گردآورنده: فرنگیس حسینی

داستان اول: خرگوش و پیلان

وقتی سفیرِ ماه به میانِ غولان رفت: در سرزمینی که باران بند آمده بود و چشمه‌ها خشکیده بودند، قومِ پیلان از شدتِ تشنگی به پادشاه خویش شکایت بردند. پادشاه فرمان داد تا برای یافتن آب، به اطراف بگردند؛ سرانجام گروهی چشمه‌ای بزرگ به نامِ «قمر» یافتند که آبِ فراوان و پیوسته داشت. اما آن چشمه، زمینِ خرگوشان بودمکانی که برخوردِ پایِ عظیم فیلان می‌توانست برای خرگوشان ویران‌کننده باشد. خطرِ برخورد دو گروهِ متفاوت، پرسشی جدی دربارهٔ حقِ دسترسی به منابع و تدبیرِ پادشاهان پیش آورد.

بحرانِ منابع و ضرورتِ گفت‌وگو

پس از یورشِ پیلان به چشمه، خرگوشان نزد پادشاهِ خود شکایت بردند و خواستند که برای حلِ اختلاف و جلبِ دلِ دشمن، نماینده‌ای فرستاده شود. پیروز، یکی از بزرگان دهات، داوطلب شد که به‌عنوان پیام‌رسان بروداما شرط کرد که امانت و اسرار کار با او باشد و کسی در کنار او باشد تا شاهدِ کردار و سخنش باشد. پادشاه نیز او را امین شناخت و روانهٔ ماموریت ساخت.

آدابِ سفارت و قدرتِ زبان

پیش از سفر، پیروز از آدابِ رسالت آگاه شد: سخن باید هم وقارِ پادشاه را حفظ کند و هم به‌قدری نرم و مدبرانه باشد که دشمن را از خشونت منصرف کند. وظیفهٔ پیام‌رسان، میانیگریِ بین اقتدارِ پادشاه و حفظِ شأنِ جهانیِ میزبان بودترکیبی از قاطعیت و تسامح که در دیپلماسیِ موفق ضروری است.

نمایشِ رسالت و تاثیرِ نمادینِ ماه

پیروز هنگامِ رسیدن به پیلان، با حرکتی نمادین از بلندی سخن گفت و خود را پیام‌رسانِ ماه خواند. متنِ پیام ساده و رسا بود: هشدار دربارهٔ غرورِ قدرت و یادآوریِ مسئولیتِ قدرتمندان در برابر ضعیفان. وقتی پیلان پیام را شنیدند، نمایشی از خشوع و اطاعت نشان دادند؛ فرصتی که به واسطهٔ ادبِ پیام‌رسان و نیرویِ نمادینِ ماه پدید آمد و موجبِ کوتاه‌آمدنِ پیلان در مسئلهٔ چشمه شد.

پیامِ حکایت: تدبیر، نماد و مرز قدرت

این حکایت فراتر از داستانِ جنگ یا صلح است: درس‌هایی دربارهٔ انتخابِ پیام‌رسان شایسته، نقشِ زبان و آیین در دگرگون‌سازیِ روابطِ قدرت، و اهمیتِ رعایتِ شأنِ هر دو طرفِ مناقشه به ما می‌دهد. گاهی سخنی که با مروت و مکر همراه است، بیش از شمشیری خشن اثر می‌کند؛ و گاهی حتی نمادی چونِ ماه می‌تواند فراتر از لفظ، قلب‌ها را تغییر دهد.

داستان دوم» کبک انجیری، خرگوش و گربهٔ روزه‌دار: حکایتِ داوری و شکستِ مکر

کبک انجیری و زاغِ همسایه همیشه در کنارِ هم زیست می‌کردند و رابطه‌شان براساسِ مجاورت و مراودتِ همسایگیِ مستحکم بود. روزی کبک ناگاه ناپدید شد و همه گمان کردند که هلاک شده است. پس از مدتی، خرگوشی ساکنِ آن مکان شد و در لانهٔ کبک رخنه کرد. وقتی کبک بازگشت و خانه‌اش را آکنده از غصه دید، به‌حقِ خود اعتراض کرد و ادعا نمود که جایگاهش را پس بگیرد.

مراجعه به داورِ پارسا: گربهٔ روزه‌دار

دو طرف برای حلّ اختلاف به قاضیِ قابل‌اعتماد حوالیِ آب رفتند: گربه‌ای متعبد و روزه‌دار که به سبب تقوا و آرامشِ ظاهری‌اش مورد وثوقِ اهل محل بود. آن گربه پیش از صدور حکم، سخنانِ بلند و نصیحت‌آمیزی ایراد کرد؛ از زهدِ ظاهری و ناپایدار دنیا گفت، مردم را به پاک‌سازی نفس، اعتدال در دنیاجوی و ذخیرهٔ کردار نیک فراخواند و خواستار انصاف و چشم‌پوشی در برابر تندخویی شد.

وعدهٔ نیک و دامِ پنهان: پس از آن‌که گربه به‌ظاهر طرفین را با کلماتِ نرم و پندهای اخلاقی راضی کرد، هر دو بی‌احتیاط در کنارِ هم قرار گرفتندتا زمانی که ناگاه گربه، ماهیتی دیگر از خود آشکار ساخت: او در حمله‌ای غافلگیرانه صفتِ خبیث خود را نمایان کرد و هر دو را به قتل رساند. این تراژدی نشان داد که زهدِ ظاهری و لفاظی اخلاقی گاه پوششی بیش نیست و مکرِ پنهان می‌تواند حتی حق‌طلبانِ ساده‌دل را هلاک کند.

درس‌های حکایت

1. انتخابِ داورِ مناسب: تقوا و ظاهرسازی صرف، کفایتِ داوریِ بی‌طرف را تضمین نمی‌کند؛ باید به صلاحیتِ واقعی و سوابقِ اخلاقیِ داور دقت نمود.

2. هشدار نسبت به فریبِ زهدِ ظاهری: زهدِ نمایشی می‌تواند ابزارِ استثمار و فریب باشد. قضاوت باید همراه با احتیاط و تحقیق باشد.

3. ارزشِ عملِ نیک بر بیش از ادعا: آنچه برای آدمیان می‌ماند کردار نیک است، نه ذخایر دنیا یا ادّعاهای ظاهری.

4.  ضرورتِ هوشیاری در روابط اجتماعی: اعتمادِ کورکورانه به نمادها و القابِ اخلاقی می‌تواند به زیانِ افراد بینجامد.

دیدگاهتان را بنویسید

آرشیو مقالات پیام جوان

همراهان پیام جوان