نقدی بر عملکرد؛”عملکردی مسئولانه یا مصلحت جویانه” – قسمت دوم

نویسنده: بدرالدین نجمی، روانشناس
Nbbn1392@gmail.com

* چقدر به نسلها آموخته ایم با شناخت و تکیه بر شعور، کمال و ارزشهای انسانی، زندگی معنی داری برای خود رقم زنند؟ چه نسبتی از جامعۀ امروز بامعنی زندگی می کند و به همنوع خود و سرنوشت خویش می اندیشد؟ از زندگی معنی دار که بگذریم، چند درصد افراد به معنی واقعی کلمه نه با تبلیغ و ترویج فرهنگ و اندیشه و باورهای اقصا نقاط جهان، شاد و سرزنده زندگی می کنند؟ 

اگر لحظه ای خودمان را به جای پدر، مادر یا جوان و نوجوان تحت فشار به دلایل گفته شده بگذاریم، آیا استرس پایدار به ما اجازۀ می دهد که شادمان باشیم؟ شادی و بهزیستی، حاصل برآورده شدن حداقل خواسته های فردی و زیستن با ضرورتهای تعریف شدۀ رفاه و داشتن دورنمایی ایمن است. چقدر آموزش های ما برای شاد زیستن و مقابله با شرایط پرفشار مبتنی بر واقعیتهای روزافزون جامعه بوده و هست؟ و آیا طبقۀ به نادرست مرفه شدۀ جامعه به درستی زندگی می کند یا در مسیر نادرستی های اخلاقی، جسورانه به حقوق دیگران تجاوز می کند و خود را محق می داند؟ به راستی جامعۀ ما بطور میانگین، بویژه قشر آموزش دیده و تحصیل کردۀ ما، در کدامین مرحله از رشد اخلاقی قرار دارد و استدلالی معنی گرایانه برای تلاش خود در زندگی فردی – اجتماعی دارد؟

* چقدر یک نوجوان و جوان آموخته است نقادانه انتخاب کند و چقدر به موازات افزایش بار دانش علمی از پختگی اجتماعی- فرهنگی و معنوی برخوردار است، به این معنی که ملیت خود را بشناسد، آیین خود را بکاود و اندیشمندانه برگزیند، روابطش را مسئولانه شکل دهد و پیش برد و فارغ از دیدگاه ابزاری و بهره جویانه همکاری یا همزیستی کند و … . اگر تفاوت رشد در این ابعاد بسیار است، آیا آموزش رسانه های رسمی و غیررسمی و انباشتگی مسئولیت ها و دغدغه های اقتصادی و یا محدودیت چشم انداز خانواده و …. مؤثر نبوده است؟ و اگر بوده کدام قانون، اصل، بند و یا تبصره نهادهای علمی آگاه را از ورود به عرصۀ نقد، پیشنهاد و توصیۀ مبتنی بر رویکرد آسیب شناسانه بازداشته است؟ و اگر قانون حمایت کننده ای نبوده است نمی شد با کمک به وضع قوانین مبتنی بر دانش و ضرورت های اجتماعی و فرهنگی پیوند بین نهادهای علمی را با نهادهای قانون گذار آنچنان قوی کرد که رفته رفته شاهد پیشرفت و بالندگی جامعه و پدیدایی نسلهایی عاری از آسیب های قابل پیش بینی باشیم. شاید هم مأموریتی پوشیده و پنهان برای صاحبان قدرت تعریف شده است!

  شعر در عالم خاکی - سعید عرفان

* به موازات آسیب های وارد شده از جریانهای پیدا و ناپیدای داخل، شاهد موجی از گزارش های خبری آسیب زا از سوی رسانه های خارجی هستیم که اگرچه بخشی از واقعیت را به نمایش می گذارند اما با غفلتی آگاهانه یا ناآگاهانه از اثرات زیانبار روانیِ گزارش نمودهای فرهنگی – اجتماعی جوامع دیگر، نسل نوپای جامعه را با افسوس، حسرت و حرمان مواجه می کنند. آیا نمایش مکرر امکانات و اقتضائات جوامع دیگر در کنار انقباضها و ضبط های ناروا، محدودیتها، ممنوعیتها، محرومیتها و تخریبهای تجربه شدۀ داخلی اثری جز حسرت، خصومت، یأس، نفرت و میل به گریز و مهاجرت و تخریب بین نسلی و بین فردی را سبب نخواهد داشت؟ و مهمتر اینکه هیچ تحلیل روانشناختی و جامعه شناختی نمی شود بر موضوعاتی از این دست به عنوان یکی دیگر از جریانهای پنهان داشت؟ شاید با این اقدام آثار تخریبی آنها کمتر می شد و جامعه به نهادهایش که برایشان سالها سرمایه گذاری کرده است، خوشبین تر می شد. آیا قانونی مبنی بر منع اظهار نظر علمی، وجود دارد و اگر وجود دارد نمی توان در جهت تغییر و اصلاح آن اقدامی انجام داد و با این عمل سهم مشارکت عملی خود را در بهسازی نسلها ایفا نمود. 

* آیا طاعون اعتیاد که به نظر میرسد جریانی هدفمند و نظام مند را طی می کرده و می کند و به انحاء مختلف وارد زندگی تمامی قشرهای جامعه بویژه جوان و نوجوان هر نسل شده، و ترویج فرهنگ مصرف مخدرها و دخانیات سبک و سنگین به عنوان یکی از ابزارهای تفریح و سرگرمی و سهل نمودن دسترسی به آنها، که عامل مهم مرتبط با اختلالات روانی بویژه افسردگی، مسخ هویت و شخصیت مختل است، با کاهش تدریجی سن مصرف کنندگان، نهال جوان جامعه را آفت زده نمی کند و به تباهی و گمراهی غیرقابل جبران نمی کشد؟ واقعاً حداقل مسئولیتی که متوجه دانشمندان و اندیشه پردازان این بخش از سلامت عمومی است چه می باشد، سکوت یا هشدارهای مکرر مبتنی بر بنیانهای علمی و پژوهشی؟ مهاجرت از یک سو، اعتیاد و لاابالیگری از سوی دیگر و بنیادی تر یأس، حسرت، خمودی و عدم نشاط، سه ضلعی است که مثلث تخریب نسل را بنا می کند؛ مثلثی که هر روز بیش از پیش آتشش زبانه می کشد و جامعه را به خاکستر می نشاند. 

  سلسله مقالات “مولوی، معلم بلخی، شمس شعر شرقی” (10)

* آیا هرگز به خود اجازه داده ایم که عواقب پشت نمودن نسلهای اخیر به مبانی معنوی و انسانی ریشه دار در فرهنگ کهن ایرانی را بررسی کنیم؟ حتماً همچون حقیر نسبت به نقش گرانسنگ معنا و معنویت در بهداشت روان فرد اذعان داشته و بر آن صحه می گذارید. آیا روند حاکم بر جامعه کدامین دورنمای معنی گرایانه و انسان مدارانه ای را به نمایش می گذارد؟؟؟ درست است که کم رنگ شدن این وجه از زندگی انسانی پدیده ای است جهانی؛ اما سرعت این واپس زدگی با عوامل احتمالی مرتبط با آن از جایی به جای دیگر متفاوت است، بویژه اگر به هم افزاهایی چون تنگناهای اقتصادی – فرهنگی و اندیشه های سیاسی – تجاری جهت دهنده به آن نظری افکنده شود.  

من از مفصل این نکته مجملی گفتم

خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل

بله، پدیده ها همه در هم می آمیزند و با اثر هم افزایی و ایجاد مسایل بیشتر، موقعیت را بغرنج تر می کنند. اما تأخیر، غفلت و یا بی التفاتی به آنها در هر مقطعی، مسیرِ اصلاح و پیشگیری از شدت وضعیت ناگوار را دشوارتر، طولانی تر و بعضاً جبران ناپذیر می سازد. آیا تمامی نمونه های گفته شده و نشده مورد تأیید مجامع علمی است و اگر هست واکنش مسئولانۀ افراد صاحب نفوذ و قدرت چیست و اگر نفوذ و قدرتی نیست، چه سود جمعی مترتب بر حفظ این مناصب است؟ شاید بهتر باشد از شدت شعارهای بهداشتی و محتوای آموزش های کم اثر و حتی بی اثر در شرایط غیرقابل کنترل و مدیریت، که عده ای را پرآوازه، اما تودۀ خلق را بی نصیب می کند بکاهیم و عملاً وارد کارزار شویم. خلاصه اینکه به نظر می رسد یکایک ما به حدی مسئولیم و در اجرای مسئولیت خود کوتاهی کرده و می کنیم؛ مردم جامعۀ کهنسال اما نحیف و فرتوت شدۀ ایرانِ امروز بیشتر خواهان راهکارهای عملی، اتحاد و انسجام بین بخشی و بین قشری و جمعی در میان صنوف و گروه های مختلفی تخصصی و حرفه ای هستند تا نوشته ها و گفته های خوش و زینت بخش و وعده های بی سرانجام.

  آشنایی با اضطراب نوجوانی و فنون خودیاری در مدیریت آن - قسمت ششم

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار

مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند

کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد

صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست

عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان