نویسنده: شهرداد خبیر
پس از این دوره بود که زمینه برای اصلاحات میجی آماده شد. بااینحال، هفتاد سال طول کشید تا حس نسبتشان کاملاً واقعی شود و واقعیتهای دنیای مدرن را همانگونه که هست ببینند؛ و آن وقتی بود که بمبهای اتمی آمریکا بر سر هیروشیما و ناکازاکی فروریخت. پس از این فاجعه بود که آنها کاملاً بیدار شدند و حس نسبتشان کاملاً اصلاح شد و واقعیت را پذیرفتند. از آن پس بود که سرشان را زیر انداختند و رفتند سراغ اینکه خودشان را در علم و فناوری قوی کنند و آنگاه روزی رسید که جایگاه اقتصاد دوم دنیا را تسخیر کردند. بنابراین حس نسبت معیوب ملتها را یا فرآیند توسعه، بهتدریج اصلاح میکند یا یک حادثه بزرگ و پرهزینه. هیچ ملتی بدون آنکه حس نسبت خود را بهطور مستمر اصلاح کرده باشد نتوانسته است قدرت پایداری در جهان کسب کند.
اصولاً همانگونه که حس نسبت در کودکان هنوز تکامل نیافته است، ملتهایی که در دوران کودکی تاریخی خود بهسر میبرند نیز حس نسبتشان ضعیف است. در واقع عصبیتهای فرهنگی و تعصبات فکری، قومی و قبیلگی میتواند ناشی از انحراف در حس نسبت است.
در کشورهای توسعهیافته هم البته گاهی مردم یا سیاستمداران گرفتار انحراف در حس نسبت میشوند اما چون سیستم عقلانی و تکاملیافته است بهمحض آنکه سیستم متوجه شد، آن خطا را اصلاح میکند. در قرن بیستم هیتلر نمونهٔ یک حس نسبت کاملاً معیوب بود که به علت کاریزمای او، این حس به کل جامعه آلمان نیز منتقل شده بود. هم ملت آلمان و هم جهان خیلی هزینه دادند تا این خطا اصلاح شد.
در جمهوری اسلامی وقتی یک سیاستمدار با حس نسبت معیوب بر سرکار میآید، و مثلاً قطعنامههای سازمان ملل را کاغذپاره میخواند، پاداش میگیرد و برای او کف میزنند. تفاوت توسعهیافتگی و نیافتگی در همین بزنگاهها آشکار میشود. خیلی هوش بالایی نمیخواهد که سیاستمداری بفهمد در این دنیای پیچیده و اقتصاد جهانی یکپارچهشده و مناسبات سیاسی درهمتنیده، نباید قطعنامههای مهمترین نهاد سیاسی و امنیتی جهانی را کاغذپاره بخواند، و نمیتوان در یک تریبون رسمی گفت فلان کشور باید از نقشه زمین حذف شود، مگر اینکه او گرفتار بیماری حس نسبت باشد. جالب اینکه اکثر مواضع ضد اسرائیلی احمدینژاد نهایتاً به نفع اسرائیل تمام شد.
تاریخ پرشکوه ایران باستان تا کنون زبانزد جهانیان بوده که نشانگر حس نسبت سالم آن است. بطور مثال شاهنشاهی ایرانیان در زمان هخامنشیان چون شاه بنا به قانون، قلمروهای خود را اداره میکرده نمی توانست حکومتی استبدادی بوده باشد. حکومت هخامنشیان بخصوص، آریستوکراتیک یا حکومت شایسته سالاران بود که افراد در آن بهطور مورثی به قدرت میرسیدند. کوروش بزرگ پادشاهی بود که به دلیل فضیلت شخصی، قدرت را کسب کرده بود. برخی یونانیان معتقد بودند سیستم حکومتی ایران با اینکه مردم را از ورود به قدرت بازمیداشت، اما به نفع عامه مردم و همگام با قانون بود. به نظر پانائینو، رواداری در سلسله هخامنشی، از نوع انسانگرایی یا اومانیسم نوع غربی نبود، بلکه «رواداری ایرانیان، ابزار هوشمند قدرت و حکومتداری بود، که به وسیله آن، تعداد معدودی از ایرانیان بر عده کثیری نظارت و کنترل داشتند، عده کثیری از مردم که دارای فرهنگ، زبان، دین، و آداب متفاوت بودند.»
این نوع رواداری یا مهندسی را باید به حکومتداری خردمندانه تعبیر کرد. در این نوع رواداری، برخی آزادیها، حقوق و امتیازات به حکومتداران محلی و دشمنان شکست خورده اعطا میشد.
تیاکراسی یا حکومت آخوند سالاری، با استبداد دینی و انحصار طلبی و با حس نسبت معیوب بالغ بر 500 سال پیش در قرون وسطی شکست خورد زیرا روشنفکرانی بی ریشه و مقدسانی ابله بودند که در سلطه جویی به هر گونه شکنجه و جنایتی دست می زدند که پایان آن با انقلاب مارتین لوتر و شروع شاخه پروتستانها رقم خورد که پایه و اساس آن تنها دو دستور عیسی مسیح شد: 1) خدا را با تمام وجودتان بپرستید و 2) به یکدیگر محبت کنید.
منشأ “حس نسبت معیوب” در استبداد یا خودکامگی ریشه دارد که در پی تثبیت و تحکیم قدرت دچار توهم و از دست دادن رابطه با واقعیت شکل می گیرد و این قبیل افراد با حس نسبت معیوب معمولا افکاری آشفته با ترس و سوء ظن دارند.
گلوبالیستها به سرکردگی انگلیس انقلاب فرهنگی رضاشاه و خاندان پهلوی را خلاف منافع خود دیدند و با بکار آوردن جمهوری اسلامی فرهنگ جنون و توهمات توأم با خرافات را بزور بخورد مردم ایران کردند که بعد از 44 سال توان ادامه آنرا ندارند. شاید می توان گفت که ایرانیان بطوری مار گزیده شده اند که تمام برگهای گلوبالیستها را خوانده اند و در گوششان دیگر روضه نمی توان خواند.
اما وای بحال آنانی که با گلوبالیستها برای پیشبرد اهداف خبیثشان از جمله تاراج اموال و گنجهای ملی بیعت کردند و با بیرون راندن شاه ایران و قتل افرادی که از مرز و بوم ایران حفاظت می کردند قدرت را از صاحبان اصلی کشور ایران به بیرحمانه شکلی دزدیدند. و افسوس به جوانهای فریب خورده که بازیچه ی دست بیگانگان و خود فروشان جمهوری اسلامی هستند و در کشتار مردم فریتای ایران سهیم هستند.
خواهش من اینست که به خود آیید و رسم جوانمردی را بیاد آورید و خود را از مردم ایران جدا نپندارید!
حس نسبت سالمی که هم اکنون فضای انقلاب ایران را در برگرفته است نمایانگر این حقیقت شیرین است که مردم ایران آماده اند تا با تدبیر و همبستگی، کشور ایران را به صاحبان اصلیش (کسانی که برای حفظ امنیت و حفاظت سرزمینشان زیر پرچم قانون ارزش به شخصیت انسانی و آزادی، جان فشانی می کنند) برگردانده و شرایط حکومتی ایرانی مستقل را فراهم کنند. این مهم در زمانی در حال شکل گرفتن است که گلوبالیستها در طمع قدرت طلبی بر جهان و یک قطبی شدن در جدال هستند که شرایط لازم برای ماهی گرفتن از آب گل آلود را برای مردم ایران و آزادیخواهان آن فراهم شده است.
من این امید و اطمینان را دارم که بعد از عبور از این دیو سپید، ایرانیان پر افتخارتر از همیشه تاریخ بشریت را برای جهانیان بطوری تغییر خواهند داد که نمونه ای برای انقلابهای آتی و شکست کامل گلوبالیستهایی که جان مردم برایشان بی ارزش است را به ارمغان بیاورند.
به امید پیروزی!
ادامه دارد….
برگرفته از مقاله حس نسبت و تاریخ ایران از محسن رنانی: استاد اقتصاد دانشگاه صنعتی اصفهان