سرمقاله جون ۲۰۲۳ – وکـالت به شاهـزاده رضا پهلوی (۴)

نویسنده: شهرداد خبیر

شهرداد خبیر

کفالت به شاهزاده رضا پهلوی، کوششی برای انجام و فرجام یک رسالت تاریخی و خانوادگی توسط شاهزاده

اگر چه نظریات این دو اندیشمند حاوی بخشی از حقیقت است امّا علیرغم تحلیل های استوار آنها در مورد جوامع اروپایی، با گذشت زمان و یافتن مدارک جدید و کشفیات باستانشناسی و رشد علوم تاریخی و اجتماعی در قرن بیستم، انتقادات اساسی به نتیجه گیریهای آنان در مورد شرق (چنانکه ذکر شد) وارد شده است که به طرح آنها می پردازیم: 

در مورد عدم مالکیت خصوصی زمین، ژاپن هرگز و چین حداقل در قرن نوزدهم دچار این مالکیت دولتی نبوده اند. فقط در مورد حکومت عثمانی (که در تماس مستقیم با اروپا بوده است) و ایران بود که تمام با اکثر اراضی در مالکیت دولت یا بصورت موقومه در اختیار روحانیت بوده است. 

  در مورد وجود نظام های عظیم آبیاری نیز نه تنها در ژاپن و چین بلکه در هند و ایران و آسیای صغیر (ترکیه) اثری از این عظمت یافت نمی شود و آنچه دیده می شود آبیاری محلی و محدود است و زراعت اکثراً بر اساس آب باران (دیم) ، قنات ها و رودخانه های کوچک و محلی است. در مورد بین النهرین (عراق امروزی) هم از قرن دهم میلادی دیگر نشانی از آن سازماندهی قدیم و تمرکز امور آبیاری بجا نماند.

موضوع جوامع روستایی خودکفا هم این امر تنها در زمینه روستاهای دور افتاده صدق می کند اما در مقابل، بسیاری از روستاها در حاشیه یا نزدیکی شهرها قرار داشتند و بنحوی ارگانیک در اقتصاد شهرها دخیل و اندر تنیده بوده اند. مثلاً بسیاری از شهرهای ایران آمیخته ای از اراضی زراعی (ربض) و مناطق مسکونی بوده و مالکیت این اراضی نیز بصورت اشتراکی نبوده و از طرف مالک بصورت قطعات در اختیار کشاورز یا خانواده آنها جهت تولید قرار می گرفته و کشاورز سهمی و حقی از محصول اصطلاحاً بصورتهواییاز زمین مالک داشته است (نسق) حتی بسیاری از دهقانان فاقد هر گونه زمین در روستا بودند و در واقع کارگران کشاورزی بودند و دستمزد می گرفتند (خوش نشین یا آفتاب نشین).  

  شاهزاده رضا پهلوی: قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر، نشانه‌هایی از قتل‌های حکومتی را در خود دارد

در مورد شهرهای دیوانسالار (رانتی)، بسیاری از شهرهای آسیایی نخست مراکز مبادله کالایی شهری روستایی بوده و در گذر زمان این شهرها به مراکز تولید شهری روستایی تبدیل شده اند. مثلاً ابریشم چین در روستاها تولید و در شهر بصورت پارچه فرآوری و صادر می شده است. بهمین گونه، ادویه هندوستان و غلات در مصر و بین النهرین در روستا تولید و در شهر مصرف یا صادر می شده است. ثروت دولت ساسانی و بنی امیه و بنی عباس در حد زیاد وابسته به تجارتی بود که توسط بازرگانان شهری بعمل می آمد. بنابراین شهرها تنها نقش دیوانسالار حکومتی نداشتند و دچار عدم تحرک هم نبوده اند و برعکس با ملاحظه جاده ابریشم در دوران رونق خود از پویایی بسیاری برخوردار بوده اند که تا عصر صفویه ادامه داشت. فقط با پیدا شدن راه تجاری جنوب آفریقا (دماغه امید نیک) و آغاز دوران استعمار و صدور کالاهای غرب در قرن پانزدهم میلادی بود که اقتصاد و تجارت در شرق فرو پژمرد و شهرها پویایی خود را از دست دادند. 

نظریات مارکس و انگلس چنانچه دیدیم بر پایه مطالعات پژوهشگران اروپایی پیش از خود شکل گرفته اند مربوط به همین دوره از تاریخ آسیاست و شمولی ندارد. نکته پنجم واقعیتی است دقیق. 

نظریه آنها در مقایسه با جوامع متحول روستایی اروپایی در طول تاریخ، جوامع شرقی البته دچار سکونی نسبی بوده اند و دیدگاه آنها صحیح است. پس از بررسی نکات بالا که نشان دادیم چگونه باید مسئله ظهور و تداوم خودکامگی شرقی را توجیه کرد؟ چه عللی زیربنایی و روبنایی خاص آن سبب می شود که در اکثر مناطق آسیا نظام حکومت بر استبداد لجام گسیخته قرار گیرد و تعریف درست این خودکامگی، خود چیست؟ این خوی خودمحوری و خودخواهی و خودکامگی از نطفه فاسد کدامین هیولای تاریخ شرق سربرآورده!

  دیدار شاهزاده رضا پهلوی از باغ بهاییان در بندر حیفا در شمال اسرائیل

قدیم ترین زادگاه استبداد شرقی، به ترتیب زمانی: مصر، بین النهرین و چین است. اطلاعات ما در مورد هندوستان، اعصار باستان آن بسیار محدود است اما شواهد موجود نشان نمی دهند که حتی تا اواسط هزاره اول پیش از مسیح تمرکزی در قدرت دولتی در آنجا بوجود آمده باشد. در مصر از اواخر هزارۀ پیش از میلاد، در بین النهرین از روابط هزارۀ سوم پیش از میلاد و در چین از اوایل هزارۀ دوم پیش از میلاد حکومت های متمرکزی برپا می شوند که به قدرت مطلقه شاهروحانی می انجامد. آنچه در این سه سرزمین سبب تمرکز چنین قدرتی در دست فرمانروایان و پدید آن دیوان سالاری عظیم می شود، لزوم پدید آمدن و رشد نظام متمرکز آبیاری است. در واقع نخست روحانیت است که مدیریت آبیاری و کشت را در اراضی زراعی که متعلق به معابد است، در دست دارد و از این مدیریت است که دیوانسالاری زاییده می شود و از این دیوانسالاری حکومت پدید می آید. سپس تبدیل مالکیت اجتماعی است که به مالکیت دولتی و این تحول سرانجام به مالکیت شاه خودکامه می انجامد. جالب توجه آنست که در سه منطقه، جریان پدید آمدن فرمانروا از درون قشر روحانیون سرچشمه می گیرد و سرانجام به قدرت شاهان غیر روحانی منجر می شود. 

در سرمقاله ماه های بعد، این مسیر تاریخی را پی خواهم گرفت و نشان خواهم داد چگونه جبر و جبروت تاریخ با این تمرکز قدرت در دست شاهانروحانیان و سازماندهی سیستم نظامی، اداری و مالیاتی ناشی از آن، در جهت تحمیق، سرکوب و بهره کشی از زحمتکشان به ایجاد تمدن های با شکوه ولی ظالمانه همت گذاشت که برای درک تحولات اجتماعی امروز خاورمیانه بویژه ایران هم بسیار اساسی است. 

  آداب فرهنگی و آیین ملی در ایران باستان – قسمت 26

گویی دانای تاریخ با طنزی دردناک در سال ۱۳۵۷ برای زدودن رسوبات آنچه زمانی عامل ایجاد تمدن بود و اکنون عامل ارتجاع و نیز بصورت غل و زنجیر و پابند، مانع حرکت پیش رونده اجتماعی با رهبریت خاندان پهلوی، چاره را آن دید که با دادن حاکمیت به روحانیت، در حداقل زمان به افشای ماهیت پر ریا، ستمگر و بهره کش و خرافاتی آنها بپردازد. آری مسیر تاریخ پیشرو ولی ناهموار و حلزونی است.

باید پذیرفت که تأثیر این ساختار استبدادی و غارتگرانه بر خلق و خوی مردم ایران، نسل اندر نسل جز تفرقه، خود محوری، خودخواهی و نخوت رومانتیک نبوده است که اکنون چه در حاکمیت، چه در توده مردم و روشنفکران و اپوزیسیون خارج شاهد آنیم. 

نمی خواهم بدبینی را در این زمینه ترویج کنم. آینده روشن است اما باید پذیرفت که راه ناهموار، دردناک و شاید نیازمند به دادن هزینه ها یا جانهای پاک بسیار باشد که بنابراین تحلیل تاریخی که خواهد آمد طبیعی و در حد انتظار است. باید بکوشیم با اتحاد و همدلی این امر را کاهش دهیم. ایران که بسبب شرایط خاص جغرافیایی خود محل تلاقی اقوام و گره خوردگی فرهنگ و سنت ها و حتی زبان آنها بوده است، چون آمریکا جامعه ای موزاییکی و متکثر است با کوهی از مطالبات بحق و برآورده نشده و بجا مانده از درون اعماق قرون، از هر قوم و گروه که تنها با همزیستی، مهربانی، همبستگی و هدف مشترک به مقصد نجات راه می یابند. ایرانیان یک صدا ولی با هزاران آوا چون سمفونی ۹ بتهون بصورت Polyphonic (چند آوایی) با سرود آزادی و دعوت به شادی و خوشبختی که از دهان یک گروه همسرا (کر)، از فارس و کرد و ترک و لر و بلوچ و عرب خوانده می شود، تحت رهبری شاهزاده رضا پهلوی می توانند با تساهل و تسامح و بردباری بسوی نور و نیل به آن رهسپار گردند.

ادامه دارد

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان