افسردگی نوجوانان – قسمت اول

نویسنده: بدرالدین نجمی، روانشناس

Nbbn1392@gmail.com

هنگامی که خانم ه. ک. در مورد پسر شوهرش با من تماس گرفت، با صدایی حاکی از تسلیم و درماندگی و در آستانۀ ناامیدی گفت: مدتی است آرتا که ۱۴ سال دارد به شدت نافرمانی می کند، در مقابل تذکرات بی تفاوتی نشان می دهد و خود را بی میل به تحصیل معرفی می کند. به شدت از نظر تحصیلی افت کرده و شکایت های زیادی از وی از سوی اولیاء مدرسه مطرح شده است. حتی او در برابر هشدارهای من می گوید چکار می خواین با من بکنید آیا می خواین مرا بزنید، بزنید؛ من همینم که هستم. اخیراً از دخترم شنیدم که او صحبت از خودکشی می کند و حتی با روسری به شدت دور گردن خود را بسته تا جایی که رنگ صورتش قرمز شده و دختر سراسیمه به کمک او شتافته. آرتا حتی به تذکرات و تهدیدهای معلمان خود نیز توجهی نمی کند. “در نگاه  اول به نظر می رسد آرتا با رفتارهای تخریبی خود به دنبال جلب توجه و تسلط بر محیط است. اما نباید تنها با این فرضیه از شرایط پرخطر گذر کرد و باید برای رفتارهای غیرقابل پیش بینی و نامعقول او توجیهی یافت.”

آقای ا. ص. پدر ۵۲ سالۀ آرتا که کارشناس اتاق عمل یک بیمارستان بزرگ است، با شنیدن این خبر درهم ریخت. همزمان او درگیر کشاکش با همسر اول خود و شروع اقدامات پراسترس طلاق بود. ا. ص. دختر بزرگ دیگری داشت که از مدت ها پیش با نشانه هایی از اختلال دوقطبی، خود و خانواده را با رفتارهای پرخطرش مشوش ساخته بود؛ در ادامۀ رفتارهای پرخطری چون پرخاشگری شدید، تأخیر در ورود به منزل، مصرف مشروبات الکلی،. .. اخیراً حدود ۲ ماه بود که بدون اطلاع خانه را به مقصدی نامعلوم ترک کرده بود. هنگامی که پدر از ه. ک. وصف حال پسرش را شنید حیرت زده شد. او هرگز شک نداشت که پسر شاد و اجتماعی اش چنین درد احساسی طاقت فرسایی را تجربه می کند. و… .

بر پایۀ مطالعات همه گیرشناسی در دهه های اخیر، شیوع افسردگی و خودکشی به خصوص در دوران بلوغ  افزایش می یابد. برخی از پژوهش گران گزارش کرده اند که یک سوم نوجوانان، دورانی از خلق افسرده را تجربه می کنند و بین یک سوم تا نیمی از این ها معیارهای تشخیص اختلال افسردگی اساسی را بعضاً در دوران نوجوانی خود نشان می دهند. زودرس بودن افسردگی در دختران بیشتر مشاهده می شود. افسردگی درمان نشده در این دوره معمولاً با مشکلاتی چون ترک تحصیل، حاملگی دوران نوجوانی، اقدام به خودکشی، و سوء مصرف مواد همبودی دارد؛ و به احتمال زیاد تا بزرگسالی ادامه می یابد یا عود می کند. بر اساس یافته های پژوهشی به دلایل مختلف، درصد زیادی از نوجوانان خدمات سلامت روان را دریافت نمی کنند.

چرا افسردگی طی دوران نوجوانی اینقدر شایع است؟ برخی از پژوهشگران ادعا می کنند که نوجوانان به علت تغییرات رشدیِ این مرحله از زندگی، مستعد افسردگی می باشند. ممکن است عوامل هورمونی مؤثر باشد. اگرچه باور بر این است که تأثیر هورمون ها بر خلق و خو در مقایسه با تأثیرات قوی تر تنش زاهای محیطی چندان زیاد نیست. تغییرات بدنی همراه با بلوغ باعث می شود برخی از نوجوانان به ویژه دختران احساس نقص و کمبود کنند. رشد شناختی و ظرفیت جدید تفکر عملیاتی صوری (انتزاعی)  موجب می شود نوجوانان خود را به شیوه هایی که قبلاً ممکن نبوده است منعکس کنند. از این رو آنها به فکر فرو می روند و در مورد خود سیاه نمایی می کنند. کشمکش های خانوادگی که یکی از عوامل اصلی آشکارساز افسردگی نوجوان است، طی سال های نوجوانی شایع تر می شود. فشارهای فرهنگی فزاینده برای استقلال ممکن است بسیاری از جوانان را به سمت نقش هایی براند که آمادۀ آنها نیستند، بدین ترتیب باعث جدایی از والدین و دیگر بزرگسالانِ احتمالاً حمایتگر می شود. تغییرات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه نیز در افسردگی نوجوان سهیم است. بسیاری از نوجوانان در خانواده هایی زندگی می کنند که به سبب تلاطم های سیاسی – اقتصادی جامعه فشارهای اجتماعی و مالی شدیدی را تجربه می کنند. تورم شدید و رکود اقتصادی و کوچک شدن شرکت ها و تعطیلی یا کاهش تولید کارخانه ها، باعث بیکاری و بحران های مالی در میان والدین میانسال می شود. از دست دادن یک یا هر دو والدین به سبب عوامل مختلفی چون مرگ، طلاق یا زندانی شدن و قیمومیت های نامناسب بر کودکان و نوجوانان و پیدایش اعتیاد در یک یا هر دو والدین که منجر به تخریب حمایت های اجتماعی و رویارویی با سلیقه های پرورشی و رفتارهای ناهنجار تربیتی و بین شخصی اطرافیان با نوجوان می شود. افزایش تعداد جوانان به معنی رقابت برای بهترین مکان در بهترین دانشگاه ها و کالج ها است. ناامنی های اجتماعی، تلاش های تحصیلی بدون فرجام، آیندۀ شغلی مبهم و تعارض های ارزشی در جامعه منجر به اغتشاش فکر نوجوان ساعی در مسیر تحصیلی گذشته خود و یأس و سرخوردگی می شود. قرار گرفتن در معرض خشونت های محلی امر متداولی برای نوجوانان است و بسیاری از نوجوانانی که در چنین محیط هایی زندگی می کنند، از دست دادن اعضاء خانواده و دوستان را در اثر خشونت تجربه کرده اند. همچنین نوجوانان در رسانه ها و بازی های ویدیویی تقریباً هر روز در معرض صحنه های خشونت بار قرار می گیرند.

  فردوسی، حکیم طوس، طبیب زبان پارسی – قسمت ۳۸

نقش جنسیت در افسردگی نوجوان. در میان بزرگسالان، افسردگی به صورت گسترده ای در زنان شایع تر از مردان است. این تفاوت جنسیتی برای نخستین بار در طی نوجوانی بروز می کند. قبل از نوجوانی افسردگی در میان پسران شایع تر از دختران است ولی در سن ۱۴ سالگی این نسبت جنسیتی تغییر می کند. توضیحات بسیاری برای تفاوت جنسیتی در افسردگی ارائه شده است. اوایل نوجوانی برای دختران پرتنش تر از پسران است. دختران زودتر از پسران شروع به رشد می کنند و بنابراین به احتمال زیاد، تغییرات چندی همچون ورود به مدرسۀ راهنمایی و ورود به اولین مرحلۀ رسشی  هم زمان را تجربه می کنند. همچنین دختران و پسران شیوه های متفاوتی را برای مدیریت فشار اتخاذ می کنند. دختران احتمالاً با درون سازی  احساسات واکنش نشان می دهند، در حالی که پسران احتمالاً حواس خود را پرت می کنند یا احساسات خود را بیرون می ریزند.  دختران حتی زمانی که در معرض فشار یکسانی قرار می گیرند بیشتر از پسران با افسردگی واکنش نشان می دهند. برخی از نوجوانان درگیر یک الگوی رفتاری به نام پرخاشگری رابطه ای  می شوند که عبارت از تلاش برای صدمه رساندن به فرد دیگر با دستکاری روابط؛ مانند قطع ناگهانی دوستی، حذف فردی از تجمعات اجتماعی یا انتشار شایعه برای تخریب خوش نامی یکی از همسالان. این الگوی پرخاشگری که در میان دختران شایع تر است، ممکن است عامل خطرسازی برای افسردگی باشد، چراکه دختران در گسستن روابط بین شخصی حساس تر از پسران هستند.

سایر پژوهش گران نیز به تنش زاهای خاص مبتنی بر جنسیت، که به طور متفاوتی بر دختران نوجوان اثر می گذارد اشاره کرده اند. برای مثال بر مبنای پژوهشهای علمی (۱۹۹۱) استدلال شده است که فشارهای اجتماعی شدن بر زنان برای بازداری از خشم و برعهده گرفتن مسئولیت شکست روابط، آسیب پذیری زنان را نسبت به افسردگی افزایش می دهد. دختران فشاری را جهت ساکت کردن صداهای خود برای حفظ روابطی که برای آنها مهم است، تجربه می کنند. پژوهشگر دیگری (۱۹۹۴) می نویسد: بسیاری از دختران رابطۀ گرم و بازِ با والدین خود را از دست می دهند چراکه آنها حس می کنند برای انطباق با همسالان خود باید آنها را قربانی کنند. نباید دختران خشم خود را بیان و حتی اعلام کنند، و بنابراین ممکن است هیچ انتخابی جز سرکوب این احساسات نداشته باشند و در برخی موارد آنها را ضد خودشان استفاده کنند.

  فردوسی، حکیم طوس، طبیب زبان پارسی - قسمت 8

 یکی از رفتارهای پرخطر و تخریبی مرتبط با افسردگی در نوجوانان خودکشی است. بر پایۀ یافته های پژوهشی اگرچه افسردگی و تلاش برای خودکشی در میان دختران شایع تر است ولی پسران بیشتر احتمال دارد که در نتیجۀ اقدام به خودکشی جان خود را از دست دهند؛ چراکه احتمالاً پسران مستعد استفاده از شیوه های مرگ آفرین تری هستند. این یافتۀ نگران کننده ما را به بررسی این امکان وامی دارد که فشارهای مرتبط با جنسیت دلالت بر سبب شناسی افسردگی و خودکشی در پسران نیز دارد. 

تمام نوجوانان افسرده اقدام به خودکشی نمی کنند ولی خودکشی به شدّت با افسردگی ارتباط دارد. در یک نمونۀ ملی بزرگ مشتمل بر بیش از ۴۰۰۰ نوجوان در ایالات متحده، افراد تجربه کنندۀ افسردگی ۴۴ برابر بیش از افراد سالم از افکار خودکشی شکایت داشتند و ۶/۶  برابر بیشتر اقدام به خودکشی می کردند(۲۰۰۷). یافته های تحقیق مشابهی نشان داد که اندیشه پردازی خودکشی با مؤنث بودن، مشکلات سوء مصرف الکل و مواد در خانواده، در معرض خشونت بودن و اختلال تنیدگی پس از ضربه  در ارتباط است. بنابه یافته های پژوهشی، اندیشه پردازی خودکشی در میان نوجوانان بیش از بزرگسالان و بچه های کوچکتر شایع است. بین یک سوم تا نیمی از نوجوانان در نمونه های جامعه تجربۀ اندیشه پردازی خودکشی را گزارش کرده اند، و بین ۶ تا ۱۳ درصد نوجوانان اظهار داشته اند که حداقل یک بار در طول زندگی خود دست به خودکشی زده اند. خودکشی سومین علت مرگ و میر افراد ۱۵ تا ۲۴ ساله به شمار می رود و میزان خودکشی در میان نوجوانان نسبت به جمعیت کلی به میزان قابل توجهی افزایش یافته است. برعکس آنچه که ممکن است بزرگسالان عقیده داشته باشند، تعداد بسیار زیادی از اقدام های خودکشی از پیش طراحی شده است و واکنشی تکانشی  نسبت به ناامیدی نمی باشد. کشمکش، ناهماهنگی و عدم انعطاف خانواده با اقدام به خودکشی در نوجوان ارتباط دارد. آشفتگی های ساختار خانواده از جمله: تعارض نقش، نامشخص بودن مرزها، ائتلاف ها و رازپوشی از جمله عوامل خانوادگی مرتبط با خودکشی نوجوان است که توسط محققان به آن ها اشاره شده است. سوزان هارتر (۱۹۹۰) گفته است: چنانچه یک نوجوان احساس کند والدینی را که حمایتشان مشروط به برآورده شدن انتظارات بالای آنهاست ناامید کرده است، ممکن است دست به خودکشی زند. کریدر و موتو(۱۹۷۴) به ارتباط بین خودکشی نوجوان و معکوس شدن نقش والد – فرزند و اتخاذ نقش والدگون توسط نوجوان اشاره کرده است. در این حالت نوجوان نقش مراقبت از یک والد وابسته و درمانده را بازی می کند. چارلز فیشمن(۱۹۸۸) نوجوان متمایل به خودکشی را به عنوان “بیگانه ای در تناقض” توصیف کرده است که با رهنمودهای متناقض برخاسته از شکاف عمیق میان والدین یا جانشینان شان، تخریب شده است. همچنین، فیشمن خانواده های نوجوانان متمایل به خودکشی را به-عنوان خانواده های “گسستۀ ناپخته ” معرفی کرده است. چنین خانواده ای قضاوت درستی از سن هیجانی نوجوان نداشته و از حمایت مورد نیاز نوجوان سر باز می زند. کشمکش های بین والدین ممکن است با جابجایی، به فرزند منتقل شود، به نحوی که او احساس خواهد کرد برای جلوگیری از ناخشنودی والدینش به اندازه کافی کاری نکرده است. والدین حتی ممکن است چنان رفتار کنند که فرزند باری برای خانواده است و خانواده بدون او راحت تر روزگار را می گذراند. تهدید خودکشی ممکن است یک تلاش ناامیدانه برای جلب توجه به مشکلی باشد که مابقی خانواده از آن غفلت کرده اند. پاره ای از پژوهش گران حوزۀ رشد، استدلال کردند (۱۹۹۴) که فرهنگِ انتظار ترک خانه در سن ۱۸ سالگی توسط فرزندان، ممکن است فشار غیرقابل تحملی را به یک مرد جوان وارد کند. آنها می گویند:” در فرهنگ ما آنها اجازۀ به تأخیر انداختن مراسم ترک خانه را ندارند…. برای مرد جوانی که تصمیم گرفته است خانه را ترک نکند، مانورهای ناآشکاری چون طفره رفتن … بیماری…یا اعمالی جدی شبیه به تلاش برای خودکشی، جایگزین های دیگری است که انتخاب می شود.”  مرد جوانی که نمی خواهد یا نمی تواند نقش تعیین شدۀ یک فرد مذکر را به لحاظ فرهنگی بپذیرد ممکن است خود را برای زندگی بی لیاقت یا ناشایست ببیند. خودکشی ممکن است برای تعدادی از افراد، تنها راه فراری به نظر برسد که می توان بدان وسیله از این شرایط به ظاهر ناامید کننده گذر کرد. همانطور که موارد زیر نشان می دهد، کشمکش های مرتبط با انتظارات نقش جنسیتی به خصوص برای نوجوانان LGBT   ، شدید است.

  اختلال بیش فعالی - قسمت دوم

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

هم‌اکنون عضو خبرنامه پیام جوان شوید

Newsletter

همراهان پیام جوان