تقدیم به پیام آوران راستین جوهره‌ی زندگی‌بخش بهار

نویسنده: شهرداد خبیر

شهرداد خبیر

تقدیم به پزشکان، پرستاران و کادر درمانی فداکار میهنم که امسال پیام آوران راستین جوهره‌ی زندگی‌بخش بهارند.

بهاران خجسته باد

با عاشقـــانه ترین ســـرود و بنام نامی او و آنان می آغازم:

کنار سیب و رازقی، نشسته عطر عاشقی

من از تبار خستگی، بی خبر از دلبستگی

عاشقم!

ابر شدم صدا شدی، شاه شدم گدا شدی

شعر شدم قلم شدی، عشق شدم تو غم شدی

لیلای من دریای من، آسوده در رویای من

این لحظه در هوای تو، گم شده در صدای تو

من عاشقم مجنون تو، گم شده در بارون تو

مجنون لیلی بیخبر، در کوچه های در بدر

مست و پریشون و خراب، هر آرزو نقش برآب

شاید که روزی عاقبت آروم بگیرد در دلت

کنار هر ستاره ای، نشسته ابر پاره ای

من از تبار سادگی، بیخبر از دلدادگی

عاشقم!

ماه شدم! ابر شدی، اشک شدم صبر شدی

برف شدم آب شدی، قصه شدم خواب شدی

تداعی طلیعه بهار: بسیار ساده و مختصر مستندی بود از حال و هوای بیمارستانی کرونا زده در تهران. عنوانش “نفس ققنوس”. نمایشی در سکوت از خروج پرستاری از اتاق بیماران کرونایی.

شتابان بعد از چند گام ایستاد تا زمانی کوتاه بیاساید و توان لطیف زنانه اش را که تحلیل رفته بود بازیابد. گویی ندای – عجله نکن یک لیوان چایی – را نشنید و بسرعت دوباره به همان اتاق بیماران بازگشت.

لحظات میخکوب کننده بتندی سپری شدند. بعدأ جزئیات بخاطرم آمد: چشمان قشنگ و نافذ یک زن ایرانی از فراز ماسکی که صورت او را پوشانده اشکبار تا ژرفای قلبت فرو می رفت. بی اختیار این پرسش خفقان آور با بیصبری به ذهنم آمد که کدام چهره در پشت این ماسک پنهان است و چه تناسب و رابطه ای با آن چشمان غمبار مرموز دارد؟ دیری نپایید ماسک را فروهشت تا این ققنوس فداکار برای شعله ور کردن مانده هستی خود نفسی گیرد و در آن آتش شفقت و وظیفه شناسی بدمد. اینبار چهره زیبا، نجیب و با شکوه زن ایران با گونه ای نمناک آشکار شد. در هماهنگی کامل با ذات شریفش. آری بیمارش که جوانی بود و از او خواسته بود که جانش را نجات دهد علیرغم تمام کوشش ها و قول خواهرانه اش از دست رفته بود. آن چهره، آن غم، آن تلاش ابر انسانی برای حفظ آرامش خود در میان اشکها، آن درهم تنیدگی زیبایی ظاهری و باطنی و آن کاریزمای قدسی و وظیفه شناسی تا ابد مرا تنها نخواهد گذاشت چون داغ آن بر ذهنم نقش بسته! بهارت شاد و سرت سلامت ای عزیز! بقراط نزد تو باید سوگندنامه ی تعهد پزشکی را ادا کند!

  داستانهای مثنوی - پرنده‌ی گرفتار و پندهایش

و نیز تقدیم به خانم دکتر هامین خبیر که با ابتلا به دوبار کرونا در راه خدمت به بیماران نزد بقراط سرافراز ماند.

یادم به شعری از شاملو افتاد در وصف انسان و وظیفه انسانی، به عظمت کوه و به ژرفی دریا در فرصتی کوتاه و جانگاه “زندگی فردی”

من به هیئت “ما” زاده شدم

به هیئت پر شکوه انسان

تا در بهار گیاه، به تماشای رنگین کمان پروانه بنشینم

غرور کوه را بشنوم و هیبت دریا را بشنوم

تا شریطه خود را بشناسم و جهان را به قدر همت و فرصت خودش معنا دهم

که کارستانی از این دست

از توان درخت و صخره و آبشار

بیرون است

انسان زاده شدن تجسد وظیفه بود

توان دوست داشتن و دوست داشته شدن

توان خندیدن به وسعت دل، توان گریستن از سویدای جان

توان گردن به غرور افراشتن در ارتفاع شکوهمند فروتنی

توان جلیل بدوش بردن بار امانت

و توان غمناک تحمل تنهایی

تنهایی تنهایی عریان

انسان:

دشواری وظیفه است

فرصت کوتاه بود و سفر جانگاه

“اما یگانه بود و هیچ کم نداشت”

با پوزش از لحن نسبتأ جدی بخش قبل سرمقاله که باید شرایط خاص کنونی را بلطافت و نرمی! چکش یاد آور می شدم اما در نهایت روزهای نوروزی است و بپاس اجداد نیاکان آریائیمان که غم گریز و شادی جو و به پیمان (به پهلوی یعنی تعادل) پیاله جو و به آئین می نوش، بیائید دست در دست پایکوبان بر محنت ها آنچنان برقصیم که آهوان بر چمن!

انجمنی بیارائیم از دوستان و یاران دور و بی ارتباط با ما چه از سر فراموشکاری یا سوء تفاهم و یادی و نشانی و کلامی از آنها بجوئیم و دلهامان را صیقل و صفایی بدهیم.

  آداب فرهنگی و آیین ملی در ایران باستان - قسمت 2

روز وصل دوستداران یاد باد

                                    یاد باد آن روزگاران یاد باد

گرچه یاران فارغند از یاد من

                                    از من ایشان را هزاران یاد باد!

من رند و عاشق در موسم گل

                                             آنگاه تو به !؟ استغفراله

مهر تو عکسی بر ما نیفکند

                                           آیینه رویا! آه از دلت، آه!

در آخرین بیت “مهر” بمعنی خورشید و نیز محبت است. و آه اول از سر حسرت و آه دوم، آهی از عمق ششها به شکل جریانی نمناک از هوا برای زدودن زنگار و لکه های روی آینه (دلهامان) است و باید ممتد ادا شود یعنی آ آ آه. شاهکاریست.

بهاران خجسته باد! سرتان سبز و روحتان خدایی!

واژه نامک

ققنوس: پرنده افسانه ای (فونیکس در انگلیسی – عنقاء در عربی) که تنها است و در آتش خویش می سوزد و و از خاکستر آن تخمی پدید می آید برای تداوم نسل

فروهشتن: فرود آوردن و پائین کشیدن

سوگند نامه بقراط: متنی منسوب به بقراط پزشک قرن پنجم قبل از میلاد که هر پزشک باید به آن سوگند یاد کند.

شریطه: شرایط و وظایف هر فرد

کارستان: کار بزرگ

تجسد: واقعیت یافتن

سویدا: (به باور قدما) نقطه سیاه بردل (که مرکز احساسات است)

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان