زبان شناسی – بخش پانزدهم؛ نظریه افلاطون در باب زبان – رساله کراتیلوس

نویسنده و گردآورنده : شهرام خبیر

امروزه سه گونه معنی شناسی را از یک دیگر متمایز ساخته اند:

۱- معنی شناسی فلسفی که سابقه ای طولانی دارد 

۲- معنی شناسی منطقی 

۳- معنی شناسی زبانی

 بحث افلاطون در حوزه ی معنی شناسی فلسفی است. در باره ی پیدایش زبان در یونان دو گروه مخالف رویاروی یکدیگر قرار داشتند. 

گروه اول برای زبان به منشا طبیعی قائل بودند و نظریه ی آنها حاوی دو ادعای مختلف بود: 

یکی اینکه مبنای پیدایش زبان، نقشه ای عمدی نبوده بلکه احتیاجی آنی و غریزی بوده است؛ دیگر اینکه وجود ارتباط طبیعی اصلی میان نحوه ی تلفظ کلمات و معنی آنها، در شکل زبان امروزی( یعنی در الفاظ زبان یونانی) هم شناختنی و قابل اثبات است. زبان شناسان امروزی قسمت اول را قبول دارند ولی قسمت دوم راکاملا غلط می دانند. هراکلیتوس،کراتیلوس و افلاطون از این گروه هستند گروه دوم زبان را زاده ی توافق و قرار داد میدانستند.دموکریتوس را مبدع نظریه ی گروه دوم می دانند.استدلال هایی که او برای بطلان منشا طبیعی زبان می آورد این است که بعضی الفاظ معانی متعدد دارند و دیگر اینکه بعضی چیزها دارای چندین نامند.بعلاوه، او ما را به دو مطلب ( سوم و چهارم ) توجه می دهد: یکی اینکه بعضی نامها در طی زمان تغییر می یابند و دیگر اینکه بعضی چیز ها فاقد نامند. ارسطو از گروه دوم است. نام آوای معنا داری است بر پایه ی رسم و قرار…… ما می گوییم بر پایه ی رسم و قرار،چون هیچ یک از نامها به طبع نام نیست.

کراتیلوس یکی از نوهراکلیتیان است که به گزارش ارسطو در ایام جوانی افلاطون یعنی پیش از سقراط استاد او بوده است.هرموگنس برادر فقیر کالیاس توانگر، معتقد است که “درستی معنی هر واژه جز توافق و قرار داد علت دیگری ندارد……. هیچ چیز نام خود را از طبیعت نگرفته بلکه منشا نامها قرارداد و توافق، یا عادت کسانی است که واژه ها را بکار می برند.”

 ولی کراتیلوس مدعی است که “نام درست هر چیز، نامی است که طبیعت به آن داده، نه نامی که گروهی از مردمان با توافق یکدیگر در زبان خود بر آن نهاده اند.”

 آنها از سقراط می خواهند که نظر خود را بگوید و بین آنها داوری کند.سقراط هم چنانکه روش اوست می گوید بیایید با هم بررسی کنیم تا ببینیم به چه نتایجی می رسیم.هرموگنس تایید 

می کند که ما گفتار درست داریم و گفتار نادرست.در گفتار درست واژه ها هم درستند و در گفتار نادرست واژه ها نادرستند.پس ما واژه های درست و واژه های نادرست داریم.واژه های درست بر ماهیت چیز ها دلالت دارند.یعنی شخص چیزی را که در جهان خارج می بیند نامی دارد،آن نام را یاد می گیرد و برای آن چیز بکار می برد مثل کودک  که در مراحل اولیه آموزش زبان  واژه ها را با مشاهده ی چیز ها یاد می گیرد.بر این نظر سه ایراد گرفته اند “نخست این که رابطه ی میان “واژه “و “چیز “ی در خارج از زبان مستقیم نیست… دوم این که، چنین رابطه ای طبیعی نیست…نارسایی سوم… این است که بسیاری از واژه ها به”چیز”ی در جهان خارج اشاره نمی کنند.  با فرض پذیرش دلالت واژه ها بر ماهیات حال آیا هر چیز برای هر کس ماهیتی دیگر دارد؟ سخن پروتاگوراس را ذکر می کند که “آدمی مقیاس هر چیزی است”. سقراط می گوید نظر پروتاگوراس درست نیست چون اگر “هر چیز برای هر کس همان است که به نظر او نمودار می گردد، در آن صورت آیا ممکن است یکی خردمند باشد و دیگری بی خرد ؟”هیچ کس بی خرد تر از دیگری نیست هر کس هر چه که بر او نمودار شده است همان را بیان می کند و سخن اوتیدموس هم درست نیست که “همه ی چیز ها همواره و در آن واحد از همه ی خصائص به نحو برابر برخوردارند.”چه در این صورت دیگر معنی ندارد که یکی نیک باشد و دیگری بد.  نتیجه می گیریم که ماهیت چیز ها از ما نیست بلکه بکلی مستقل از ماست.وقتی ماهیت مستقل از ما باشد، اعمال و آثار آنها نیز مستقل از ما هستند.”اعمال و آثار هر چیز مطابق طبیعت آن است نه موافق میل و تصور ما “

  برگهایی از تاریخ – به مناسبت 100 سالگی کودتای رضاشاه؛ از رضا خان به رضا شاه – از احمدشاه به احمد خان – قسمت بیست و نهم

وقتی که می خواهیم چیزی را ببریم هر جور و با هر وسیله ای نمی توانیم ببریم سخن گفتن نیز چنین است ما هر جور و هر کلمه ای را به دلخواه نمی توانیم بکار ببریم.باید طبیعت سخن را در نطر بگیریم و کلمات مناسب را بکار ببریم تا سخن درست باشد.چون نامیدن هم جزیی از سخن است.بنابر این هنگام “نامیدن”نیز باید طبیعت چیزهایی را که نام می بریم رعایت کنیم و وسایلی را که با طبیعت آنها سازگارند به کار ببریم و گرنه عمل “نامیدن “را درست انجام نخواهیم داد و از کار خود سودی نخواهیم برد.برای نامیدن احتیاج به واژه داریم و”واژه وسیله ای است برای خبر دادن و جدا کردن ماهیت ها از یکدیگر “و کسی که سخن می گوید حاصل فن کس دیگر را بکار می برد و چون واژه ها حاصل نظم و قانونی است که در جامعه حکم فرماست لذا سخنگو هنگام سخن گفتن حاصل فن قانونگذار را بکار می برد در نتیجه “ساختن واژه کار هر کس نیست بلکه کار واژه ساز است و واژه ساز قانونگزاری است که به ندرت در میان آدمیان پیدا می شود. “

قانون گزار هنگام ساختن واژه ها “باید خصائص طبیعی واژه را در صدا ها و هجا ها قرار دهد و در این کار از صورت اصلی واژه ی راستین پیروی نماید و همه ی واژه ها را به تقلید از آن ایده بسازد.”

افلاطون در اینجا بحثی را مطرح می کند که بعد ها ارسطو تحت عنوان علت صوری مطرح کرده است ما باید ایده ی راستین واژه ها را در نظر داشته باشیم اگر چه که آن را با هجایی متفاوتی بیان کنیم چه یونانی باشد چه غیر یونانی. هم چنان که آهنگر ایده ی راستین مته را در نظر دارد و با آهن یا فلزات دیگر آن را می سازد.کسی که مته را بکار می برد می تواند مته ساز را راهنمایی کند و نظر دهد که آیا مته درست ساخته شده است یا خیر.”قانونگزار نیز اگر بخواهد واژه ای درست بسازد، باید هنگام ساختن واژه به دستور اهل دیالکتیک گوش فرا دهد و از آن پیروی نماید. “نتیجه اینکه “درستی هر واژه در طبیعت آن نهفته است و ساختن واژه درست برای هر چیز کار هر کس نیست.”

  آموزش پخت باقلا پلو با مرغ یا گوشت

بعد سقراط بحث هایی را در باره ی لغات یونانی تغییر و تحول آن از آثار هومر مطرح می کند.اینکه آیا صدا ها و هجا هابنحو طبیعی دلالت بر معنایی می کنند یا خیر……؟

 افلاطون نظر هراکلیتوس را در باره ی منشا طبیعی زبان می پذیرد اما قبول نمی کند که ماهیات در جنبش هستند و ثبات ندارند.لذا سقراط می گوید واژه ی درست واژه ای است که بتواند ماهیت چیز هایی را که بر آن اطلاق می شود بیان کند.بیان خود هنری است که استادان آن قانونگزاران اند.و قانون گزاران بعضی خوب و بعضی بد هستند.اما کراتیلوس قبول ندارد که بعضی واژه ها خوب و بعضی بد هستند بلکه همه ی واژه ها و نام های حقیقی درست اند.انسان ها نه می توانند نادرست مطلبی بگویند و نه می توانند نادرست حرف بزنند.آنجایی که چیزی می گویند که به نظر می رسد درست نیست فقط زبان خود را می جنبانند و آوازی از دهان در می آورند.سقراط می گوید نام نقش یک چیزی است که با آن خوانده می شودهم چنانکه در تصویر ها و نقش ها ممکن است به نقشی به غلط به چیز دیگری نسبت داده شود در نام ها هم اینگونه است ممکن است نامی را به چیزی که با آن انطباق ندارد نسبت دهند و این نادرست و بر خلاف حقیقت است.اما کراتیلوس این سخن را درباره ی نام ها نمی پذیرد چون انتساب نام به شیء همواره درست است.اما سقراط می گوید اگر عکس دیگری را به تو نشان دهند وبگویند تصویر توست تو به نادرست بودن آن از راه بینایی پی می بری و وقتی یک نام را هم به غلط بکار می برند مثل همان نقش است ولی با حس شنوایی به غلط بودن آن پی می بری.اگر بپذیریم که اسم ها ممکن است نادرست بکار روند فعل ها هم می توانند و در نتیجه جمله ی نادرست هم می توانند نا درست بکار روند.قانونگزار با حروف واژه ها را می سازد و با درست چیدن حروف می تواند واژه ی زیبا بسازد و با تغییر حروف واژه ی نا زیبا.کراتیلوس می گوید وقتی قانونگزار حرفی را تغییر می دهد همان واژه را نمی سازد بلکه واژه ای دیگر می سازد.سقراط می گوید حرف تو در باره ی کم صادق است اما در باره ی کیف صادق نیست.اگر خدایی تصویر تو را انگونه که دقیقا در تو هست بسازد ما با دو کراتیلوس مواجه می شویم که نمی توانیم یکی را از دیگری باز شناسیم و حالتی مضحک بوجود می آید.پس بگذار که حروف بعضی واژه ها کم و بعضی زیاد باشد.از نظر سقراط کراتیلوس علت درستی واژه ها را باید در جای دیگر جستجو کند و می گوید که “واژه علامتی است تشکیل یافته از حرفها و هجاها برای بیان چیز ها.   از نظر سقراط واژه  ها باید تا حد امکان به چیزی که بیان کننده ی آن هستند شبیه باشند. حرف ها اجزای اصلی سازنده ی واژه ها هستند و اگر حرف ها با چیز ها شباهت نداشته باشند ساختن واژه ها شبیه چیز ها غیر ممکن است.پس حرف ر که در آخر همه ی واژه های یونانی است که بر جنبش دلالت می کنند وحرف س در زبان اریتره همان نقش را دارد لذا حرف”ر”و”س”با یکدیگر شباهت دارند.حرف”ل”دلالت بر استواری و ایستادگی می کند و در کلیه ی واژه هایی که حرف”ل”وجود دارد و بر جنبش دلالت می کند بی جا می باشد و باید حرف”ر”گذاشته شود اما ما وقتی می شنویم بنا بر عادت می فهمیم پس عادت و توافق یکی از علل شمول واژه ها بر معانی است.همچنانکه شباهت یکی از علل دیگر است.و این بر خلاف نظر کراتیلوس است.کراتیلوس می گوید کسی که واژه ای را بشناسد چیزی را که واژه نام آن است می شناسد.یعنی “هر کس ماهیت واژه را بشناسد، چون ماهیت واژه به ماهیت مسمی شبیه است، بالطبع مسمی را نیز می شناسد.چون شناسایی همه ی چیزهایی که شبیه یکدیگرند در پرتو دانشی واحد بدست می آید. سقراط می گوید اگر اینگونه باشد ما باید از طریق واژه ها به کشف چیز ها نایل شویم و چون قبلا گفتیم که کسی که نخستین بار واژه هارا ساخت مطابق تصور خودش ساخت و چون امکان این هست که او نادرست ساخته باشد ما که می خواهیم از طریق واژه ها به کشف آن نایل شویم به اشتباه می افتیم.کراتیلوس می گوید در این صورت واژه ها نباید انطباق درونی داشته باشند.ولی سقراط می گوید اگر اشتباهی در ابتدای ترسیم شکل هندسی رخ دهد این اشتباه تا آخر ادامه می یابد با این که انطباق درونی دارند.در ضمن اگر ما باید واژه ها را درست بشناسیم تا به ماهیت واقعی چیز ها پی ببریم در این صورت خود قانون گزاران با کدام واژه به ماهیت حقیقی چیز ها پی بردند؟پس معلوم می شود که بی یاری واژه ها هم می توانیم ماهیت چیز هارا بشناسیم.

  Understanding Globalism (2)

طرفداران هراکلیتوس معتقد بودند همه چیز در جنبش و سیلان است برای زبان نیز چنین اعتقادی داشتند و سقراط می گوید خودشان در گردابی افتاده اند و ما را نیز به دنبال خود می کشند.اگر زیبایی همواره در حال دگرگونی است آیا می توانیم در باره آن سخن بگوییم و بگوییم این همان است.ویا ماهیت آن چنین و چنان است.چیزی که همواره در حال جنبش است قابل شناختن نیست نه شناسنده ای در میان خواهد بود و نه موضوع شناسایی.و اگر اینها وجود دارند بنابر این دست خوش سیلان و جنبش نیستند.و این آغاز بحث در باره ی خود چیزها است.در پایان کراتیلوس می گوید “ولی سقراط، بدان که این موضوع برای من تازه نیست، بلکه در باره ی آن به اندازه کافی اندیشیده ام، و هر چه بیشتر می اندیشم به نظرم چنان می آید که عقیده ی هراکله ایتوس درست است.  کراتیلوس وشاگردانش “قول به اصالت حرکت را در جهان به حد مبالغه می رسانده و هر گونه ثباتی را نفی می کرده اند. و به دستاویز اینکه بحث و کلام مستلزم این است که اشیائی را که از آنها بحث می کنیم بر خوردار از ثبات بدانیم از هر گونه بحثی، حتی از هر گونه تکلمی، امتناع می جسته اند.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان