افرادی بر شما گماردیم تا شما را از پراکنده شدن در کشور و دست زدن به کارهایی که شما را نشاید بازدارد تا کشور و مردم هر دو آسیب نبینند. در این زمینه ما برای شما هزینه های گسترده فراهم آوردیم و آنچه را بدان نیازمند بودید در دسترستان گذاردیم به ویژه دربارۀ تو که اخترماران به ما گزارش دادند تو بر ما خواهی شورید و پادشاهی ما بر دست تو راه نیستی خواهد سپرد. این ما را از آن باز نداشت که با تو خوبی و نیکی در پیش نگیریم چه رسد به اینکه ترا بکشیم. اما آنچه دربارۀ زندان کردن کسان گفته بودی پاسخ ما اینست که ما کسانی را به زندان افکندیم که باید کشته می شدند یا دست و اندام دیگری از ایشان بریده می شد. وزیران و گماشتگان پیوسته ما را به کشتن برمی انگیختند و نمی گذاشتند اینان برای خود چاره ای بیاندیشند. ما را از بین دلبستگی به زنده داشتن مردمان و بیزاری از ریختن خون ایشان، در کار ایشان درنگ می کردیم و سرنوشتشان را به خدای بزرگ می سپردیم. اینک اگر تو ایشان را از زندان خود بیرون آوری، پیامد تلخ آن بچشی. اما این که گفتی ما زر و سیم و گونه های گوهر و کالاها و دارایی ها را با سنگدلانه ترین روش و بیشترین پا فشاری به دست آوردیم، پاسخ اینست که … تنها سپاهیان فراوان و دارایی ها بیکران است که پادشاهی را استوار می دارد.

  تمرین برای سیکس پک شکم

به ویژه این گفتار دربارۀ ایران زمین راست می آید که دشمنان از هر سو آن را در بر دارند و راندن ایشان جز سپاهیان و ساز و برگ و جنگ افزار انجام نیابد. همه اینها را تنها با سیم و زر می توان بدست آورد. به ما گزارش رسیده که تو می خواهی همه این داراییها را میان بدکارانی پخش کنی که شایستۀ کشتنند. ما به تو هشدار می دهیم چنین کاری مکن که این دارایی ها پشتوانه کشور و پادشاهی و سرزمین توست و نیرویی است که برای راندن دشمنان بکار آید. تهمت ناسپاسی نسبت به قیصر روم به من دادی! این سخن تو نیست بلکه این ها را آموزگارانت به تو یاد داده اند. از زادفرخ و گشنسب بپرس که من در برابر یاری قیصر با زر و اسب و … به رومیان ایشان را پاداش داده ام. امّا اینکه گفتی چلیپای (صلیب) مسیحی به چکار من می آید که آنرا به رومیان پس ندادم! نخست آنکه اینان، دار مسیحی را خدای می پنداشتند. اگر چنین بود باید با پای خود نزد رومیان باز می گشت! دو دیگر آنکه این تکه چوب را بدان جهت از ایشان بغنیمت گرفتم که نشان چیرگی من بر ایشان باشد و رومیان را تحقیر کرده و مقهور گردانم.

من این همه را آگاهانه و یکدلانه (بدون شک) کردم. اکنون می دانم که کار من به کرانه رسیده است و روزگار من تباه شده، و لیک خواستم تو را هشدار دهم که بیهوده مرا سرزنش نکنی. مرا دل بر تو همی سوزد که چون تو مرا بکشی مرده ریگ (میراث) پدر بر تو حرام شود و از مُلک من چیزی نخوری که در همه خلق و ادیان کشتن پدر زشت و گناه است و پادافره (غرامت و مکافات) آن باید بپردازی! بدان که پدرم هرمزد را من نکشتم و “بندوی” دایی من او را کور کرد و بدون اجازه من کشت زمانی که در تیسفون نبودم و در آذربایجان بودم و در بازگشت به این جرم “بندوی” را کشتم.

***

از نظر ادبی آنچه که بیادگار مانده و از بین سده ها، جلوه ای از شکوه و تجمل دربار خسرو پرویز و علائق و هنجارهای زیبا شناسانۀ زندگی اشرافی او را بخوبی نمایان می سازد رساله کوچکی است بزبان فارسی میانه (پهلوی ساسانی) بنام خسروکواتان (خسرو پسر قباد) و ریدکی (پسرک). منظور از ریدک پسران جوانی بوده که برای خدمت به بلند پایگان و بزرگان و کارگزاران حکومتی به آئین ویژه، آموزش دیده و به اصطلاح فرهیخته می شدند. خود متن گویای تاریخ است که در پرسش خسرو و پاسخ ریدک رخ می نماید!

  نوجوان و ذهن مضطرب او - قسمت دوم

به نام یزدان
Pad nām ī yazdān

خسرو قبادان و ریدکی
[husraw ī kawādān ud rēdag-ē]

۱- ایران وینارد قبادی ریدکی واسپوهر- نام دست به سینه پیش شاهنشاه ایستاد؛
۱- ērān-winnārd-kawādīg rēdag-ē wāspuhr nām dast ēr-kaš pēš î ŝāhān-ŝāh ēstād.

۲- بسیار ستایش و دعا کرد،
۲- u-š stāyišn ud āfrîn was kard.

۳- گفت که شاهنشاه انوشه و جاویدان، خداوند هفت کشور و کام انجام باشد.
۳- u-š guft kū ŝāhān-ŝāh anōšag ud jāwēdān, haft-kiŝwar xwadāy ud kāmag hanĵām bēd.

۴- نیوشیدن فرمائید : دودمانی را که من ازش بودم، به شکرانه نیاکان نیکوی شما همه نامور و توانگر (و) کامروا بودند.
۴- farmāyēd niyōxŝîdan! Dūdag kē man aziŝ būd hēm āzādih wehān niyāgān î aŝmā rāy hamāg nāmig ud tuwângar kām-zîwiŝn būd hēnd.

۵- آنان را خواسته به (حد) ضرورت خویش بود.
۵- u-šān xīr pad abāyist ī xwēš ēstād.

۶- مرا آن پدر به کودکی در گذشت، و مادر (ی) را که من پسرش بودم، به جز من دیگر پسر نبود.
۶- u-m ōy ī pid pad aburnāyīh bē widard <ud> mād kē <-š> man pus bud hēm, bē man ēnyā anē pus nē būd

۷- بهره ایشان من، توسط وصی پدر، به سهم هنگفت، خورش گونه گونه و جامه خوب، چابک (و) نیکو نگهداری شدم.
۷- u-šān bahrag man, pad stūr ī pid, <pad> pārag ī stabr, xwarišn ī gōnag gōnag ud brahm ī xūb čābuk nēk dāšt hēm.

۸- به هنگام، به مدرسه فرستاده شدم و به فرهنگ آموختن، سخت شتافتم.
۸- pad hangām ō farhangestān kardan būd hēm, u-m pad farhang kardan saxt awištāft hēm.

۹- (به) حفظ (کردن) هیربدانه یشت و هادخت و بغان يسن و وندیداد (و) جای جای، نیوشیدن زند آغاز کردم.
۹- u-m yašt ud hādōxt ud baϒān-yasn ud jud-dēw-dād hērbedihā warm, gyāg gyāg zand niyōxšīd <-an> ēstād.

۱۰- مرا دبیری آنگونه (است) که خوب نویس، و تندنویس، باریک دانش، کامکار انگشت و فرزانه سخن هستم.
۱۰- u-m dibīrīh ōwōn kū xūb-nibēg ud raϒ-nibēg bārik-dānišn, kāmak-kār angust ud farzānīg saxwan hēm.

۱۱- مرا سواری و کمان وری آنگونه (است) که فرّخ باید انگاشتن، آن دد را که از برابر سر اسب من اندر، توان گذشتن.
۱۱- u-m aswārih ud kamān-warīh ōwōn kū pad farrox abāyēd dāštan ān dad kē tar asp sar man andar tuwān widardan.

۱۲- مرا نیزه وری آنگونه (است) که بدبخت باید انگاشتن آن سوار (را) که با اسب و نیزه و شمشیر به رزم و هم نبردی من آید و نیز به اسپریس، چوگان را بی خستگی و دمان نیز به نافرسایندگی، (به) زیر تنگ و بر سر اسب، بی گمان چنان زنم چون رویگری که آثار چکش (او) همه بر یک جای پیدا است.
۱۲- u-m nēzagwarīh ōwōn kū pad wadbaxt abāyēd <dāštan> ān aswār kē pad asp ud nēzag ud šamšēr ō ham-rānih ud ham-nibardih i man āyēd ud pad-iz asprēs čawgān anāsūd ud damān afrasāgīhā-iz azēr tang ud pad sar asp afragūdihā ēdōn zamēn čiyōn rōy-gar-ē kē čakuč payān hamāg abar ē gyāg paydāg.

  آشپزی بدون گلوتن - پاستا گوشت قلقلی با سس الفردو

۱۳- به هنرهائی چون (نواختن) ون و بربط و تنبور و کِنّار و (سرودن) هر گونه سرود و چکامه و نیز در مشاعره (؟) (و) رقصیدن، مرد(ی) استادم.
۱۳- Pad čiyōn win ud barbut ud kennār ud har stōd, čegāmag ud pad-iz ī paywāzang-guftan, pā-wāzig kardan awestād mard hēm.

۱۴- و در امر (مربوط به) ستارگان، سیارگان، چنان اندر شدم که آن ها(یی) که اندر آن پیشه هستند همگی در برابر من چیزی خوارند.
۱۴- ud pad čē čiš i stāragān, abāxtarān ēdōn andar šud hēm kū ōy- šān kē andar ān pēšag hamāg andar man čiš-ē xwār hēnd.

۱۵- و در شطرنج و (بازی) نرد و هشتپای کردن از رقیبان فرازترم.
۱۵- ud pad čatrang ud nēwardaxšīr ud haštpāy kardan az hamahlān frāztar hēm.

۱۶- برای دو گونه بستن در امر زمب، زیر ریش وينداد گشنسب می نشینم.
۱۶- pad čē zamb dō ēwēnag bastan rāy azēr ī rēšag windād gušnasp nišīnēm.

۱۷- اما اکنون دوده (ام) آشفته و نزار و تباه بشد، و مادر نیز به بهشت رفت.
۱۷- bē nūn dūdag wišuft ud nizār ud tabāh bē būd ud mād-iz pad wahišt šud.

۱۸- و اگر شما را به عظمت یزدان پسند افتد، به حال من توجه فرمائید.
۱۸-ud ka-tān pad yazdān pahlomīh sahēd pad čiš man framāyēd nigerīdan.

۱۹- شاهنشاه به ريدك گفت که اگر تو ریدك چنین خوش آرزو هستی (و) خوی توبه خورش خوش و جامه خوب و چابک اندر بوده است،
۱۹- šāhān-sāh ō rēdag guft kū ka tō rēdag ēdōn xwaš ārzūg hē u-t xōg pad xwarišn xwaš ud brahmag ī xūb ud čābuk andar būd ēstēd,

۲۰- بگو که کدام خورشی خوشتر و بامزه تر(است). ريدك گوید که هفت کشور خدای انوشه (و) کامکار (باد)، بفرمائید شنودن!، آن خورشی که اندر گشنگی و تندرستی و بی بیمی خورند خوشتر، و بامزه تر است.
۲۰- bē gōw kû xwarišn-ē kadām xwaštar ud pad mizag-tar. gōwēd rēdag kū anōšag haft-kišwar xwadāy, kāmag hanjām, framāyed šnūdan; xwarišn-ē ān xwaštar ud pad mizag-tar ī andar gušnagīh ud tan-drustīh ud abē-bīmīh xwarēnd.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان