مبانی فیزیولوژیک و روانشناختی زبانشناسی نظریات پاولوف – بخش دهم

نویسنده: شهرام خبیر

به سبب نقش سیستم تکلم در ذهن بشر و تکامل او به عنوان اشرف مخلوقات، اکنون به این موضوع بسیار مهم می پردازم با تفصیلی بیشتر و با هدف در دسترس قرار دادن ابزاری کارا در شناخت روحیات شخصی و اجتماعی.

پاولوف تئوری خود را درباره ی سیستم کلامی علائمی که خاص انسان است و ارتباط ناگسستنی این سامانه را با سیستم حسی، به طور بی نظیری در زمینه روانپزشکی (تشخیص درمان بیماری های روانی) توسعه بخشیده و تکمیل کرد. اکنون ما به دو اصل مطلقاً اساسی در این رابطه می پردازیم. اول آنکه فعالیت روانی یکی از کارکردهای مغز (ذهن) است و دیگر اینکه این فعالیت انعکاس واقعیت عینی است. بنابر اصل نخست، ماده همواره وجود داشته (قدیم) است و ذهن و روح و شعور حادث و زاییده اشتقاقی تکاملی و ناشی از سازمان یافتگی (ترکیب) معینی از ماده می باشد و بنابر اصل دوم انسان از راه عمل اجتماعی یعنی کار و علم واقعیات و قوانینی را که انعکاس واقعی روندهای جهان هستند کشف می کند.
حلقه مفقوده در ارتباط بین این دو، سازوکار (مکانیزم) عصبی بود. مکانیزم کارکردی و ساختاری ناشی شدن شعور از طبیعت، دو مساله اساسی روانشناسی را در بردارد: یکی منشأ و تکامل شعور در نوع انسان؛ و دیگری منشأ و تکامل شعور در فرد انسان. مسأله اول به چگونگی گذار هومونوئید (انسانواره موجودی شبیه به شامپانزه) به انسان و مسأله دوم به رشد کودک از بدو تولد می پردازد. در مورد اوّل آزاد شدن دستها به ویژه به هنگام حرکت، نخستین گام قطعی در تکامل انسان بوده است که در اثر آن دستها توانستند مهارت و تبحر فزونی پیدا کنند. از این قرار، دست نه تنها اندام کار بلکه محصول کار هم هست. لیکن کار، دستها را به طور مجزا و مستقل تکامل نبخشید بلکه ارگانیزم هم به طورکلی (تحت تأثیر آن) تکامل یافت و این همزمانی و همراهی سبب شد که انسان بتواند به صورت قائم راه برود و این موضوع از راه ارتباط متقابل روی قسمتهای دیگر ارگانیزم نیز اثر داشته است به ویژه بر اندام و کارکرد تکلم و تبدیل مغز انسانواره به انسان. پاوولوف میگوید: جهان حیوانی متکامل با رسیدن به مرحله انسان، در مکانیزم فعالیت عصبی، افزودهای اختصاصی کسب کرد. برای یک حیوان علائم واقعیت، صرفاً و فقط انگیزه هایی هستند که با اثر بر نیمکره های مغز مستقیماً به سلولهای خاص بینایی، شنوایی و دیگر گیرنده های حسی ارگانیزم منتقل میشوند یعنی همان چیزهایی که ما به شکل تأثیرات، حسّیات و مفاهیم محیط- از راه دیدن و شنیدن و نه از طریق کلمات صاحب آنها میشویم. این سیستم اولیه علائم واقعیت، در انسان و حیوان مشترک است.

لیکن کلمات، سیستم علائم دیگری را از واقعیت علامت دهنده به وجود آورده اند که صرفاً اختصاص به انسان دارد. این علائم، خود علائم علامت‌های اولیه هستند.

  Cosmology | کیهانشناسی (8)

پاولوف به سیستم علائم اولیه -سیستم حسی- در حیوان عالی به مثابه پیشرفتی عظیم نسبت به اشکال دیگر ماده ی زنده می نگریست. زیرا که واکنشهای اشکال اخیر صرفاً به واکنشهای ذاتی محدود میشود. تکامل انعکاسهای مشروط مظهر انعطاف پذیری به مراتب وسیع تر حیوانات در قبال تغییرات شرایط خارجی است. این قابلیت تطبیق وسیعتر بیش از هر چیز زاییده تصفیه در گیرنده های از دور چشم، گوش، بینی و نتیجه تکامل قشر مغز است. اندامی که کارکرد آن متحد کردن، تحلیل و ترکیب انگیزه های ناشی از اشیاء خارجی است. از راه این مکانیزم، هر چیز موجود در محیط، ولو تصادفی، نقش کمابیش موقتی از علامت شیئی مهمتر را برای حیوان- خوراکی، زادو ولد یا دفاع ارگانیزم- بازی میکند.

مسأله این است که چگونه این مکانیزم افزوده ی انسان یعنی سیستم تکلم بر پایه سیستم اولیه تکوین می یابد. قبلاً گفتیم که تمام تمایزات انسان و حیوان از کار و ساختن و استفاده از ابزار و تکامل دستها در طی هزاران سال پدیدار شده است که خود باعث دگرگونیهای فیزیولوژیک و عصبی و مهارت پذیری و تغییرات در روابط بین انسانها شده است. در روند کار و به کارگیری ابزار انسان طبیعت را در خدمت اهداف و نیازهای خود درآورده و این به معنای کشف هرچه بیشتر ویژگیهای اشیاء یا اختلافات و تشابهات و موارد کاربرد و استفاده از آنهاست. چنین فعالیتی از آغاز، خصلتی اجتماعی داشت که ضرورتاً این همکاری و ارتباط اجتماعی به پیدایش کلمات، تکلم و زبان منجر شد یعنی به مرحله ای رسیدند که انسانها «چیزی برای گفتن به یکدیگر» داشتند. و این نیاز اندام های مربوطه ی صوتی را جهت ادای اصوات و تنظیم صدا بصورت کلمات شمرده، مانند حنجره و زبان را تکامل بخشید. این کلمات بصورت کلیشه و تکراری درآمده و به صورت انگیزه های مشروطی درآمدند که نقش علائم خاص و عملکرد اشیاء ملموس خارجی را بازی کردند. کلمات تبدیل به سیستم افزوده ای از علائم شدند، علائمی که بواسطه تجریدی بودنشان از نظر کیفی با علائم حسی تفاوت داشتند. بخشی از این خصلت تجریدی بودن ناشی از آن است که کلمه- اسم، فعل، صفت یا قید- تمامی طبقه ای از اشیاء، رویدادها یا توصیفات آنها را در برمی گیرد. مثلاً کلمه «درخت» نشانه شفاهی میلیاردها شیئی خاص قابل لمس است که در عین داشتن پاره ای وجوه مشترک تک تک آنها با یکدیگر اختلافات چشمگیری نیز دارند. نشانه شفاهی بر خصایص مشترکی اطلاق میشود که از این اختلافات بی پایان تجرید شده اند. کلمه آنچنان مجرد است که میتواند نشانه هر مورد ملموس باشد و به عنوان علامت بسیار انعطاف پذیر بوده بنابراین امکان انطباق بمراتب ظریفتری را از انگیزه حسی مشروط حیوانات برای انسان بوجود می آورند. بخش دیگر از خصلت این تجرید از آن است که تصویر شفاهی اشیاء یا جای آنها را می گیرد یا در حد فاصل اشیاء حس شده و فعالیت انسان قرار میگیرد. خود تصویر شفاهی (یعنی کلمه ای که با شیئی یا عملی که کلمه بر آن دلالت دارد به نحوی مشروط و متحد شده است) با کلمات دیگر که به نوبه ی خود نماینده ی اشیاء یا اعمال دیگری هستند ارتباط دارد. از این قرار به جای ابراز عملی فوری در قبال انگیزه های حسی، واکنش شفاهی مشروط وجود دارد که بلافاصله منجر به ارتباطات یا تداعی های شفاهی بیشتری می گردد. این تداعی های لفظی اگر خاموش و به صورت ارتباط با خود باشد، اندیشه نامیده می شود لیکن اگر بر زبان جاری شوند، آنگاه ارتباطات اجتماعی هستند. ارتباطات لفظی خاموش یا جاری شده بر زبان می توانند دیر یا زود عملی را به دنبال داشته باشند. از این قرار کلمات به صورت علائم مشروط، به انسان امکان می دهند تا بتوانند پیش از عمل درنگ کند و بیندیشد یا درنگ کند و به بحث بپردازد و بنابراین واکنش های لفظی مشروط، در حد فاصل انگیزه های حسی و واکنشی در قبال آنها- بصورت عمل- قرار می گیرند. دخالت تداعی های لفظی به انسان امکان می دهد تا به جای آنکه صرفاً در قالب انگیزه های حسی فوری عکس العمل نشان دهد با توجه به تجربیات گذشته خویش و ارزیابی عواقب احتمالی واکنش، عکس العمل نشان دهد. حتی نکته مهمتر آنکه علائم کلامی به انسان امکان می دهند تا نه تنها در قالب تجارب شخصی -که بصورت زبان تعمیم یافته- بلکه باتوجه به تجارب دیگر انسانها که از راه علائم لفظی مکتوب یا منقول از نسلی به نسل دیگر منتقل شده، عکس العمل نشان دهد.

  سلسله مقالات “مولوی، معلم بلخی، شمس شعر شرقی” (7)

حیوان که تنها از سیستم علائم حسی یا اولیه برخوردار است به محض استشمام بویی که بصورت انگیزه های مشروط برای فعالیت درآمده، بلافاصله به حرکت درمی آید. درحالیکه در انسان دیدن یک عامل خارجی، مثلاً ردّپا در جنگل، الزاماً به عمل فوری منجر نمی شود. دیدن ردّپا ممکن است ابتدا یک واکنش شفاهی مشروط، مثلاً بر زبان آوردن کلمه «گوزن» را سبب شود. آنگاه این کلمه به نوبه خود از راه ارتباطی که با دیگر کلمات دارد، انسان را به تفکر وا می دارد و یک رشته چیزها را برای او تداعی می کند. اگر انسان همراهانی داشته باشد بخشی از این تفکر میتواند به صورت تکلم ظاهر شود و بلاخره پس از ارتباط با خود، از راه ارتباطات لفظی و شاید مشورت با همراهان و آنهم بصورت کلمات به انجام عملی تصمیم گرفته و آنرا اجرا کند. مکانیزم انعکاس های مشروط شفاهی بیش از هر چیز انگیزه های حسی هستند که از راه قشر مغز به اعصاب و ماهیچه های اندام های تکلم مربوط شده اند. این اندام ها نیز به نوبه خود انگیزه های کاینستتیک (حسی و حرکتی) را به قشر مغز می فرستد که در آنجا با دیگر علائم لفظی مشروط رابطه دارند. انگیزه های حسی علائم اولیه واقعیت هستند که در حیوان دیده میشوند. لیکن در انسان این واقعیت که انگیزه های حسی مستقیماً سبب عمل نشده بلکه سبب انگیزش اندامهای صوتی میشوند که خود انگیزه های کاینستتیک برای تداعی های بیشتر به قشر مغز میفرستند. یک سیستم کلامی علائم یا یک سیستم ثانوی را تشکیل میدهد که براساس سیستم اولیه بنا شده است. این سیستم ثانویه است که دستگاه عصبی اندیشه، شعور و روندهای روانی را بطورکلی تشکیل میدهد. در عین حال وابستگی کامل سیستم تکلم به سیستم اولیه (یعنی انگیزه های حسی ناشی از جهان خارج که در تحلیل نهایی کلمات را به وجود می آورند) نشان می دهد که رابطه تنگاتنگی بین اندیشه و تجربه حسی، بین تئوری و عمل وجود دارد. شیوه زیست انسان، نحوه عمل اجتماعی او در تحلیل نهایی نشان دهنده طرز تفکر و احساس اوست. به عبارت دیگر سیستم تکلم با علائم شفاهی آن که جانشین تصاویر حسی است مشمول قوانین تهییج و وقفه است که درباره کل فعالیت عالی عصبی صدق میکند. این قوانین هنگامیکه بر کار سیستم علائم ثانویه جاری شوند اشکال و کاربردهای ویژه ای پیدا می کنند. به علاوه این سیستم، خود دارای قوانین خاصی است ولی در هر حال بیان قوانین اساسی روندهای عصبی حیوان است.

  Esophageal Cancer (2)

اکنون به مورد دوم یعنی تکامل شعور فردی می پردازیم. هر کودکی به هنگام تولد، دستگاه عالی عصبی ارثی یعنی مکانیزم های سیستم های حسی و تکلم را دارا است. سیستم حسی علائم نخستین سیستمی است که پس از تولد وارد عمل میشود. کودک پیش از آغاز به تکلم خود را به وسیله ی سیستم علائم اولیه انعکاس های مشروط که برپایه ی انعکاس های غیرمشروط بنا شده بر محیط تطبیق می دهد. کودک زیر تأثیر واحد اجتماعی خانواده که به مثابه نخستین عامل مشروط کننده، عمل میکند صاحب رابطه های فوق العاده پیچیده با شرایط محیط زندگی اش می شود. لیکن این پیچیدگی را باید بحساب تحلیل و ترکیب انگیزههای حسی مشروط بدون کمک زبان گذاشت. کودک در برابر آهنگ کلمات عکس العمل نشان میدهد نه معانی آن. از این قرار در دوران کودکی سازگاری ظریفی در سطح انعکاسهای مشروط حسی -ولی بدون تفکر- وجود دارد. تفکر تنها همراه با تکامل زبان پیدا میشود.

پیشنهادی از نگارنده: از نظر اینجانب آنچه بعنوان یک عامل اساسی بر پایه انعکاسهای غیرمشروط در حیوان شکل میگیرد و مقدمه ای است برای تشکیل مکانیزم انعکاسهای مشروط حسی و سپس کلامی که در این بررسی مغفول مانده، بحث احتیاج کودک به توجه و دریافت محبت هم بعنوان مقدمه و هم نتیجه رفع نیازهای غریزی او مانند تغذیه و دفع مزاجی و خواب و غیره، توسط خانواده و بطور اخص توسط مادر است.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان